این مقاله را به اشتراک بگذارید
فرهاد مهراد؛ از صدای معترضان تا دعا برای حجاریان
حجاریان: فرهاد میتوانست صدای اصلاحطلبی باشد
فرهاد قبل و فرهاد بعد از انقلاب؛ حیات هنری این خواننده بزرگ پاپ و «نماینده موسیقی نقاد ۳۰ ساله در سپهر عمومی ایران» را اینگونه تقسیم میکنند. مسعود پدرام، نویسنده و پژوهشگر ملی – مذهبی که سالها پیش در مجله «چلچراغ» درباره فرهاد مهراد نوشته بود، در سالگرد درگذشت این خواننده میزبان پوران گلفام همسر او بود و ماحصل شام و دیدارشان، گپوگفتی شد در «ماهنامه ایران فردا» (شماره بهمن ۹۴). پدرام درباره فرهاد به گلفام گفته است: «زمانی فرهاد میخواند و نسل روشنفکری را، به ویژه در فضای دانشجویی به دنبال خودش داشت. این یک فرهاد است. در این دوره فرهاد با دیگرانی کار میکرد که لزوما خود او نبودند، اما با او همخوانی داشتند. سه پایه فرهاد، منفردزاده و قنبری را شاید بتوان هسته مرکزی آن چیزی تعریف کرد که نسل روشنفکری و علاقهمند به موسیقی اعتراض در ایران را در دهه ۱۳۵۰ به دنبال فرهاد میکشاند. منزلت فرهاد در آن زمان تا آنجا بود که شاعر بزرگی چون شاملو برای فرهاد، ترانه «شبانه» را میسراید. اما در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ ما دیگر آن سه پایه را نداریم. فرهاد بود و فرهاد…راه خود را میرود و آهنگ میسازد و شعر انتخاب میکند و در اشعار به نظرم میآید که فرهاد پیشاانقلاب یک بخش از فرهاد است و نه همه آن. این انتخاب خودش بود که با معدودی کار کند. آدمهای زیادی نبودند که در این حد بتوانند کار کنند. اما بعد از انقلاب متوجه شدم که فرهاد آهنگهایش را خودش میسازد. شعرها را هم مطمئن بودم خودش انتخاب میکند و با کمال آزادی میتوانست بگوید که این همان شعری است که من میخواهم.»
پوران گلفام نیز درباره فعالیت همسرش پس از انقلاب گفت: «فرهاد بعد از انقلاب را وقتی دیدم که گیتاری داشت که گوشه اتاق داشت خاک میخورد. چون که آن زمان اصلا اجازه کار نداشت و در حالی که فرهاد موسیقی را خیلی خیلی دوست داشت. در واقع وجودش موسیقی بود ولی آنچه که مسلم است این است که فرهاد بعد از انقلاب، درست با انقلاب، شاید یک جهش بزرگی کرد. اگر به او میگفتند آهنگی بخوان، نگاه میکرد به شعر و میگفت شعر نباید تاریخ مصرف داشته باشد. باید یک چیزی بخوانم که همیشگی باشد. برای همین هم، به نظر من فرهاد روی آورد به چیزهایی که ماندگارتر و عمیقتر باشد و از آن حالت کمی شعاری، یا به قول دوستانم که کارهای قبل از انقلاب فرهاد را میپسندند، کارهای انقلابی و سیاسی به معنای متعارفش بیرون بیاید. مثلا اولین آهنگی که فرهاد بعد از انقلاب روی آن کار کرد، سال ۶۸ همان «خواب در بیداری» بود که داشت کتابی میخواند و شعری را در آن پیدا کرد و مضمون شعر را گرفت و بقیه را از حالاتی که خودش آن موقع داشت، گرفت.»
وی افزود: «یک جوری فرهاد آن فرهاد ناامید نیست. تلخ هست ولی ناامید نیست. میگوید باید یک کاری کرد و سعی میکند که کاری بکند. اگر مقایسهاش کنیم با قبل از انقلاب، آنجا اوجش میرسد به «کوچهها تاریکه» …او کاری را شروع میکند از «جمعه» تا اوجش که شعر شاملو یعنی «شبانه» است. همه چیز تاریک و تلخ است. اما بعد از انقلاب میگوید که صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست. هم صبح در آن هست و هم پیدا نبودن آسمان. آسمان هست اما پیدا نیست. تلاشی در اینجا وجود دارد که باید انجام شود. البته از سال ۵۷ با خواندن «یک شب مهتاب» یا بعدش «محمد» یا «نجوا» که میگوید «من و تو کم گفتیم»، این راه را باز میکند. ولی بعد از انقلاب بستگی به حال و هوای خودش، شعرها را انتخاب میکند و با موسیقی خودش میخواند. فضای موسیقی فرهاد گسترده میشود و دیگر فقط در یک جهت نیست. شما نمیتوانید بگویید فرهاد بعد از انقلاب کسی است که آهنگهایی با مضمون سیاسی و فقط اعتراضی میخواند.»
ماهنامه «تجربه» نیز در شماره بهمن ماه خود، به «صدای بیصدا» پرداخته و عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانهسرا در یادداشتی فرهاد مهراد و فریدون فروغی را «دو شورشی در عالم هنر» نامیده و نوشته است: «در دل ادبیاتی که وفادار به آرمانهای معیشتی مردم بود (یعنی همان رفاه اجتماعی) آنچه شکل میگرفت و اتفاقاتی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد روی داد، به نوعی اعتراض به حساب میآمد؛ اعتراضی در همه زمینهها. در شاخه شعر مشخصا ما چهرهای مثل شاملو را داشتیم که محور اصلی موضوع شعر متعهد تلقی میشد. چهرههای دیگری نظیر سیاوش کسرایی هم بودند که صراحتشان در اعتراض بیشتر بود و از سوی دیگر فرد دیگری مثل خسرو گلسرخی حضور داشت که آثار انتقادی و اعتراضی او به مراتب بیشتر بود. فریدون فروغی و فرهاد مهراد در دل این مقتضیات تاریخی ظهور کردند و طرف توجه قرار گرفتند. با وجود جریان سرکوب، پس از آنکه رفته رفته به دهه پنجاهی میرسیم که در آن فضا نسبت به دهه پیش از آن آزاد میشود، این دو، سمبل ترانههای اجتماعی ایران بودند. به ویژه زبان سمبولیکی که شعرهای مورد استفاده از قطعات این دو پیدا کرد نقش زیادی به عنوان معرفی فرهاد و فریدون به عنوان سمبل خواست اجتماعی ایفا کرد. کلمات ترانههای مورد استفاده این دو خواننده مفاهیم چند پهلو داشتند. به ویژه که موضوع استعاره هم در ترانههایشان به حربهای برای مبارزه تبدیل میشود. کلماتی مثل شب، گل لاله و به طور کلی تعابیری که در ترانهها و شعرها وجود داشت، همه و همه در دل این مقتضیات تاریخی معنا داشت. به همین خاطر ظهور این دو خواننده، ظهور دو شورشی در عالم هنر به حساب میآید.»
اما فرهاد معترض، روز دوم خرداد ۱۳۷۶ که به سید محمد خاتمی رای میدهد، به گفته همسرش شب تا صبح نخوابید و «خبر پیروزی خاتمی را با هیجان عجیبی به من داد.» پوران گلفام به ماهنامه «اندیشه پویا» گفته است: «ترور سعید حجاریان فرهاد را خیلی ناراحت کرد. شنید که گفتهاند برای سلامتی آقای حجاریان جلوی بیمارستان سینا بیایید و دعا کنید. فرهاد جلوی بیمارستان نرفت اما دعا کرد. او اعتقادات خاصی برای خودش داشت. هم مذهبی بود و هم عرفانی. ۴۸ ساعت در اتاق آکوستیو خودش برای سلامتی حجاریان دعا کرد. به من هم گفت باید دعا بخوانیم. وقتی شنید آقای حجاریان از کما خارج شده خیلی خوشحال شد. به فرهاد گفتم ببین! دعاهایت کارساز شد. او هم گفت این نتیجهٔ دعای چندین هزار نفر است که من یکی از آنها بودم. خیلی عصبانی بود از اینکه چرا باید کسی مثل حجاریان ترور شود. از آن به بعد بود که از برخی اتفاقات حرص میخورد. وقتی رئیسجمهور ملایمت زیادی به خرج میداد به سبک همان نثر قدیم که خیلی دوست داشت میگفت: باری به یادت نمیآید که از منبر به پایین آیی… یعنی چرا استعفا نمیدهی؟» فرهاد با این همه در دور دوم هم به محمد خاتمی رای میدهد. حتی آلبوم «آمین» او برای این بود که سهمی در گفتوگوی تمدنهای خاتمی داشته باشد.
سعید حجاریان نیز در یادداشتی نوشته است: «بعد از مرگ فرهاد باری شنیدم که او از علاقهمندان سیاستهای اصلاحطلبانه بوده و بدون هیچ پروپاگاندی در برخی برنامههای اصلاحطلبان شرکت میکرده است. من این را بعد از مرگ فرهاد شنیدم و عجیب است که سیاستمداران ما به سرمایههای اجتماعی خود توجهی ندارند. سرمایهها را نمیشناسند و تلاشی برای کشف و یافتن آنها در جامعه نمیکنند. به قول امروزیها سیاستمداران از سلبریتیهای جامعه غافلند، و اصلاحطلبان نیز در چنین غفلتی به سر میبرند. عجیب است که جریان اصلاحات در ایران، خوانندهای چون فرهاد داشته باشد و او را نشناسد و از حقوق او به هنگام ممانعت از اجرای کنسرتش دفاع نکند. باید اعتراف کنم که تا فرهاد مهراد در میان ما بود، من نیز از سمپاتی او با اصلاحطلبان بیخبر بودم. اگر قدر او دانسته میشد، میتوانست یک پایگاه اجتماعی برای اصلاحطلبی باشد. او صدای بیصدا نبود و میتوانست صدای اصلاحطلبی باشد؛ اگر ما توجه بیشتری به اطرافمان داشتیم. حیف و صد حیف از این فراموشکاری.»
تاریخ ایرانی