این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
«موبىدیک» والاترین رمان آمریکایی
رابرت مککرام*
مترجم: نگین قربانی
یکم: پنج آگوست ١٨۵۰ گروهی از نویسندگان و ناشران به کوه مانومنت ماساچوست صعود کردند. میان اهالی قلمی که به این گشتوگذار رفته بوند ناتاناییل هاثورن ـ نویسنده رمان «داغ ننگ»- هم بود و رماننویس جوان، هرمان ملویل، کسى که بعد از شروعی موفق با نوشتن رمان «تیپی»، اکنون در گیرودار نوشتن یک رمان پرورشی درباره سرگذشت والگیری، در دریاهای جنوب بود. هرمان ملویل ٣١ ساله، پیشتر دیداری با هاثورن نداشت، اما بعد از گذراندن آن روز در هواى آزاد و مواجهه با بارش ناگهانی باران، مرد جوانتر شیفته دوستی شد که به گفته خودش
« بذرهای زایندهای در روحم کاشت». در تاریخ ادبیات آمریکایى- انگلیسى به ندرت چنین نشستهای پراهمیتی اتفاق افتاده است. در این ملاقات، جاذبه میان گرایشهای ناهمخوان شکل گرفت. هاثورن که از خانوادهای قدیمى و بااصلونسب در شمال آمریکا میآید، فردى دقیق، ادیب، تودار و کمحرف بود. ملویل فردی عصبیمزاج، پرحرف و سانتیمانتال بود و در نیویورک زندگی میکرد و در بازار بورس سهام خرید و فروش میکرد. هردوشان هم شدیدا با عسرت دستوپنجه نرم میکردند و عزلت گزیده بودند. ملویل به قدری واله هاثورن شده بود که خانه و زندگیاش را جمع کرد و به همسایگی هاثورن درآمد. بدینترتیب، او با آزاداندیشی و سرخوشی «موبىدیک» یا نهنگ بحر را در بهار ١٨۵١ کامل کرد. هاثورن وقتی برای نخستینبار رمان را که هنوز نسخهای خطی بیش نبود خواند خیلی خوشش آمد. هرآن چیزى که با اطمینان
مىتوانیم بگوییم این است که بعد از بالارفتن از کوه مانومنت، ملویل عقیده هاثورن در مورد «رمانس» را برگزید که بنابه آن «داستان» نوع ادبی مرکب و گونهاى نمادگرایانه است؛ و بدینترتیب، نبوغ خلاقانهاش را در خلق کتاب جدیدش آزاد و رها یافت. در چشم من همه ادبیات آمریکا در همین رمان خلاصه میشود؛ چراکه به زعم من «موبىدیک» والاترین رمان آمریکایى، منبع و سرچشمه الهام همه آثاری است که در زمره آثار تثبیتشده ادبیات آمریکا جای میگیرد. نخستین مرتبه که این رمان را خواندم پانزده ساله بودم و از آن موقع تاکنون نتوانستهام لحظهای به «موبیدیک» فکر نکنم. «موبىدیک» کتابى است که شما بارها براى کشف گنجها و لذتهاى تازه از خواندنش به سراغش خواهید رفت؛ «موبیدیک» گنجینه زبان و حکمتی هزارنقش است. «موبىدیک» رمان سرشار آمریکایى است که شکوه آن مدتها پس از مرگ نویسندهاش معلوم شد. از همان سطر آغازین مشهور رمان؛ «صدایم کن اسماعیل!» خواننده را غرق در تلاش راوى براى جستوجوى معنای «در خزان نمناک و بارانی [که] بر جانم حاکم میشود» مىکند. «موبىدیک» شاهکار ادبى مهیج، خارقالعاده و گاه خشن است و هرچه بیشتر به نقطه اوج مکاشفهای آن نزدیک میشویم خواندنیتر میشود. اسماعیل بیگانهای است اگزیستانسیالیست. وقتى اسماعیل از پکوئد خارج میشود، کاوش یومیهاش به نحوی پایا به جستوجوى مخوفتر ملحق مىشود؛ به جستوجویی که کاپیتان والگیر محکوم دایره قسمتشده آخاب ماخولیایی، عازم خونخواهى از وال سفید عظیمالجثهای است که پایش را گاز گرفته و بلعیده است. این «مرد بزرگ، کافرکیش و کبریایی» که یکی از محوریترین آدمهای داستان است – «آخاب دیوانه، همان جوینده دسیسهچین و پایاستوار وال سفید»- نه تنها همچون «سترگ دستار برسر» در پهنه اقیانوس بیکران در پی دامنزدن به کینهجویىاش است، با خدا هم در ستیز است که پشت «نقاب نامعقول» در نماد وال در کمین فرصت براى شبیخونزدن به او است. سفر والگیرى از نانتوکت – تجربه عینی خود ملویل در عنفوان جوانی- به قصه وسواسگونه کندوکاوى براى کشف معناى حقیقی زندگى بدل میشود. در کنار شخصیتهای محوری رمان از جمله آخاب و اسماعیل، رمان دارای شخصیتهاى بسیار فرعى کمتر مهمی است ـ از کوئکویگ زوبینانداز گرفته تا شاگرد کشتى استارباک. بنابراین، قصه این رمان «رمانسی» (اصطلاحی که هاثورن به کار میبرد) برگرفته از داستان واقعى کشتی والگیرى به نام اسکس است که یک وال اسپرم در اقیانوس آرام در نوامبر ١٨٢۰ به آن هجوم میآورد و غرقش میکند.
دوم: ملویل که پولی در بساط نداشت، قراردادی که با ریچارد بنتلی، ناشری انگلیسی، بست برای چاپ رمانی جدید بود و اسم و عنوانی نداشت و بعدها معلوم شد که اسم رمان «وال» است. اما او چاپ کتاب را در نیویورک ادامه داد تا بتواند بر روند چاپ و انتشارآن نظارت داشته باشد و از نیویورک نامهاى برای هاثورن فرستاد: «مادامیکه کتاب زیر چاپ است و روند انتشار را طی میکند باید جان بکنم و غلامی والام را بکنم.» درواقع، او همزمان هم مشغول ویرایش رمان بود و هم کارهای مربوط به غلطگیری چاپ رمان را انجام میداد. و این درحالی است که ملویل همچنان با ناشرى آمریکایى قراردادی منعقد نکرده بود. درنتیجه، نسخه بریتانیایى رمان از بسیارى جهات متفاوت از نسخه آمریکایى آن بود. مهمترین تغییر هم مربوط به عنوان رمان بود. ترجیحا در آخر آن روز، نامهاى به بنتلى نوشت: «اسم موبیدیک برای کتاب بهتر است؛ درواقع باید بگویم او قهرمان رمان است. » به نظر مىرسد بنتلى با درنگ به این حرکت ملویل واکنش نشان داده است. ١٨ اکتبر چاپ بریتانیایی رمان با اسم «وال» در پانصد نسخه منتشر شد. سپس، ١۴ نوامبر چاپ نسخه آمریکایى رمان با اسم «موبىدیک» چاپ شد و در اختیار مردم قرار گرفت. نسخه آمریکایى رمان شامل «پسگفتاری» است که دلیل زندهماندن معجزهآساى اسماعیل و چگونگی روایت آن توسط اسماعیل را شرح میدهد. به دلایلى نامعلوم، در نسخه بریتانیایى رمان از آوردن پسگفتار صرفنظر شده است. منتقدان ادبى بریتانیایى از خواندن رمانی با راوى اولشخص که حتی زنده نمانده تا روایتگر داستان باشد شوکه شدند. از اینرو، اکثر خوانندگان رمان پس از اتمام کتاب با دنیایی از سوالات مجهول روبهرو شدند و بسیاری از منتقدان هم برآن تاختند و همین باعث شد تا نسخه آمریکایی رمان هم تحتتاثیر آن جو ضد رمان قرار گرفته و در سایه محاق قرار بگیرد. از آن پس، ملویل دیگر هرگز نتوانست آن صلابت را در هنر نویسندگی بازیابی کند. او در سال ١٨۵۶ به هاثورن نوشت: «من تقریبا ذهنم را به گونهاى جمعوجور کردهام که آماده ویرانشدن باشد.»
* نویسنده و منتقد انگلیسی. منبع: گاردین
***
بریده ای از رمان موبی دیک اثر هرمان ملویل ترجمه صالح حسینی
من که اسماعیل باشم، یکی از آن خدمه کشتی بودم. فریادهایم با صدای دیگران به آسمان رفته، سوگندم با سوگندشان جوش خورده بود. و هرچه محکمتر فریاد میزدم، سوگندم غلیظتر میشد- یعنی از هول جان. حالتی سرکش و رازورانه و همدلانه در دل احساس میکردم. آتش کین فروننشاندنی آخاب گویا از آن من بود. به نقل سرگذشت هیولای قتال – که سوگند خورده بودیم داد از او بستانیم و انتقام بگیریم- با ولع گوش داده بودم. مدتها بود، هرچند با فاصله، که وال سفید بییار و مونس همان دریاهای مهجور را عرصه آمدوشد خود کرده بود که اغلب پاتوق وال عنبرگیران است. اما خیلیها از وجودش خبر نداشتند. فقط تکوتوکی دانسته دیده بودندش. منتها تعداد کسانی که واقعا و دانسته با او سرشاخ شده بودند، اندک بود، زیرا با توجه به کثرت کشتیهای والگیری و نحوه پخششدن پریشانوار آنها بر دایره دریاها و گذرکردن ماجراجویانه بسیاری از آنها از عرضهای جغرافیایی خلوت، تا بدان حد که دوازده ماه آزگار یا بیشتر به کشتی شهره آفاقی برنمیخوردهاند، و همینطور هم درازای بیحد هر سفر جداگانه و نامنظمبودن اوقات عزیمت از مقصد، جلوی انتشار خبر خاص و متمایز درباره موبیدیک را در ناوگان والگیری کل دنیا تا مدتها گرفته بود.
آرمان
‘