این مقاله را به اشتراک بگذارید
هارپر لی داستان نویس عزلت گزین
معصومه علیگل
هارپر لی فقط چند ماه بعد از انتشار برو دیدهبانی بگمار (٢٠١۵)، پیش درآمد رمان پرفروش کشتن مرغ مقلد، درگذشت. فیلیپ هنشر در این مقاله، که در اصل سال ٢٠١١ منتشر شد، به بررسی موفقیت اولیه هارپرلی که باری روی دوش او شده بود، میپردازد.
زندگی حرفهای اکثر رماننویسها شبیه یکدیگر است؛ نویسنده رمانی را مینویسد، آن رمان منتشر میشود و نویسنده سیری از توجهات را به خود معطوف میکند. رماننویسها در فستیوالهای ادبی حضور مییابند و در کتابفروشیها به امضا کردن آثارشان میپردازند با این امید که تمام کتابهای موجود در انبار را هم امضا کنند.
با تمام این تفاسیر، رماننویسها سعی میکنند جالب، خوشبرخورد و صبور باشند. سه سال بعد، نویسنده رمان دیگری را چاپ میکند و کل ماجرا خود به خود تکرار میشود. همان طور که ساموئل بکت در «worstward ho» نوشته است: «همهچیز همچون قبل هیچ چیز فرقی نکرده. همیشه تلاش کردی. همیشه شکست خوردی. اشکال ندارد. دوباره تلاش کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.»هرچند برای برخی نویسندههابه ندرت نیاز به تلاش دوباره و شکست مجدد، اتفاق میافتد. حرفه غیرمعمول هارپر لی (شاید هم نتوان اسم حرفه را برای آن گذاشت) بیانگر سبک کاملا متفاوتی ازاداره زندگی نویسندگی است. لی یک رمان نوشت؛ رمانی کاملا کلاسیک و شاید پرفروشترین رمان قرن بیستم، به اسم کشتن مرغ مقلد. او از زمان انتشار این کتاب در ١٩۶٠، هیچ کتاب دیگری منتشر نکرد. دومین رمان با عنوان خداحافظی طولانی، ظاهرا در همان روزی که جی پی لیپینکات، ناشر او، به کتاب اول لی ابراز علاقه کرد، به یکباره متوقف شد. جیپی لیپینکات گفت: «قلم هارپر لی یخ زده است.»
لی که در سال ٢٠١١، ٨۵ ساله شد کاملا از رسانههای عمومی دوری نمیکرد و همسایههای او در مونوروویل آلاباما هم قبول نداشتند که او آدمی منزوی بوده است. اینکه هارپر لی از ١٩۶۴ به بعد با رعایت ادب از مصاحبه با روزنامهنگارها امتناع میکرد به معنای دوری از جامعه نیست. از آنجایی که عقیده شخصی لیبر مصاحبه نکردن بود، بنابراین توافق او برای همکاری با مارجا میلز، یک زندگینامهنویس ادبی، برای بیان حقیقتی که در پشت سالها سکوتش وجود داشته، خبری مهم و بس غافلگیرکننده است. آیا این زندگینامه تمام واقعیت را بیان خواهد کرد؟ آیا کسی تا به حال فهمیده است چرا یک نویسنده به ورطه سکوت کشیده میشود؟ آیا خود نویسنده جواب این سوال را میداند؟
لی حاصل یکی از غنیترین مکتبهای ادبی قرن بیستم، یعنی مکتب امریکای جنوبی بود. آثار فاکنر، تنسی ویلیامز، کارسون مککولزر، یودورا ولتی و فلانری اوکانر که در این مکتب جای میگیرند به بررسی و واکاوی طعم سختی، آداب شخصی و دفاع سرسختانه از بیعدالتی و خشونت در جنوب میپردازند.
گاهی این موضوع که نل هارپر لی اهل همان شهر کوچکی است که نویسنده بزرگ جنوبی دیگری همچون ترومن کاپوتی در آن زاده شده، عجیب به نظر میرسد. در اصل آنها در کودکی با هم همسایه بودند. برخی تا جایی پیش رفتهاند که بیمحابا حدس میزنند کشتن مرغ مقلد احتمالا ماحصل همکاری بین این دو بوده است، چرا که مطالعه مستندات کاپوتی براساس کتاب درکمال خونسردیبر درستی این مطلب صحه میگذارد. اینکه همزمانی نسبتهای ناموجه، توضیحی برظهور این دو نویسنده بااستعداد از یک مکان کوچک باشد نشان از آن دارد که تفاوت سبک آنها را نادیده گرفتهایم. حتی روشی را نیز که در آن نویسندهها تشویق و نقد میشوند و در مجاورت هم باعث پیشرفت یکدیگر میشوند، نادیده گرفتهایم. این مساله نه فقط در مورد لی و کاپوتی که برای لی و تمام رماننویسهای مکتب امریکای جنوبی صدق میکند. لی اصلا نمیتوانست پیشبینی کند که با چنین سرعتی به نمونه بارز و نقطه اوج سنت ادبیات جنوبیها تبدیل میشود. کشتن مرغ مقلد رمان بزرگی است که به شکل
غیر منتظرهای و ناگهان به یک فیلم عالی تبدیل شد (گریگوری پک بعد از بازی در این فیلم از دوستان نزدیک لی شد.) اما بعد، همهچیز برای نویسندگی لی متوقف شد. لی در آخرین مصاحبه تمام عمرش، که در اوایل دهه شصت داشت، گفت: «قصد دارم درباره زندگی سطح متوسط مردمان این شهر کوچک جنوبی اثری خلق کنم.» ظاهرا او در فکر نگارش رمانهایی بود که در آینده قصد نوشتنشان را داشت.
آنچه از کشتن مرغ مقلد در ذهن باقی میماند روی دادن کودتاهای بزرگ است- اسکات ناآگاهانه از پای چوبهدار میگریزد، یا لحظه با شکوهی که رورند سایکس، بعد از رای هیات منصفه به اسکات میگوید: «خانم جین لوئیس بایستید: پدرتان میخواهند عبور کنند.» اما ساختار قوی رمان از توصیفات دلنشین رابطهها و تنشها در یک شهر کوچک سرچشمه میگیرد. این همان مسیری است که لی قصد قدم گذاشتن در آن را داشت و همان چیزی است که ما درسکوت پس از خلق این داستان، از دست دادهایم. رماننویسی که ازساختار اجتماعی مینویسد، رماننویس رابطههای ساکت مردم، احتمالا خوددر برابر تاثیر شهرت بهشدت آسیبپذیر بوده است. ما شواهد زیادی دال بر فروتنی جین آستین داریم، فروتنی راهی بوده که او از طریق آن نوشتههایش را از دسترس دیگران دور نگه میداشته است. رمان نویسی که مشهور شده باشد تقریبا برایش غیرممکن است فقط یک شنونده باشد، حضور کمرنگی در پشت صحنه داشته باشد یا فقط ناظر باشد. بعضی از نویسندهها توانستهاند از پس این مساله بربیایند و برخی دیگر سنگینی توقعات را غیرقابل تحمل مییابند. اشخاص بدبین ممکن است بگویند هارپر لی، با رمانی که با گذشت بیش از نیمقرن از چاپ آن، هنوز هم هرساله میلیونها نسخه فروش دارد، دیگر نیازی به نوشتن نداشته است. آیا لی میخواست حرفهاش این گونه پیش برود؟ اما نویسندگی تجارت نیست. نویسندهای که بعد از نوشتن تعدادی کتاب، داوطلبانه خود را از نوشتن بازنشسته کند، در واقع یک موجود کمیاب است؛ عجیبترین نکته دربارهزندگی شکسپیر این است که او نوشتن را در اوج قدرت هنریاش و ظاهرا مبتنی بر اراده خودبعد از نمایشنامه توفان کنار گذاشت و بعد از بازنشستگی به استراتفورد رفت. در میان نویسندههایی که موفقیتی بزرگ به شکل قابل توجهی آنها را نابود کرده است، کنار گذاشتن حرفه نویسندگی بیشتر دیده میشود. سنگینی شهرت و تحسین، تاثیر مخرب به ویژه روی افکار خلاق خواهد داشت. ایان مکیوون، نویسنده انگلیسی و خالق کتاب آمستردام، زمانی که کتاب خود را معرفیکرد درباره حسی صحبت کرد، او گفت مثل این میماند: «که کارگر خود سابقت شده باشی.»توانایی متعادل کردن آگاهی از موفقیت گذشته با نیاز به خلق یک اثر جدید، کاری نیست که هر نویسندهای از عهده آن بتواند بربیاید و شاید هضم این تکموفقیتهای عظیم سختتر باشد آن هم زمانی که اوایل حرفه- نویسنده رخ میدهد، یعنی قبل از اینکه یاد بگیرد چطور از عهده آنها بربیاید، به قول کیپلینگ: «با دو فریبکار کامیابی و بدبختی مانند هم رفتار کنید.» برای مثال عجیب است که از چهار رماننویس که در ۴٠ سال گذشته با نخستین رمانشان صاحب جایزه بوکر شدهاند، هیچ یک تا به حال نتوانستهانداثر موفق دیگری را به رشته تحریر درآورند. لی
به خوبی موفق شده بود در بیش از نیم قرن گذشته جایگاه خود را حفظ کند و به آن طریقی زندگی کند که انتخاب خودش بود. او اخیرا ودر اتفاقی نادر، نامهای برای مجله اپرا وینفری نوشت و توضیح داد که چطور هنوز با زندگی مدرن رابطهای برقرار نکرده است: «در یک جامعه شهری که در آن مردم لپتاپ، تلفنهمراه، آیپاد و ذهنهایی همچون اتاق خالی دارند، من هنوز با کتابها سروکله میزنم.» به وضوح کنارهگیری ادبی برای لی ضروری بوده است. این پارادوکس رمان کشتن مرغ مقلد است که نویسندهای آن را نگاشت که عشق به شهرت نداشت؛ شهرتی که به ارمغان آمد و تمامی وعدههای آثار شاهکار نویسنده را از بین برد.