این مقاله را به اشتراک بگذارید
آبلوموف؛ همه چیز از تنبلی شروع می شود
سعید برآبادی
صبح های خاکستری و تیره زمستان برای چه چیزی جان می دهند؟ ماندن در رختخواب، شانه به شانه شدن، پی گرفتن پرهیب خواب دیشب و ادامه آن در ساعت های اولیه روز! آیا روز در انتظار ماست؟ اصلا روز پیش رو چه چیز تازه ای قرار است به ما عرضه کند؟ آیا می توانیم نگرانی از اتفاق های بدی که ممکن است در این روز تازه رخ بدهد را با لذت اتفاق های خوبی که بعید نیست اتفاق بیفتد، معاوضه کنیم؟ «آبلوموف» پاسخ عجیبی است که یک نویسنده روسی قرن نوزدهمی به این سوالات داده؛ سوالاتی که هر صبح ذهن بسیاری از مردم عادی و بی ادعا را از آن خود می کند.
بی انگیزگی
زمان قطور «آبلوموف» روایت زندگی ایلیا ایلیچ آبلوموف است؛ جوانی که یک روز صبح، خواننده زندگی اش بر کاناپه ای داخل هال یک خانه معمولی می شویم و ۵۰۰ صفحه بعد، در حالی که او هنوز بین بیدار شدن و بیدار نشدن در مبارزه است، به پایان می رسد. زندگی برای آبلوموف در مرض خواب و بیداری سراسر با تنبلی همراه است، اما این تنبلی به معنای نداشتن انرژی انجام کار نیست، بلکه سخن از نداشتن انگیزه درونیِ رویارویی با زندگی است: «لمیدگی برای ایلیا ایلیچ، نه حالتی ضروری بود، چنان که برای بیماران یا کسی بخواهد بخوابد، نه وضعی اتفاقی چنان که به هنگام خستگی و نه کیفیتی لذت بخش چنان که برای تنبل ها، بلکه حالت معمولی او بود.»
از خاطره خواب های مادر تا بی خاطرگی
آبلوموف در آغاز رمان، بیش از همه خاطره استراحت های طولانی و خواب های بی وقفه مادرش را به یاد می آورد. پرستارها مدام از او می خواهند که سر و صدا نکند، چرا که مادرش به خواب رفته و ممکن است بیدار شود. حالا اما او سی و خرده ای سال را پشت سر گذاشته، صاحب رویاهای زیادی است و می خواهد زندگی اش را از مرز نابودی نجات دهد. این آرزوها و عمل های مبارک اما فقط در ذهن او جا به جا می شوند، چرا که آبلوموف اراده ای برای تحقق آن ها ندارد و از سوی دیگر، جامعه آن سوی دیوارهای خانه اش نیز به تحقق آن ها مشتاق نمی نماید.
او حتی با الگا آشنا می شود به این امید که جرقه عشق آبلوموف را اندکی به زندگی متمایل کند اما به جای تن سپردن به یک رابطه عاشقانه پرافت و خیز، آبلوموف، تن به ازدواج به بیوه صاحب خانه اش را می دهد به این امید که خانه برای همیشه محل خواب و استراحت باقی بماند. از این زاویه آبلوموف نه تنها پا از چارچوب روابط ارباب- رعیتی، عامی- روشنفکر و عملگرا- بی عمل بیرون می گذارد، بلکه شخصیتی می شود که بعدها ترجمه «تنبلی» را با نام او کنار هم می گذارند.
تنبلی و بی مسئولیت
آیا رخوت و تنبلی آبلوموف ارتباط مستقیمی به پیشکارش دارد که با او زندگی می کند و بخش عمده ای از مسئولیت های روزمره آن خانه بر عهده اوست؟ زاخار همراه همیشگی آبلوموف آفریده شده اگرچه که خود او نیز در تار تنبلی این خانه اسیر است و از دریچه آن به دنیا نگاه می کند. با این همه این تفاوت در ارباب و نوکر احساس می شود که اولی سرنوشت خود را تنبلی می داند و دومی راه بقای خود را: «من مدام به این در و آن در می زنم؟ من کار می کنم؟ من کم می خورم؟ من مفلوکم؟ کسی را ندارم خدمتم را بکند؟ من ممکن است نگرانی داشته باشم؟»
همه چیز از تنبلی شروع می شود
دنیای که ایوان گنچاروف در این رمان خلق می کند بی شباهت به زندگی واقعی امروز ما نیست. همچنان که در ابتدای این قرن کافکا، امید زندگی را با عبارت «امید هست اما نه برای همه» به چالش می کشد، گنچاروف نیز نشان می دهد که آن چه می تواند عامل حرکت (بیرون رفتن از رختخواب) و عامل ارتباط (عشق آبلوموف) و عامل موفقیت (دوستی اش با رفیق گرمابه و گلستانش) باشد، همگی به یک مولفه مهم روحی وابسته اند: «انگیزه زندگی». «ایلیا ایلیچ آبلوموف یک روز صبح در آپارتمان خود روی تخت در بستر آرمیده بود.» اگر این جمله را شروع یکی از مهم ترین رمان های قرن نوزدهمی بدانیم، باید پذیرفت که ادبیات در قرن ۱۹ و ۲۰ به پردازش موقعیت بشر در لحظه بیداریِ صبحگاهی پرداخته است.
شخصیت رمان های مسخ، موش ها و آدم ها، در جست و جوی زمان از دست رفته و… همه و همه در یک معضل شریک هستند: آیا فضیلت در بی عملی است؟ ناامیدی آن ها از تغییر در وضع موجود تولیدکننده شخصیتی چون آبلوموف در درون هر کدام از ما انسان های معاصر است، با این تفاوت که بیدار می شویم و بی توجه به وسوسه خواب صبحگاهی به زندگی می پردازیم، اما بدون آن که دلیلی برای این کار داشته باشیم.
سروش حبیبی؛ یادگاریِ ساعدی
سروش حبیبی نامش بر شناسنامه هر کتاب ترجمه شده از ادبیات روس که باشد، تضمین اطمینان خاطر برای مخاطب است. او «آبلوموف» را در جوانی از غلامحسین ساعدی هدیه می گیرد و چنان مجذوب آن می شود که ترجمه اش را آغاز می کند. رابطه حبیبی با ترجمه این کتاب تفاوت فاحشی با دیگر ترجمه هایش دارد. او که سخت شیفته این شخصیت همیشه خسته و تنبل شده، به یادداشت جین هریسون در مقدمه کتاب خود اشاره می کند که براساس آن، نجابت آبلوموف و خصلت های خوشایندش دلیل اصلی وابستگی خوانندگان به این کتاب خواهد بود.
سروش حبیبی پیش از انقلاب این کتاب را از متن آلمانی به فارسی ترجمه و در دست انتشارات امیرکبیر به چاپ سپرد، حالا اما حبیبی این کتاب را براساس متن روسی و از سوی نشر فرهنگ معاصر روانه بازار کرده، اگرچه که اقتباس های سینمایی و تئاتری از این رمان به حدی بوده که مترجمان دیگری نیز شانس ترجمه آن را به فارسی آزموده اند.