این مقاله را به اشتراک بگذارید
آنارشیسم
در طول دو دهه گذشته انتشار کتب و مقالات درباره ایدئولوژی آنارشیسم [۱] بسیار رایج گردیده است. قیام دانشجویان فرانسه در ژوئن ۱۹۶۸ و حمل پرچمهای سیاه همراه با تراکتهای آنارشیستی بهاعتباری حاکی از حیات دوباره این ایدئولوژی و امکان اجرای اصول و اعتقادات آن است. در حال حاضر آنارشیسم در انگلستان، هلند، فرانسه، آمریکای لاتین، اسپانیا و سایر نقاط جهان طرفداران زیادی دارد.
آنارشیسم بهعنوان یک آموزه بهشدت تحت تاثیر افکار و اندیشه دانشمندان و محققینی چون پیتر کروپتکین[۲]، پیر ژوزف پرودون[۳]، میکائیل باکونین[۴]، لئو تولستوی، ویلیام گودوین[۵]، جورج سورل[۶] و ویلیام موریس[۷] بوده است. تحلیل ایدئولوژی آنارشیسم با توجه بهعقاید غیرمتجانس بنیانگذاران آن غیرممکن است، و الزاماً تجزیه و تحلیل آن قسمت از نظریات آنارشیستی که در حال حاضر کاربرد اجتماعی و ایدئولوژیک دارد میتواند راهگشای مشکل بیان ویژگیهای آنارشیسم باشد.
از میان آرا و عقاید بسیار متنوع صاحبنظران آنارشیست بیان سه مکتب منشعب از ایدئولوژی کلی یعنی آنارشیسم کمونیستی، آنارشیسم سندیکائی و آنارشیسم فردی گویای نمادهای ایدئولوژیک این آموزه سیاسی-اجتماعی است.
کروپتکین آنارشیسم را چنین تعریف میکند:
« واژهئی برای تبیین اصول و روش زندگی در یک جامعه بیحکومت. جامعهئی فارغ از ترس و زور که بهافراد امکان تولید، مصرف، دستیابی بهنیازها و بالاخره زندگی جدید را نوید میدهد.»
اکثر آنارشیستها در بیان سوابق تاریخی آموزه خویش بهفلسفه یونان باستان استناد میکنند و فیلسوفان کلبی را اسلاف آنارشیست خود میدانند. ولی واقعیت این است که آنارشیسم بهصورت یک ایدئولوژی، آموزه جدیدی است، و اولین کسی که خود را آنارشیست خواند پرودن بود (۶۵-۱۸۰۹).
آنارشیستها همیشه بهطرفداری یا اعمال خشونت و هرج و مرج متهم گردیدهاند و اعتقاد گروه کوچکی از آنها بهتخریب جوامع موجود، ترور و آدمربائی بههمه آنارشیستها تعمیم داده شده است. ایدئولوژی آنارشیسم در دوران ما بهشدت متأثر از آنارشیسم فلسفی است و آموزه آن علیرغم تداوم اعتقاد بهانقلاب متکی بر اعمال روشهای غیرخشن میباشد.
آنارشیستها در مجموع بهطبقه کارگر بهعنوان نیروی بالقوه انقلابی نگریستهاند. نقطهنظرهای آنارشیستها در مورد طبقه پرولتاریا را میتوان از کتاب «روبرت بلچفورد»[۸] که مدینه فاضله آنان است استخراج نمود. نویسنده در کتاب خود بهنام «دکان سحر» بهتوصیف جهانی میپردازد که فارغ از ظلم و ستم حکومتها بهحیات ابدی خویش ادامه میدهد. «انسانها تمام توان و نیروی خود را برای اعتلای هرچه بیشتر جامعه بهکار میبرند، چون کار و کارگر سخت مورد احترام است. افراد مدام مهارتهای خویش را فزونی میبخشند. و بهدلیل آزادی انتخاب حرفه و شغل روح تعاون گسترش مییابد».
اساس نظریات آنارشیستها درباره طبقه کارگر را باید در تحلیل این حقیقت پیگیری کرد که آنارشیسم زائیده انقلاب صنعتی اروپا و انقلاب کبیر فرانسه است. هدف انقلاب فرانسه تأمین آزادی بود. بهاعتقاد آنارشیستها این آزادی سرابی بیش نبود، چرا که رقابت آزاد و مالکیت خصوصی و فردی سلطه طبقات بانفوذ را همچنان حفظ نمود. آنارشیستها در جواب هگل که درباره انقلاب کبیر فرانسه گفته بود «آسمان بهزمین آمد» با تأسف گفتند افسوس که آسمان بهشکل دولت بهزمین آمد.
آنارشیستها مانند مارکس ناظر مسخ شدن انسانها بهویژه طبقه پرولتاریا بودند و در اندیشه چگونگی رهانیدن بشریت از شرایط مسلط. هم مارکس و هم آنارشیستها میدانستند که دولت سیاسی قادر بهچارهاندیشی برای استخلاص طبقه کارگر از بنبست موجود نیست.
گسترش ایدئولوژی آنارشیسم همراه با توسعه صنعتی در غرب بهمثابه یک نهاد اجتماعی باعث گردید که آنارشیستها بهنوعی راه حل عاجل گرایش یابند. اینکه بالاخره روزی – و بهیک باره- بندها و زنجیرهای اسارت حکومتی بر پای کارگران از هم خواهد گسست و طبقه پرولتاریا آزاد خواهد شد و جامعه تعاونی خویش را خواهد ساخت.
این اشتباه و سادهاندیشی آنارشیستها با عکسالعمل مارکس و طرفدارانش مواجه گردید و موجب شد که اختلافات دو ایدئولوژی کاملاً متبلور گردد. بهتعبیر مارکس آنارشیستها بهبخشی از جامعه که خود محصول شرایط اقتصادی ویژه و وجه تولید خاصی است – یعنی روبنا – دونکیشوتوار اعلام جنگ کردند، بنابراین محکوم بهشکست بودند.
آنارشیستها در مقابل استدلال میکردند که دولت صرفاً ماحصل نظام اقتصادی نیست بلکه نتیجه فشار و زور است. تضاد بین دو ایدئولوژی تا بدانجا فزونی گرفت که ساعتها از وقت جلسات بینالملل اول بهادامه بحثهای شدید بین مارکس و باکونین اختصاص یافت، جدالی که در نهایت منجر بهاخراج باکونین در یکی از نشستهای بینالملل در لاهه گردید. (۱۸۷۲) و دفتر بینالمللی نیز بهنیویورک منتقل شد. آنارشیستها نظام اقتصادی سوسیالیستی را بهعنوان یک راه حل میپذیرند ولی عدهئی از آنان بازگشت بهتولید دستی و اقتصاد کشاورزی را توصیه مینمایند.
آنارشیسم کمونیستی
آنارشیسم کمونیستی متأثر از آرا و عقاید کروپتکین است. الکساندر برکمن[۹] یکی از طرفداران کروپتکین در کتاب «الفبای آنارشیسم»[۱۰] مینویسد «آنارشیسم بهما میآموزد که چگونه در یک جامعه فارغ از زور و جبر زندگی کنیم. حیات بدون زور و فشار یعنی آزادی». و سپس ادامه میدهد برای دستیابی بهچنین زندگی ایدهآلی اول باید از شر حکومت و نظام سرمایهداری خلاص شد و سپس آزادی و برابری در مصرف را جایگزین آن ساخت. این است آنارشیسم کمونیستی. بهاعتقاد برکمن جوامع معاصر با تضادهای اقتصادی شرایطی بهوجود آوردهاند که انسانها نمیتوانند با آزادی کامل بهزندگی خویش ادامه دهند، چرا که سرمایهداری و حکومت – هر یک بهنوعی – آزادی را محدود ساختهاند. نظام سرمایهداری با ایجاد اختلافات طبقاتی و حکومت با وضع قوانین و مقررات. اصول اعتقادی آنارشیسم کمونیستی را میتوان بهصورت زیر خلاصه نمود:
۱. از میان برداشتن حکومت
۲. رجعت بهاقتصاد کشاورزی و گسترش صنایع کوچک و محلی
۳. توزیع عادلانه کالاها و فرآوردهها بین مردم
۴. تبلیغ ایده و اندیشه تعاون و همکاری
آنارشیستهای کمونیست همچنین حامی آزادی افراد در گزینش راه و رسم زندگی خویش هستند. بنابراین درباره مسائلی مانند نحوه روابط زن و مرد، نظام آموزشی و دین و مذهب بهداوری و ارائه طریق نمیپردازند. کما اینکه افرادی مانند دروتی-دی[۱۱] و آمون هنسی[۱۲] از آنارشیستهای کاتولیک وابستگی خویشتن را بهکلیسا مانعی برای آنارشیست بودن نمیدانند.
آنارشیسم سندیکائی
بنیان مکتب آنارشیسم سندیکائی بر صنعت و تولید صنعتی نهاده شده است. این گروه اتحادیههای کارگری را مرکز ثقل اداره جوامع میدانند، و نظارت کارگران را راه حل تمام مشکلات و نابسامانیهای جوامع. آن دسته از آنارشیستها که میکوشیدند با بهرهگیری از امکانات بینالمللی اول جبهه مقاومی در برابر سوسیالیستها باز نمایند، پس از اخراج و تجربه چندین مورد اعمال خشونت و ترور[۱۳] در قالب سندیکالیسم انقلابی ظهور نمودند.
مبانی حاکم بر آنارشیسم سندیکائی عبارتند از:
۱. سرپرستی و اداره واحدهای صنعتی بهوسیله کارگران
۲. تقسیم بخشهای صنعتی و کنترل آنها بهشکل فدراسیون و کمون
۳. حل مشکلات و مسائل مربوط بهروابط بین کمونها و جوامع از طریق شوراهای کارگری
آنارشیسم فردی
جوهر و اُس و اَساس ایدئولوژی آنارشیسم در دفاع از آزادی و خودمختاری انسانها نهفته است. باوری که در آنارشیسم فردی جلوه بیشتری مییابد. این دسته از آنارشیستها بی آنکه منکر همکاری و تعاون باشند برای آن حد و مرزی تعیین مینمایند. مالکیت عمومی و سرمایهداری را نمیپذیرند و با هر دو بهیک اندازه مخالفند. اختلاف بین آنارشیسم کمونیستی و آنارشیسم مبتنی بر اصالت فرد از اواخر قرن نوزدهم بهشکل دو جریان فکری متضاد قوام گرفت. هرچند هر دو ایدئولوژی در مخالفت با سازمانها و تشکیلات موجود زمان خویش هماهنگ بودند، ولی در چگونگی ساخت جامعه نوین با یکدیگر اختلاف داشتند.
***
ایدئولوژی آنارشیسم در مجموع بهآزادی فردی ایمان دارد و بهعنوان یک نظام کنترل گروهی بهویژه از نوع سازمانیافته مانند دولت و حکومت را غیرضروری میداند. آنارشیستها معتقدند که تدام عشق و علاقه واقعی میان مردم در شرایط موجود جهان امکانناپذیر است. در نتیجه بهوالدین توصیه مینمایند که آزادی کودکان خویش را با اجرای اصول مکتبی آنها بیمه نمایند. با این حال تاریخ بهما میآموزد که آنارشیسم با اتخاذ سیاست قهر و آشتیناپذیری در برابر دولت و نظام حاکم بیش از همه خود را فریب میدهد. ملی کردن صنایع، منابع طبیعی، توزیع عادلانه ثروت و امکانات و بالاخره استحکام بخشیدن بهبنیان دولت از طریق وضع قوانین و مقررات نشان میدهد که تنها دولت در تضاد با طبقات محروم جامعه نیست بلکه در مواقع ضروری میتواند بهنفع آنها وارد عمل شود.
ایدئولوژی آنارشیسم که گاه با مسلک اصالت فرد اشتباه میشود میتواند بر خود ببالد که بهدلیل اشتیاق انسانها در دستیابی بهآزادی، استقلال و استفاده بهحق از امکانات عمومی موقتاً مورد توجه گروهی معدود قرار گرفته است. جذبهای که نویسندگانی چون آلدوس هاکسلی، هربرت رید و جرج ارول از طریق عریان نمودن و بیان خصوصیات جوامع صنعتی امروزی، در ایجاد آن سهم بسزائی داشتهاند. نویسندگانی که گاه آنارشیستها بهاشتباه آنها را از خود دانستهاند.
تاریخ بهما آموخته است که خلاصی از ستم حکومتها، اختلاف طبقاتی و در نهایت، دستیابی بهآزادی بهشیوه آنارشیستی خواب و خیالی بیش نمیتواند باشد. خیال خامی که سر توماس مور پنج قرن پیش بهشکل ظاهرپسندتری از افاضات آنارشیستهای امروزی بهتشریح قلمی آن پرداخته است.
پاورقیها
- ^ . Anarchism از واژه Anarchy که از Anarchose لاتین گرفته شده که خود ترکیبی است از Archos بهمعنی فرمان روا، حاکم، رئیس و … و پیشوند an بهعلامت نفی.
- ^ . P. Kropotkin
- ^ . P. J. Proudhon
- ^ . M. Bakunin
- ^ . W. Godwin
- ^ . G. Sorel
- ^ . W. Morris
- ^ . Robert Blatchford
- ^ . Alexander Berkman
- ^ . A. B. C. of Anarchism
- ^ . D. Day
- ^ . A Hennacy
- ^ . قتل الیزابت ملکه اتریش در سال ۱۸۹۸ بهوسیله لوچزی Lucchesi آنارشیست، عملیات گروه آنارشیستی موسوم به «پنجه سیاه» مجلس اسپانیا در ۱۸۹۷، ترور هومبرت Humbert اول پادشاه ایتالیا در ۱۹۰۰ و قتل گارفیلد رئیس جمهور آمریکا در ۱۸۸۱.
کتاب جمعه