این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
در حاشیه موفقیت های شهرزاد و ناکامی ها معمای شاه
با بودجه معمای شاه یک قسمت شهرزاد را هم نمی توان ساخت؛ برای این کار باید قریحه داشت
نیره رحمانی
چندی پیش از یکی از اساتید دانشگاه در یادداشتی درباره سریال شهرزاد و قیاس آن با مجموعه تلویزیونی معمای شاه، تلویحا به این نتیجه رسیده بود که با پولی که پای سریال معمای شاه صرف شده است؛ چند سریال شهزاد میشد ساخت؟
این اظهار نظر دلسوزانه بهانه ای شد برای نوشتن این یادداشت کوتاه که به گمانم نیاز به چند نکته اصلاحی داشت. نخست اینکه پول استفاده شده برای سریال معمای شاه واقعا هدر رفته است. این را بی هیچ تردیدی می گویم. هر چند که اگر کسی لااقل از طرق همین کتابهای خسرو معتضد (که این روزها همان اعتبار ژورنالیستی تاریخ نگاری اش را هم از دست داده) با تاریخ ایران آشنا باشد در می یابد که چقدر آنچه در معمای شاه به عنوان تاریخ معاصر این دیار روایت شده، سطحی مخدوش و بی مایه است و به همین دلیل تاثیر معکوس هم می گذارد. درباره بی هنری سازندگان سریال بسیار گفته شده، یعنی حتی از رویکرد جناحی هم نگاه کنیم باز طرفداران جناح تند رو هم صدایشان در آمد!
این تا اینجا! حقیقتا من نمی دانم چقدر برای ساخته شدن این سریال دور ریخته شده، اما کم یا زیاد، هرچقدر بوده شک ندارم با صرف آن یک قسمت از سریال شهرزاد را هم می توانستند بسازند.
اشتباه نکنید نه اینکه هزینه ساخت معمای شاه کم و هزینه ساخت شهرزاد زیاد بوده! بلکه مسئله این است برای ساخت سریال بودجه در اختیار چه کسانی قرار می گیرد و مهمتر از آن اینکه آن افراد در چه شرایطی آن بودجه را صرف تولید می کنند. با توجه به این دو فاکتور مهم به یقین می توان گفت در سیما اگر ده برابر این مبالغ در اختیار حسن فتحی هم قرار داده شود باز هم یک سریال شهرزاد از دل آن بیرون نمی آید.
مشکل آثار اراثه شده در رسانه ملی، نه سرمایه و نه نبودن هنرمندان توانا و قابل اعتماد، بلکه مشکل رویکرد حاکم بر کلیت صدا و سیماست که از یک طرف وجود رانت ها و روابطی است که با وجودکارنامه ضعیت و یا نداشتن تجربه کافی برخی را در پروژه های تولیدی دخیل می کند و از سوی دیگر ممیزی سلیقه ای است و که اگر بخت یار بود و چهره ای توانا مسئولیت یک پروژه را برعهده گرفت، آنقدر دست و پای هنرمند را می بندند و از بیرون ملاحظاتی را به او اعمال می کنند که در نهایت باعث می شود که فیلمساز نتواند کار خود را بکند. مگر اینکه بخت یار باشد و مضمون کار به شکلی باشد که این ملاحظات که ممیزی و سانسور قبل و بعد از ساخت می انجامد، کمتر می شود.
مثال می زنم مثلا همین مختارنامه که فخر صداوسیما در دو دهه گذشته است. با وجود اینکه مذهبی بودن کار مشکلاتش را تا حدودی کمتر کرده بود، بعدا دیدیم که میرباقری مجبور شد یکی از سکانس های تاثیر گذار سریال را که مربوط به شهادت حضرت ابوالفضل (ع) بود به دلیل فشارهای بیرونی حذف کند. حالا این یک نمونه درشت جریان بود بماند اعمال فشارهایی که در طول کار به اشکال گوناگون بوده و شاید به این شدت نبوده باشند اما به هر حال تاثیر گذار بوده اند.
چرا راه دور برویم مگر خود فتحی برای تلویزیون کار نکرده، اما آیا بهترین نمونه های کار او مثل شب دهم و مدار صفر درجه به پای شهرزاد می رسند؟ حسن فتحی همواره از اعمال فشارهایی که برای تغییر پایان مجموعه هایش شده گله مند بوده، حال بماند بسته بودن دست فیلمساز و نویسنده در طول کار.
فکر کنید اگر همین مجموعه شهرزاد قرار بود در تلویزیون ساخته شود، آن وقت چه تغییرات گسترده ی از کوچک و بزرگ در ان مجموعه باید صورت می گرفت.
خلاصه کلام اینکه آنچه باعث شکست های گسترده صدا و سیما شده، چنان که حتی یک شبکه کوچک در لندن که کل پرسنل آن به اندازه افرادشاغل در یکی از ادارات فرعی سازمان عریض طویل صدا و سیما نیست؛ به خطری جدی برای این سازمان بدل می شود و باوجود هزینه های انبوهی که صرف سریال سازی می شود، حاصل آثاری ضغیف یا سخیف هستند، مشکل را باید در نوع نگاه و تفکر حاکم براین مجموعه دانست.تفکری با وجود شکست های مکرر یک سریال ساز و آشکار شدن عدم توانایی او در حوزه تاریخ باز هم بودجه ای کلان در اختیار آنها و امثال آنها قرار می گیرد تا به هدر دهند، حال هدر رفتن بودجه که امری معمول است متاسفانه این آثار باعث فرصت سورزی یا هدر شدن سوژه هایی هستند که بعید به نظر میرسد تا مدتها دوباره هزینه ای برای ساخت آن سوژه های اختصاص داده شود، البته اگر دوباره چنین هنرمندانی که خورجین مدیران توانای سازمان صدا سیما فراوان هستند، بیرون کشیده نشده و حاصلی چون معمای شاه به وجود نیاید.
شهرزاد با وجود ضعف و قوت های خود ظبازگو کننده این حقیقت است اگر فشار های نامعقول روی گُرده هنرمند نباشد نتیجه کار می تواند له شکل آشکاری فراتر از سطح معمول برخوردار باشد. البه نه اینکه شهرزاد در یک آزادی کامل هنری ساخته شده باشد، این سریال نیز در ایران و با توجه به آیین نامه های نظارتی موجود برای ساخته شده ، تنها فرق آن این است که علاوه بر این قوانین کلی ممیزی، لااقل آن ممیزی های سلیقه ای و دلبخواهی که در صدا و سیما فراوان است، اینجا دست و پای سازندگان شهرزاد را نبسته است.
نتیجه اینکه ناکامی صدا و سیمای ایران در برابر رقبای فارسی زبان یا غیر فارسی زبانش نه به خاطر نبود بودجه و نه به خاطر ضعف هنرمندان بلکه به واسطه ناتوانی مدیران آن و مهمتر از همه سیاستگذاری های گردانندگان آن است.
‘