این مقاله را به اشتراک بگذارید
کتاب «سرگرمیهای مردم تهران، در دوران قاجار و پهلوی» تالیف محمدحسین ناصربخت پنجمین اثر از مجموعه «تهران شهر» است که از سوی دفتر پژوهشهای فرهنگی منتشر شد.
این کتاب به تفریح و سرگرمی مردم تهران در دو عصر قاجار و پهلوی میپردازد. «سرگرمیهای مردم تهران، در دوران قاجار و پهلوی» در دو فصل «سرگرمیهای مردم تهران در عصر قاجار» و «سرگرمیهای مردم تهران در عصر پهلوی» تنظیم شده است.
در این کتاب به آئین نوروز و مراسم مربوط به آن در تهران عصر قاجار و دوره پهلوی پرداخته شده و نشان میدهد، دربار قاجار آداب خاص خود را برای این آئین داشته است. در این گزارش به بخشهایی که به نوروز در این دو دوره تاریخی اشاره کرده پرداختهایم.
توزیع تمثال شاه قجر در سلام نوروزی
زمانی که بخواهیم نوروز در تهران عصر قاجار را ورق بزنیم باید از دو منظر به آن نگاه کنیم نخست نوروز در میان دربار و سپس نوروز در میان مردم. در کتاب «سرگرمیهای مردم تهران در دوران قاجار و پهلوی» اثر محمدحسین ناصربخت سطوری در شرح نوروز تهران آمده که با مطالعه آن میتوان از برخی رسوم اطلاع یافت که امروزه دیگر اثری از آنها نیست و یا به مرور حذف شدند و یا رنگ باختند. همچنین کتاب «شرح زندگانی من» اثر عبدالله مستوفی صاحبمنصب عصر قاجار و پهلوی نخست سرشار از نکات خواندنی از برپایی نوروز، همراهی دربار قجرها در جشن مردم و دل به طبیعت زدن در روز سیزدهبدر است.
مولف درباره تبریک نوروز از سوی شاه قجر به مردم پایتخت مینویسد: «همچنین است جشن عید نوروز و هدایای شاه: «در شب سهشنبه بیست و یکم این ماه هفت ساعت و هفده دقیقه از غروب گذشته آفتاب از برج حوت به برج حمل تحویل نمود و علمای اعلام در حضور اعلیحضرت پادشاهی بودند و در وقت تحویل مبارکباد و عید سعید نوروز را… شاهی اشرافی عیدی به هر یک به دست مبارک مرحمت فرمودند و صرف شیرینی و شربت نمودند» و چون در مراسم و اعیاد و مولودیها سلام عام برگزار میشد باید شرکتکننده از عهده پاسخ برمیآمد، مثلا در زمان محمدعلیشاه: «سردار کل وزیر نظام (رئیس ستاد کل) شمشیر خود را بلند کرد و با صدای غرا فرمان داد: «خبردار! سلام!» توپها غریدند، موزیک آهنگ تندی را آغاز کرد، کلیه حاضران در برابر اعلیحضرت تعظیم کردند. این جملات باز با صدای یکنواخت و پرطنینی، بهعنوان خطبه جشن، از حلقوم خطیبالممالک خارج میشد. در پایان مراسم، مقدار زیادی اشرفی، که سکه کوچک طلا است باارزش پنج فرانک و تمثال محمدعلیشاه، که روی آن ضرب شده، میان حاضران توزیع شد. بعدازظهر همان روز، شاه، برای زیارت به شاهعبدالعظیم رفت.» (ص ۴۳)
تدارک عید در دارالخلاف طهران
گذشته را که ورق میزنید میبینید زمانی که هنوز همه چیز مدرن و امروزی نشده بود، مردم به شکل دیگری زندگی میکردند و خود را برای جشنها آماده میساختند. البته باید یادآوری کرد که در گذشته برپایی بسیاری از جشنها، آئینها و سنتها برای مردم بسیار اهمیت داشت، اگرچه برخی از مقدمات آن به دشواری فراهم میشد. برای درک چگونگی مهیا شدن مردم برای جشنها، فرا رسیدن آئینها و اعیاد و تفاوت آن با امروز سراغ آن روزها رفتیم که در برخی از سطور در شرح این تفاوت میخوانیم: «برخی از مهمترین این جشنها، جشنهای باستانی ایرانی بود که با توجه به تقویم هجری شمسی برگزار میشد، مراسمی چون شب یلدا، چهارشنبهسوری (که بنا به شرح مستوفی بهخصوص در میان زنان طرفدار زیادی داشت)، عید نوروز، سیزدهبدر، جشن مهرگان، جشن تیرگان که مردم به برگزاری آن سخت پایبند بودند و در طول تاریخ هیچ عاملی مانع برگزاری آنها نشده که البته بیشتر این مراسم، حول محور تغییر و تحولات طبیعت پدید آمده است.
بدین ترتیب که زمین و زمان برای تدارک آنها دست در دست هم مینهند و در این میان عید نوروز جشنی است که اهالی پایتخت، به گواهی اسناد، در دوران قاجار برای آمدنش روزشماری میکردند و چنانکه اخبار آن روزگار میگویند: «این اوقات چون شب عید سلطانی و برای مردم موسم سرور و شادمانی است اکثر مردم از مرد و زن برای تدارک عید در بازار دارالخلافه طهران مشغول خریداری هستند و بازار خرید و فروش بیش از پیش رواج دارد حتی شبها نیز قریب پنجاه باب دکاکین قنادی و غیره باز است و مشغول ساختن شیرینیآلات که در ایام عید بیشتر بهمصرف میرسد میباشند.» (ص ۴۳)
از جمله کتابهایی که میتوان برای درک و دریافت عصر قاجار و بخشی از پهلوی به آن مراجعه کرد، بیوگرافی عبدالله مستوفی در اثر «شرح زندگانی من» است که «تاریخ اجتماعى دوران قاجار» نیز نام گرفته است، اثر مستوفی نثرى شیرین و ساده دارد و نویسنده در آن با دیدى تیزبینانه به شرح آیینها و سنتها و ویژگیهاى شخصى خویش پرداخته و از رویدادهاى روزگارش نیز به همین سبک سخن گفته است. شرح زندگانى من، درباره خاستگاه، تولد نویسنده، اوضاع خانواده و مادرش برخوردار و از مثَلها و کنایات برساخته نویسنده پُر است. در برگهایی از این کتاب با اشاره به حال و هوای نوروز آمده است: «در عید نوروز مردم از طبیعت تقلید کرده، به همه چیز زندگی نوی و تازگی میدادند. ظروف مسی خانه حکما به سفیدگری فرستاده میشد. آب حوض و آبانبار خانه را حکما عوض میکردند… کوزه و میانه قلیانها حکما عوض و نو میشد…»
و گزارش دیگری در سال ۱۸۱۰م در مورد نحوه برگزاری آن در تهران میگوید: «گمان نمیرود که در سراسر مشرقزمین چنین عید بزرگی باشد. مراسم عید نوروز غالبا تا پانزده روز طول میکشد. در این مدت بازارها بسته است و کارگران به هیچ کار دست نمیزنند. در عید نوروز به پادشاه پیشکشهایی مانند اسب، اسلحه، لباسهای گرانبها داده میشود. شاه هم در عوض سکههای طلا عیدی میدهد و برای حکام و سران دولت در هر جای کشور، خلعتی که عبارت از لباسی ساده و کمبهاست میفرستد. اما حاکم هر محل که از پیش از کمبهایی خلعت شاه خبر داد، خود شخصا لباسی فاخر و گرانبها با جواهر و مرواریددوزی شده آماده میکند و چون فرستاد شاه خلعت را آورد، لباس مجلل خود را بهجای خلعت شاه از فرستاده میگیرد و به او انعامی داده بازش میگرداند. آنگاه در روز عید آن لباس فاخر را پوشیده، بهعنوان خلعت شاهانه به خود نمایش میدهد.» (ص ۴۳)
سماورهای کوچک و بقچه خوراکی در دل طبیعت
رفتن به طبیعت در روز سیزدهبدر از قدیم مرسوم بوده، چنانکه امروز نیز رنگ نباخته است. در زمان قاجار نیز این روز گرامی داشته شده و با مردم همراه میشدند به طوری که مستوفی در شرح این دیدار با طبیعت آورده است: «اساسا باید گفت پوشیدن لباس نو در عید نوروز، چهره شهر را در این ایام تغییر میداد و این نشاط با رفتن به طبیعت در سیزدهبدر کامل میشد: «از آنجا که در دولت علیه ایران از عهد پادشاهان قدیم متداول و معمول است که عموم خلق از اعالی و اوانی سیزدهم عید را شادمانی و تفریح گذراندن خوب و شگون گرفتهاند و بسیاری به بیرونها و تفریحگاهها میروند زیرا که اول بهار است و اکثر جاهای مملکت در این فصل سبز و خرم و باصفاست و الحق این قانون بسیارخوب و مخصوص به این دولت علیه است و بعضی دول دیگر ندارند و میمون گرفتهاند که این روز را به عشرت و شادمانی بسر ببرند.» (ص ۴۴)
اگر صفحات کتاب «شرح زندگانی من» را دنبال کنیم، به اطلاعات و جزئیات بیشتری از نحوه گذران سیزدهبدر در روزهای نه چندان دور دست مییابیم. به طوری که مولف درباره وصف شهر و جنب و جوش مردم در سیزدهبدر مینویسد: «سیزدهم نوروز عید ورزش و تفریح بود. روز یا شب پیش هر کسی به قدر وسع و لزوم تدارکی برای این روز میدید. از صبح این روز خانوادههای شهری با سماورهای کوچک و بقچه بستههایی که در آن خوراکی روزانه را بسته بودند، خیابانهایی را که به بیرون شهر میرفت پر میکردند. دسته دیگر که سیزدهبدر را فقط برای عصر گذشته بودند، از دو سه ساعت بعدازظهر به این خیابانها روی میآوردند… خانمهای به داربست مو کنار دیوار باغ تاب میبستند و تاب میخوردند حتی الکدولک و توپبازی هم میکردند… منظره بیرون شهر (بیرون دروازهدولاب) بسیار جالب بود، بچهها و جوانها و کاملمردها دسته دسته به بازیهای ورزشی از قبیل الکدولک، اعم از سردستی و سرسنگی و چری یا نچری، زویی و توپبازی، گردو، بلبگیر بالا بیا و چپ توپ و باقالی به چند منها؟ و بازی جرنگ جرنگ اسب چه رنگ؟ و اگر وضعیت مکان اجازه میداد گرگم به هوا و قایمباشک مشغول بودند. میمونبازها و خرسبازها و بزبازها و غولبیابانی و دوریگردانها با تنبک و تصنیف خواندن خود هم میآمدند و با دهشاهی و پنجشاهی اسباب سرگرمی بودند… بساط حقهبازها و پهلوانکچل و خیمهشببازی هم این سر و آن سر پهن بود و…» (ص ۴۴)