این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفت و گو با مصطفی زمانی، عاشقِ خستهِ سال ۹۴
مهدی شادمانی، مرجانی فاطمی
دلمان برای یک درام عاشقانه اصلی تنگ شده بود؛ نه شنیدن دیالوگ های عاشقانه سرسری و هدیه کردن گل های رز قرمز و ابراز علاقه های دست چند چندمی از طریق پیامک و تلگرام و… دلمان می خواست یک عاشق واقعی ببینیم و تپش قلب، بغض، دلهره، اندوه و تک تک رفتارش را با تمام وجود حس کنیم؛ «شهرزاد» همه اینها را با هم برایمان آورد.
فرهاد، عاشقی را به ما معرفی کرد که انگار بارها و بارها در قصه ها دیده بودیم. نمی دانیم اگر حسن فتحی بازیگر دیگری را برای نقش فرهاد انتخاب می کرد، چه پیش می آمد اما مصطفی زمانی، سنگ تمام گذاشت. او در این سال ها چند فیلم عاشقانه دیگر بازی کرده بود اما در هیچ کدام، این احساس عاشقانه تا این حد جامع و دقیق منتقل نشده بود. مصطفی زمانی، ده سال بعد از «یوسف پیامبر» با بازی پخته و قوی اش در سریال «شهرزاد» نشان داد تجربه ها و تمرین های مداومش جواب داده است.
مصاحبه با مصطفی زمانی، در شرایطی بسیار ویژه انجام شد. ما اسمش را گذاشتیم طولانی ترین مصاحبه دوران کاریمان. یک روز از ساعت یک ظهر در پشت صحنه فیلم «یک روز بخصوص» همایون اسعدیان مصاحبه را شروع کردیم و ساعت هشت شب بالاخره حرفمان تمام شد و از آنجا آمدیم بیرون. مصاحبه در فاصله های کوتاه استراحت بین ضبط پلان ها انجام گرفت و هر بار تا بحثمان گل می انداخت، مجبور می شدیم ریکوردر را خاموش کنیم و منتظر فرصت بعدی شویم.
بعد از سریال «یوسف پیامبر (ع)» با اینکه پیشنهاهای زیادی برای بازی در سریال داشتید اما می گفتید وقتی بهترین نقش را در بهترین سریال بازی کرده ام، نقش دیگری راضی ام نمی کند و باید نقشی باشد که روی دست آن بلند شود. حالا بعد از گذشت این همه سال، دوباره به عرصه سریال سازی برگشته اید اما این بار نه در تلویزیون که در شبکه نمایش خانگی. اهمیت سریال شهرزاد به حدی بود که راضی به بازی در یک سریال شدید؟
به طور کلی اثرگذاری سریال بین مخاطبان بیشتر است. چون سریال را قشر بیشتری از مردم می بینند و شما باید دقت بیشتری داشته باشید. اثری که آن زمان «یوسف پیامبر (ع)» روی مخاطبان گذاشت، آن قدر زیاد بود که انتخاب نقشی به همان اندازه اثرگذار، خیلی سخت به نظر می رسید. در این سال هایی هم که گذشت، سریال های الف ویژه زیادی کار شدند. اما نقش اصلی هیچ کدام از آنها هم به آن اندازه اثرگذار نبوده اند. بیشتر سریال هایی هم که پیشنهاد می شد، مناسبتی بود و من نمی پسندیدم. شاید بهتر باشد بگویم، من چیزی ندیدم که بتوانم انتخاب کنم.
از طرفی در این سه، چهار سال گذشته با این تحریم های شدید اقتصادی و افت محسوس سینما، احساس می کردم حتی فیلم ها هم آن قضای مخصوص سینما را ندارد یا م دوست نداشتم که در بسیاری از آنها کار کنم. دلم می خواست در فیلم هایی کار کنم که ریسک بالای داشته باشد؛ حالا اینکه بیننده دارد یا نه خیلی برای من مهم نبود.
شما برای تجربه کردن وارد سینما شدید اما از همان ابتدا فیلم هایی انتخاب کردید که اتمسفرشان نشان می داد که در آخر خوب از آب در می آید. هیچ کدام از انتخاب هایتان الکی و غیراصولی نبود. حتی بعضی از فیلم های شما مثل «کیفر» گرچه فروش خوبی نداشتند اما آثار قابل قبولی بودند.
چیزی که هرز برای من مهم نبوده، همین فروش است؛ مثلا می گویند فلان بازیگر می فروشد. به یک زمانی مثل دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، در دوره آقای پورعرب و بهرام رادان و… بازیگر می فروخت چون ماهواره و اینترنت و این همه فیلم و سریال نبود اما از یک جایی به بعد دیگر این طور نیست.
بعضی از تهیه کننده ها هنوز به این فکر می کنند که فلان بازیگر می فروشد. همین الان هم یک بازیگری که به اصطلاح بفروش باشد، در دو تا فیلم همزمان نمی تواند به یک اندازه بفروشد. چون قصه عامل فروش است. مسئله دیگری که باعث فروش است، عبور از ممیزی هاست. مثلا آقای ده نمکی می سازد و می فروشد یا مثلا آقای تبریزی مارمولک را می سازد و فروش دارد. اما اگر کس دیگری بیاید و مارمولک را بسازد اصلا نمی تواند که بعد بخواهد بفروشد. برای همین می گویم که فروش واقعا ربطی به بازیگر ندارد.
با وجود تمام حساسیت هایی که در انتخاب نقش دارید، تعدادی اثر در کارنامه شما می بینیم که با وجود مهیا بودن همه شرایط، نتیجه چندان خوبی نداشته اند؛ مثل «یک عاشقانه ساده»، «جیب بر خیابان جنوبی» و… این انتخاب ها چه دلیلی داشتند؟
این انتخاب ها من را از شرایط روتین خارج می کرد. درواقع نقش هایی بازی می کردم که فرم بخصوصی داشتند. فرصت هایی بودند که برای اینکه نقش هایی ثل معتاد، عاشق و جیب بر را تجربه کنم. وقتی در یک چهارچوب بازی می کنید، فرصت دارید بیشتر یاد بگیرید و بتوانید اجرای بهتری داشته باشید.
بعد از «یوسف پیامبر (ع)» براساس یک برنامه ریزی جلو رفتید و سعی کردید مدام یاد بگیرید و تجربه کنید. بعد از ده سال، زمانی که شهرزاد به شما پیشنهاد شد، در جایگاهی بودید که فکر کنید حالا دیگر برای چنین کار مهمی آماده هستید؟
شهرزاد بعد از ده سال برای من پیش آمد. دقیقا آنجایی بودم که به خودم گفتم حالا نوبت من است. این مسئله چیزی است که آدم در خودش احساس می کند. وقتی آگاهانه انتخاب می کنید، جلو می روید و حتی می بازید، از یک جایی به بعد آن اتفاقی که باید بیفتد، می افتد. شهرزاد برای من این جوری بود. از نظر من شهاب حسینی پخته ترین بازیگر حال حاضر ماست.
ترانه علیدوستی همین طور، استاد علی نصیریان که دیگر جای خود دارد و… حالا که این فرصت به وجود آمده بود و باید در تقابل با این افراد قرار می گرفتم، دیگر نمی شد ضعیف ظاهر شد. در شهرزاد اگر می خواستم آزمون و خطا کنم، بازنده بودم. حس کردم برآیند تجربه ها تا اینجا برای من خوب بوده و دینم را پرداخت کرده ایم. پس در ابتدای دهه دوم بازیگری ام وارد شهرزاد شدم.
شما تجربه همکاری با حسن فتحی را در «کیفر» داشتید و حالا بعد از این همه سال، زمانی که احساس کردید، دیگر وقتش شده کار مهمی در کارنامه تان داشته باشید، با چنین پیشنهادی از جانب او مواجه شدید.
بعد از فیلم «کیفر»، دوستی ام با حسن فتحی ادامه داشت. چند بار درباره سیناپس سریال شهرزاد گفت و گو کرده بودیم. به من پیشنهاد داد که نقش قباد را بازی یکنم و من هم قبول کردم. بعد از آن، تصمیم به این سمت رفت که شهاب حسینی قباد را بازی کند و من نقش فرهاد را داشته باشم؛ البته قصه خیلی خوب بود و برای من فرقی نمی کرد چون وقتی قصه خوب باشد، برای همه کاراکترها این چالش به وجود می آید که خوب بازی کنند.
اما فاصله بین نقش قباد و فرهاد خیلی زیاد است و نقش قباد هم یک مقدار وسوسه برانگیزتر به نظر می آید. مقاومتی نکردید که همان نقش قباد را بازی کنید؟
مسئله این اتس که من هیچ وقت به خودم آسان نگرفته ام و همیشه با خودم بی رحم بوده ام اما آن موقع به نقطه ای رسیده بودم که وقتی فیلمنامه را خواندم، احساس کردم قابلیت اجرای هر دو نقش را دارم چون فیلمنامه خوب بود، هر دو نقش جذاب به نظر می رسیدند اما قباد از این جهت جذاب تر بود که تاحالا هیچ کس چنین کاراکتر را از من ندیده بود و آقای فتحی هم می خواست ریسک کند اما در نهایت، تصمیم گرفتند که نقش فرهاد به من برسد، البته من فکر می کنم که شهاب حسینی از نقش قباد خوشش آمد و آن را انتخاب کرد. به نظر من نقش قباد خیلی پیچیده است و تجربه شهاب باعث می شد که میزان ریسک برای آقای فتحی پایین بیاید. گاهی زمینی که تو می خواهی در آن بازی کنی می ارزد، حالا فرقی نمی کند هافبک باشی یا حمله. همه چیز مهیای این بود که من از این فرصت استفاده کنم و لذت ببرم.
نقش عاشق پیشه را در فیلم های «یک عاشقانه ساده» و «قصه پریا» هم بازی کرده بودی اما تفاوت نقشی که در یک عاشقانه ساده داشتی با نقش فرهاد این است که در آنجا قطب رو به روی شما یعنی احمد مهرانفر باعث می شد که مخاطب به سمت شما بغلتد اما در شهرزاد قطب مخالف فرهاد، قباد است که با تماشاگر سمپاتی می شود و از یک جایی به بعد که قصه پیشروی می کند، می بینیم که قباد روی دیگر فرهاد است؛ فرهادی که فقط فرهیخته و روشنفکر نیست. اینجاست که بازی تو سخت تر می شود.
زمانی که چند قسمت بیشتر از شهرزاد نگذشته بود در جایی گفتم که بنشینید و ببینید که قباد به کجا می رسد؛ قباد هم عین فرهاد است، فقط قباد مشروب خور است و فرهاد نیسنده. آن اتفاقی که باید می افتاد و تماشاگر باید بازی من را در آن می دید، بازی بی حب و بغضی بود که فرهاد باید در مقابل عشق قدیمی اش انجام می داد و گله و شکایتی برای از دست دادن شهرزاد نمی کرد. در عشق، رسیدن وجود ندارد و این تفاوت قباد و فرهاد است. چون قباد عشق را در رسیدن دو نفر به هم می داند اما فرهاد عشق را جاری می داند.
با توصیفی که از دیدگاه فرهاد درباره عشق می کنید به نظر می رسد فرهاد شخصیت متناقضی داشته باشد. شما می گویید فرهاد عشق را جاری می داند اما مخاطب بیشتر حس می کند که به یک جور استیصال و ناکامی رسیده است.
در قسمت های اول می بینیم که فرهاد پای چوبه دار است و از او می خواهند دوستانش را لو بدهد اما می گوید نمی توانم. چرا نمی تواند؟ به خاطر شرفش است که نمی تواند. بنابراین آدم ترسویی نیست که به استیصال برسد. فرهاد آدمی است که به لحاظ عاطفی درگیر قواعد خانوادگی است. او بچه همین خانواده و اجتماعی است. فرهاد قید و بند دارد و آن استیصالی که شما می گویید، شاید از همین قید و بندها می آید؛ مثل کسی که عاشق یک نفر است اما چون خانواده هایشان به هم نمی خورند به خاطر خانواده اش با عشقش ازدواج نمی کند اما همه اینهایی را که می گویم در کنار این مسئله بگذارید که فرهاد بیست و دو ساله است و هرچه اتفاق بد است، برای او می افتد.
این برای کسی است که تمام ایده آل هایش را از دست می دهد. درد خیلی بزرگی است که تمام ایده آل هایش را از دست می دهد. درد خیلی بزرگی است اجازه نمی دهند بنویسد، زندان می رود، عشقش را از او می گیرند و درست وقتی به این تن می دهد که با کسی آشناشود و ازدواج کند، حتی این یکی را هم از او می گیرند.
ابتدای سریال ، رقیب عشقی فرهاد، آن قدر حقیر و پست است که تمام توجه ها به سمت فرهاد می رود اما از یک جایی به بعد می بینیم که از او قوی تر می شود چون جاذبه اش بیشتر می شود. حالا به همین نسبت کار شما در بازی سخت تر می شود چون نه تنها باید فرهاد را در اوجه نگه دارید که حتی باید دو گام هم جلوتر بیایید. یک جایی از «رویا» به بعد این استیصال باعث می شود که فرهاد درجا بزند و ثابت بماند و دیگر اتفاق خاصی برای نمی افتد. انگار فرهاد دارد روی یک خط صاف حرکت می کند.
شخصیت قباد در آن طرف ماجرا از آزادی عملی برخوردار است که می تواند اتفاقی را رقم بزند اما فرهاد نمی تواند. ما براساس شخصیت پردازی جلو می رویم و آقای فتحی هم این قضیه را لحاظ کرده، البته این مشکلی بود که خود من هم داشتم که اگر قرار است فرهاد فقط همین جوری باشد، ممکن است از یک جایی به بعد عشق فرهاد دیگر پذیرفته نشود اما چیزی که این وسط بود، اعتماد ما به آقای فتحی بود. چون به هر حال چیزی که نوشته می شود با چیزی که اجرا می شود، فرق می کند.
سوالی که شما پرسیدید، بزرگ ترین دغدغه من در کل سریال بوده. همیشه این برایم دغدغه بود که وقتی عشق آن طرف یعنی قباد و شهرزاد دارد قوی تر می شود و نوع اجرا عاشقانه تر است، با عشق این طرف و فرهاد قیاس خواهدشد اما آقای فتحی خودش این مسئله را مدیریت می کرد. حس و حال عاشقانه قباد نشان می دهد که شهرزاد دارد اینها را تغییر می دهد و اینجا کار خانم علیدوستی خیلی سختی می شود چون باید در هر دو حالت عشق، صادقانه رفتار کند.
سریال به ما می گوید که شخصیت فرهاد یک آدم روشنفکر و سیاسی است اما ما تا به حال فقط حرف های فرهاد را در مورد این اعتقادات سیاسی شنیده ایم اما رفتاری از او نمی بینیم که به این وجه از فرهاد دلالت کند؛ مثلا در جایی که می گوید «دلم برای دکتر فاطمی تنگ شده» خب چرا برای این مسئله کاری نمی کند؟
فیلمنامه در بستری روایت می شود که پرداخت مسائل سیاسی باید در همین حد باشد اما شما انتظار دارید که به این مسئله پرداخت بصری هم بشود. به هرحال اتفاقی که در دهه ۳۰ برای ایران افتاد، یک اتفاق ویژه بود چون در نظام پادشاهی روحیه آزادی خواهی در آدم هایی مثل فرهاد زیاد بود و افراد زیادی در آن دوره به خاطر همین آزادی خواهی از بین رفتند.
از طرفی ادبیات همیشه در تمام دنیا در قرن های گذشته بار فرهنگ جامعه را به دوش کشیده است اما بستر اتفاقاتی را که در آن دوره رخ داده ما نمی توانیم به طور کامل به تصویر بکشیم چون اولا ما بخش خصوصی هستیم و در بخش خصوصی فیلمنامه را می خوانند و نظر می دهند. ضمن اینکه بخش سیاسی در یک سریال عاشقانه، باید برای مردم جذاب باشد چون مردم هستند که پول این کار را بر می گردانند و باعث چرخش این حرفه می شوند.
به خاطر همین تا یک جایی اشاره می کند که نوع فرهنگ و تفکر این بچه این شکلی است بنابراین براساس این به کاراکتر فرهاد نگاه کنید، نه اینکه حتما سیاسی بودن او را ببینید. به هر حال فرهاد ادیب است و می نویسد و تا یک جایی هم به این موضوع که بر ادبیات مسلط است، پرداخته نشده به هر حال نوع دیالوگ هایش و نوع صحبت کردنش این مسئله را بازگو می کند.
شخصیت فرهاد اصولا فعلی را مرتکب نمی شود و یک جورهایی منفعل است. این مسئله شما را اذیت نمی کرد؟ به نظر خودتان این کاراکتر واقعی است؟
به نظر من این آدم واقعی است. به دلیل اینکه ما باید شخصیت پردازی را بشناسیم. فرهاد یک پسر بیست و دو ساله است که هنوز پدر و مادرش در تعیین مسیر او تاثیرگذار هستند. ما خیلی سعی کردیم فرهاد بچه سوسول نباشد چون در ابتدا این حالت خیلی بیشتر بود ولی داستان ما در دهه ۳۰ اتفاق می افتد. این اشتباه است که فرهاد را با من که سی و سه ساله هستم، مقایسه می کنند. من اگر بخواهم آن را بازی کنم، این قدر احساسی بازی نمی کنم ولی در آن سن احساسات بر ادراک غلبه می کند و مامی خواستیم آن اتفاق بیفتد. اما در مورد قباد این طور نیست چون قباد ازدواج کرده و کلوپ بیلیارد را نگه می دارد و یک جورهایی شرایط را پذیرفته.
پس از این ده سال تجربه ای که در بازیگری داشتید، فکر می کردید که بتوانید در شهرزاد یک نقش عاشقانه را این قدر خوب بازی کنید؟
واقعیت این است که بازیگر مقابل خیلی تاثرگذار است. من و ترانه علیدوستی نگاه مشترکی به شیوه نمایش عشق داشتیم؛ بدون آنکه حرف مشترکی راجع به آن زده باشیم بدون آن که بخواهیم خیلی به هم کمک کردیم. خیلی از بازی هایی که در لحظه می کنید، بستگی به این دارد که چه چیزی را می شنوید. این آدم وقتی دیالوگش را با حسش به تو می گوید، تو با حست به او جواب می دهی. کافی است بازیگر مقابل نقطه مشترکی در عشق نداشته باشد، بازی شما خراب می شود.
دقیقا همین طور است، شهرزاد بعد از مدت ها یک عاشقانه خوب را به تصویر می کشد که سال ها بود آن را در تلویزیون و در سینما نداشتیم. فقط برای به تصویر کشیدن عشق از عبارت دوست دارم زورکی استفاده می کردیم.
خیلی وقت ها پیش می آید که همه دلشان برای عاشق شدن تنگ می شود. عاشق شدن نیاز بهیکرسوایی دارد اما ما شجاعت این را نداریم که آن رسوایی را بپذیریم چون یک چیز دوطرفه است. آدم بعضی وقت ها دلش می خواهد وقتی کسی را دوست دارد، راحت به او بگوید دوستش دارد اما احساس می کند که شاید این کار رابطه را به سمت دیگری ببرد یا خراب کند.
اما جلوی دوربین نه. من سال ها تمرین کردم تا به این واقعیت برسم که فقط جلوی دوربین اجازه دارم واقعیت را رو کنم. می دانستم که می توانم عاشق خوبی باشم. همیشه آدم ها بدون اینکهب خواهند، چیزهایی را در درون خودشان پرورش می دهند. من سال های سال چون می دانستم که در زندگی روزمره نمی شود درست عاشق بود، عشق را راحت خرج نکردم. من این نوع رابطه عاشقانه را با هیچ کس نداشتم در صورتی که در اوج جوانی بودم اما این دلیل نمی شود که این نیاز در من نباشد. خوشحالم که از این فرصت درست استفاده کردم.
در سریال های حسن فتحی یک آفتی وجود داشته به اسم «پایان بندی ضعیف» البته شاید این آفت به خاطر محدودیت های مدیوم تلویزیون بوده باشد. یکی از دغدغه های اصلی در مورد پایان شهرزاد این است که به آفت پایان بندی فتحی نخورد و مانند دیگر سریال های آقای فتحی که گاهی حتی لجام گسیخته می شدند، نباشد. آیا در مورد شهرزاد این امیدوار وجود دارد که پایان بندی خوبی داشته باشد و دربیاید؟
برای مخاطبی که ۲۶ قسمت را خریده، بله، پایان بندی خوبی خواهدداشت اما برای شمایی که با این دید قرار است ببینید، شاید ارضاکننده نباشد. فکر می کنم مخاطب عام راضی شود چون هنوز سکانس های خوب ما مانده است. واقعا بهترین اتفاقی که افتاد، این بود که شهرزاد، تماشاگر را به شبکه خانگی برگرداند. خواهش من از وزارت ارشاد این است که این اعتباری به دست آمده را مخدوش نکند و شرایط ویژه ای بگذارد که هرکسی نیاید در این عرصه کار بسازد و سرمایه ها مشخص باشد که دوباره وارد آن پروسه نشویم که یک عده آدم از ناکجاآباد بیایند هم هنرمندها را مسخره کنند و هم یکی دو قسمت بسازند و بعد بروند.
باید با قوانین سختی که می گذارند باعث شوند، این پول بچرخد. ما پذیرفتیم بیاییم در سینمای خانگی و در سوپرمارکت ها کنار تخم مرغ و سس باشیم؛ این هزینه ای بود که من نمی خواستم پرداخت کنم اما شرایط جوری شد که مجبور شدم، بپردازم. در جایی هم از من خواستند به مردم بگویم کپی نکنید. گفتم من الان کنار تخم مرغ ایستاده ام، اصلا از مردم خواهش نمی کنم بلکه مردم را تهدید می کنم که اگر کپی کنید، کنار همین تخم مرغ ها هم دیگر نمی ایستم.
الان شهرزاد را خیلی ها می بینند و از زمانی که شروع شده، پرمخاطب ترین سریال است اما وقتی با تهیه کننده صحبت می کنم، می گوید اگر ۵۰ درصد مخاطبان کپی نکنند، ما ده تا شهرزاد می سازیم. سینمای خانگی جایی است که می شود هنرپیشه های خوبی را که هر شرایطی را نمی پذیرند دوباره به عرصه سریال سازی برگرداند و دوباره شاهد سریال های خیلی خوب بود.دلیل موفقیت شهرزاد هم این بود که ما همه فکر می کردیم، فریم به فریمش مربوط به سینماست و اصلا به این فکر نکردم که در سینمای خانگی هستیم.
پاسخ به سوال فراگیر درباره فرهاد
قصه جا به جایی عینک
بازی با عینک اصلا عمدی نبود. اول کار چون عینکی پیدا نکردیم که مدلش به آن دوره بخورد، عینک عکاس گروه را گفتیم. به هر حال فرهاد روزنامه نگار بود و خصلت عینک هم این است که اصولا به آدم خرد بیشتری می دهد. این عینک از یک جایی به بعد، شل شده بود و روی صورتم درست نمی ایستاد. این را می گویم که یک وقت آقای ملکان که گریمور این کار بود، مورد اتهام قرار نگیرد.
به خاطر همین هم مجبور بودم مدام آن را جا به جا کنم به خاطر اینکه در بعضی جاها کار رج خورده، یک مقدار مشکل پیش آمده؛ مثلا من یک قسمت را کار کرده ام و هفته بعد، آمده ام برای قسمت بعد. منشی صحنه نمی توانسته چک کند که من سر آن پلان عینکم را بالازده ام یا نه. حالا می بینیم که بعد از تدوین، یک مرتبه من سه بار پشت سر هم در یک پلان عینک را جا به جا کرده ام، البته من باید بیشتر حواسم را جمع می کردم.
تلاش برای فرورفتن در نقش یک عاشق واقعی
برای فرهاد لاغر شدم
برای نقش فرهاد، به شدت لاغر شدم. آقای فتحی با این مسئله مخالف بود اما به نظر من بازیگر نقش درام، نباید از صورتش استفاده کند و بازی باید کاملا درونی باشد. وقتی لاغر می کنید احساسات درونی بیشتر نمایان می شود. من اساس از اگزجره بودن، چه به این سمت و چه به آن سمت خوشم نمی آید. روحیه من اصلا اینجوری نیست. همیشه حتی زمانی که بازیگر نبودم و در جشنواره فجر این سوال برای من پیش می آمد که چرا خانم ها وقتی نقش افسرده و گریه دار بازی می کنند باید جایزه بگیرند و مردها هم حتما برای جایزه گرفتن باید یک نقش اکتیور بازی کنند؟
این قانون هیچ وقت نشکسته و من این را نمی فهمم؛ یعنی واقعا تا آدم مقابل دوربین داد و قال نکند، اتفاقی نمی افتد؟ همیشه از این مسئله فرار کرده ام، البته در فیلم «بدرود بغداد» چنین نقشی را هم بازی کردم. در شهرزاد اما ماجرا فرق می کرد. موقعیت خیلی خطرناک بود و نباید برون گرا بازی می کردم. از طرفی ظاهر طبیعی من به یک بازیگر نزدیک سی ساله شبیه بود، برای همین وزنم را کم کردم و سعی کردم فرهاد را در جامعه ای بازسازی کنم که مفهوم عشق، مفهوم قدیمی است. از این قضیه ای که هرکس یک بار عاشق شده، استفاده کردم و بنابراین سعی کردم آن عشقی را که خالصانه است، نشان بدهم و به این فکر نکردم که در این لحظه این تکنیک نتیجه اش چه می شود.
روایت مصطفی زمانی از اهمیت ترانه های محسن چاووشی برای شهرزاد و حال و هوای شکل گیری این موسیقی ها
معجزه کجایی و افسار
بخش مهمی از جذابیت سیرال «شهرزاد» دقیقا از زمانی شروع شد که پای محسن چاووشی به سریال باز شد. جدا از تیتراژ، نماهنگ های پرسوز و عاشقانه ای که با صدای این خواننده کنار کار قرار گرفت، باعث شد توجه های بیشتری به آن جلب شود. این نماهنگ ها خیلی زود در شبکه های اجتماعی پخش شدند و موجه عجیبی به وجود آورند. مسئله مهم اینجاست که فرهاد، به عنوان مهم ترین قطب عاشقانه سریال، در تمام این نماهنگ ها نقش مهمی دارد و عشق او پرسوز و گدازتر هم به تصویر کشیده می شود. در بخشی از مصاحبه، صحبت به محسن چاووشی و اثرگذاری اش در سریال رسید و زمانی، حرف های جالبی در این رابطه زد.
صدای محسن زخم دارد
در صدای محسن یک جور زخم وجود دارد. او وقتی سنتوری را هم خواند، این اتفاق افتاد؛ یعنی اگر صدای او را از روی سنتوری برداریم، با وجود بازی عالی رادان، شاید تاثیر کل کار زیر سوال برود. صدای محسن برای نسل امروز که دیگر حتی به عشق هم نمی تواند پناه ببرد، یک زخمی دارد. یک جورهایی محسن غرزدن را از تو می گیرد. من همیشه به او می گویم که درد راشیرین روایت می کند. در مورد فرهاد هم آدم پس از مدتی دوست دارد که این بچه بلند شود و بجنگد اما من هم سعی کردم این درد را شیرین روایت کنم. درست است که ازاین غم اذیت می شود اما روزهایش هویت دارد و این روزها را فراموش نمی کند. خیی وقت ها آدم زندگی می کند اما یادش نمی آید که زندگی کرده باشد. اما این نابود شدن و این استیصال جزیی از زندگی اش است.
ماجرای ورود چاووشی
از همان اول قرار بود محسن در کنار سریال باشد. آقای امامی تهیه کننده سریال که در عین جوانی بسیار آدم پخته ای است، معتقد بود که محسن چاووشی اتفاق بسیار ویژه ای برای شهرزاد خواهدبود. حسن فتحی هم از آنجا که کار کلاسیک بود، اجازه داد تیم از یک جایی به بعد آن طوری که درست است، کار کند. بعد از پنج قسمت گفت حالا با صدای محسن چاووشی می رویم که ببینیم چه یم شود. درواقع این اختیارات خیلی راحت واگذار می شد و دخالتی در کار هم صورت نمی گرفت. علیرضا قربانی برای تیتراژ ابتدایی عالی خواند اما مخاطب شهرزاد، مخاطب جوانی بود که دوست داشت، چاووشی روی سریال بخواند.
خلوت ارزشمند چاووشی
ترانه «کجایی» را خودش گفت؛ ترانه ای که بسیار خوب روی صدا و موسیقی او می نشیند. محسن اصولا خلوتی دارد که تمام این احساسات از آن خلوت بیرون می زند. یکی از کارهایی که محسن انجام می دهد و من خیلی دوست دارم، خواندن اشعار بزرگانی مثل مولوی و وحش بافقی است. محسن نمی نشیند با جزییات سریال را رصد کند که ببیند چه بخواند که به سکانس های سریال بیاید. اصلا این طور نیست که با نشستن و گپ زدن به آهنگ ها و ترانه هایش برسد، بیشتر کارهایش دلی و خلاقانه است و از همان خلوتی که گفتم، می آید؛ مثلا در مورد افسار که من آن را از همه ترانه های شهرزاد بیشتر دوست دارم، مطمئنم نیامده کل کار را ببیند و راجع به آن موسیقی بسازد. وقتی سکانس را به او نشان می دهند، فقط می گوید آهان! یعنی دستش پر است و آن را در ذهنش دارد. تا آنجا که من او را می شناسم اصلا از کار سفارشی استقبال نمی کند.
دکلمه زمانی روی افسار
یادم هست یک روز برای کاری به دفتر تهیه کننده رفتم. محسن به من گفت: «این آهنگ ها را ساخته ام.» وقتی افسار را برایم گذاشت، خشکم زد و از او خواستم که من روی آن دکلمه بگویم و بعد از او خواستم که این کار بین خودمان باقی بماند اما تهیه کننده آن را شنید و خوشش آمد و گفت می خواهم این را پخش کنم.
مصطفی زمانی و داستان مسیری که بعد از تبدیل شدن به یک چهره مطرح در تلویزیون طی کرد
بعد از یوزارسیف
مصطفی زمانی ۱۱ سال قبل، در بیست و دوسالگی برای اولین بار جلوی دوربین زنده یاد فرج الله سلحشور رفت و نقش مهم و استثنایی یوسف پیامبر (ع) را بازی کرد؛ نقشی که می توانست بزرگ ترین سکوی پرتاب برای یک بازیگر جوان به حساب بیاید. بعد از این سریال اگر به کارنامه بازیگری زمانی دقت کنیم به تیزهوشی خاصی در تمام انتخاب هایش می رسیم. درواقع بعد از اینکه سریال «یوسف پیامبر» فرصت را در اختیارش قرار داد خیلی خوب قدرش را دانست و فرصت ها را از دست نداد و خیلی محتاطانه حرکت کرد. خودش از دوران پس از یوسف روایت جالبی دارد.
فکر نمی کنم برای هیچ بازیگر جوانی فرصتی مثل فرصت بازی در نقش یوسف پیامبر (ع) پیش بیاید. یوسف خیلی دیده شد. جوان ها، مذهبی ها و خیلی های دیگر آن را دیدند. بنابراین من دیده شدن را تجربه کرده بودم و می دانستم چیز چندان مهمی نیست که بازیگر بخواهد دنبالش برود چون من فکر می کنم دیده شدن مسئولیت بازیگر را بیشتر می کند. اگر بخواهی این دیده شدن را باور کنی، واقعا دچار مشکل می شوی. من سعی کردم چندان باورش نکنم. یوسف بازی خاصی نداشت که بخواهم بگویم به عنوان بازیگر در آن خوب بازی کردم. باید چیزی که درک می کردم بازی می کردم و چون شما از من ذهنیتی نداشتید، کافی بود آن را باورپذیر بازی کنم تا شما آن را باور کنید اما مقوله بازیگری، چیزی متفاوت از سریال یوسف است.
وقتی منصفانه به قضیه نگاه کردم، به این نتیجه رسیدم که شرایط باعث شد یوسف دیده شود؛ یعنی نقش و داستان مهم بود نه اینکه من بازی خوبی داشته باشم. بعد از آن تصمیم گرفتم دست به تغییر ژانر بزنم و درواقع می خواستم وام یوسف را پس بدهم. من یک وام عظیم گرفته بودم و باید آن را بازپرداخت می کردم.
یکی از مهم ترین کارهایم این بود که به کارهای خوب نه بگویم چون می دانستم تجربه کافی برای بازی در آن نقش ها را ندارم. می دانستم که به عنوان یک بازیگر حرفه ای وارد این عرصه نشده ام. درست است که در طول سریال یوسف آموزش دیده بودم ولی می دانستم که بازیگری کار ساده ای نیست و نباید به هرچیز خوبی رضایت بدهم. سعی کردم انتخاب های درستی انجام دهم و از هرکدامشان تجربه ای به دست بیاورم و کم کم پخته شوم.
همشهری جوان