این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نقدی بر «کشتی توفانزده»* اثر فرهاد کشوری
میراث توفان
غلامرضا منجزی
رمان برخلاف داستان کوتاه، فرمی است درهمآمیخته؛ ترکیبی است که اصولا بنابر لحن شخصی نویسنده شکل میگیرد و قوام مییابد؛ مثلا ترکیبی از تاریخ و خاطرات یا سفرنامه. آمیزشی از دیروزی نزدیک و زمانی دورتر. فرم رمان «کشتی توفانزده» برهمیناساس خلق شده است. بدونشک ما زاده تاریخی هستیم که آن را مرتکب شدهایم. «اگر آگاهی تلاش کند که از سلطه و نفوذ گذشته و میانجیهای بین گذشته و اکنون رها شود، یک آگاهی غلط خواهد بود. تأثیر قبلیِ سنت بر تمام تأملات ما، مجوزی است برای داشتن پیشداوری در مقام فهم»,١ مطابق با این سخن گادامر، راوی «کشتی توفانزده» در مقام فهم صحیح تاریخ در ذهنیت خود، ابعاد عینی و واقعی زندگی جاری را با بخشی از تاریخ بهعنوان یک سنت تأثیرگذار، تألیف و ترکیب میکند و حاصل آن، رمانی است مدرن که بر بستری از واقعگرایی اجتماعی شکل یافته است.
بدونشک شکوفایی ابعاد زیباشناسی هر متن ادبی و ازجمله این رمان، منوط به بازخوانی با تکیه بر سنتهای ادبی و اطلاعات فرهنگی و تاریخی مخاطب خواهد بود. بر مدخل رمان، براعت استهلالی است که وضعیتی ناپایدار و طنزآلود را پیشروی خواننده میگذارد. «زنگ در مثل بلبل سرماخوردهای بهصدا درآمد». بلبلی که باید خوش بخواند، اما نمیخواند، چون در آن هوای بسیار گرم و شرجی سرما خورده است. وضعیتی پارادوکسیکال و ناپایدار که با تهمایهای از طنزی تلخ، سراسر رمان را میپوشاند. درست همین وضعیت در مورد کشتیهایی که به عدد شخصیتهای رمان در اثر توفان شرایط اجتماعی و اقتصادی وضعیتی نابسامان دارند، صادق است. «مهندس به ساعتش نگاه کرد، بعد تند سربلند کرد و گفت: ببینید آقایان، قبلا هم گفتم، کار توی شرکت به این میماند که آدم بنشیند توی یک کشتی … دریا که همیشه آرام نیست … چند روز آرام است گاهی هم یکمرتبه توفانی میشود». ص١۶، اصولا توفان، میراثی پابرجا و تاریخی است که وظیفهاش ایجاد تشویش و شرایط هولی است که برخلاف وجه زمخت و عریان تاریخیاش، در عصر حاضر صورتی استعاری و البته دردناک دارد که اساس و بنیاد جامعه انسانی را دستخوش آسیب و تخریب میکند.
زمینه اجتماعی رمان «کشتی توفانزده» زندگی مهاجران شغلی و اقماری است. توزیع ناهمگن جغرافیایی مشاغل و کسبوکار، بیکاری مفرط و نرخ بالای هزینههای زندگی باعث شده است تا عدهای برای یافتن کار و کسب درآمد به مهاجرت یا کار اقماری دست بزنند. شرایط جنوب کشور و شهرهای حاشیهای و برخی از جزایر خلیجفارس با تکیه بر صنعت نفت و گاز توانسته است مقصد اینگونه مهاجران موقت باشد. در این بین جزیره خارگ وضعیتی خاصتر دارد. از دیرباز برای ورود و خروج به این جزیره نفتی، داشتن مجوزهای قانونی الزامی بوده است و همین خصیصه زمینه را برای استثمار کارگران مهاجر و بسیاری از کلاهبرداریهای دیگر فراهم آورده است. کارگرانی که الزام اشتغالشان در جزیره ضمانتی است بر حضور و امیدواری اندک آنها به آینده و محمل مناسبی برای چپاول پیمانکاران، و استعفا یا اخراجشان نیز به معنای لغو اجازه ورود به جزیره و درنتیجه دستشستن از حقوق معوقه است و در چنین وضعیت دوگانهای بین بودن و ماندن، کولونیوار در خوابگاههایی سکونت دارند. همه شخصیتها، تیپهایی اجتماعیاند که در بحرانی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شریکاند و در حالتی استعاری، مسافر یک کشتیاند. فردیت و عمق شخصیتها کمتر مدنظر بوده و روایت شده است و بههمینخاطر بخش بزرگی از کنش آنها، کارکردهای ارتباطی و اجتماعی است و در ضمنِ همین روابط است که مخاطب رمان با آنها آشنا میشود.
راوی بهموازات خط اصلی و زمینهای رمان که دربرگیرنده مشکلات مشترک اقتصادی و مطالبه حقوق معوقه شخصیتها و نیز روابط اخلاقی و مناسبات آنها با هم است، با تکیه بر ذهنیت و تخیلاتی که حاصل مطالعه مستندات تاریخی است، خط دومی را به روایت موجود اضافه میکند؛ روایتی از تاریخ خارگ و شخصیت میرمهنا که مقارن با سلسله زندیه در جزیره خارگ امارتی خونین و عصیانزده را تأسیس میکند، و با قساوت و بیرحمی خاصی یاران و حتی خانواده خود را به قتل میرساند و پس از تحمیل دورانی سخت بر زندگی مردم جزیره، شکستخورده فرار میکند و درنهایت کشته میشود. در ابتدا دو اپیزود در فصلهای مستقل از هم روایت میشوند اما هرچه میگذرد، ضرباهنگ نزدیککردن دو خط روایی بههم تندتر میشود تاجاییکه در پایان رمان دو رشته روایت درهمتابیده و یکی میشوند. در توازی دو روایت، منِ تاریخی در کنار منِ مدرن قرار گرفته است. اگر میرمهنا بهشکلی واقعی و دلخراش خنجر میگذارد و گوش نگهبان خسته و بهخوابرفتهاش را میبرد، همان واقعه در حالتی استعاری (و با عنوان گوشبری) بهشکلی مدرن با چپاول چندین ماه حقوق کارکنان پروژه توسط «مهندس» انجام میشود.
بهاینترتیب رمان در تنگاتنگ رسالت داستانپردازی و هنری خود که بهخوبی از پس آن برآمده است، مسئولیتی اجتماعی را به دوش میکشد. میشل زرافا میگوید: «ساختار رمان با ساختارهای واقعی جامعه مرتبط است. این ارتباط دو جنبه دارد؛ یکی انتقادی است و دیگری تابع. بعضی از رمانها به افشای نظم اجتماعی میپردازند و بقیه احترام لازم را نسبت به آن ادا میکنند»٢ کشتی توفانزده، جزو آن دسته از رمانهاست که نظم اجتماعی را افشا میکند. وجه تاریخی رمان، موجب انضمام وضعیت ناهنجار و بحرانی معاصر به یک کلیت اثربخش تاریخی میشود. درعینحال همین الگو برای توازی بعضی شخصیتها و کارکردهای اجتماعی بهعنوان نمونه عینی و تمثیلی قابل تعمیم است. در «کشتی توفانزده» زنان زیادی حضور ندارند و از آنجمله در وجه عینی رمان خانم طاهری، یکی از کارکنان پروژهای با یکی از همکاران خود به نام داود قرابتی عاطفی یافته است. آغاز رمان با بحرانی فرهنگی که حاصل بههمخوردن طرح ازدواج این زن و مرد است آغاز میشود. پدر خانم طاهری از اینکه داوود از دخترش جدا شده دلخور و عصبی است. گفتوگوی او با راوی نشانگر فشاری است که ازسوی هنجارهای فرهنگی و سنتی بر او وارد میآید. «تو این جزیره دختری که شاغل باشد براش حرف درمیآورند، چه برسد به اینکه او را در پارک صدف و خیابان و میدان، بارها با کسی ببینند». بهموازات آن، در وجه تاریخی رمان دو زن نقشی پویا در داستان بر عهده دارند؛ خواهر میرمهنا، و سکینه زن جدیدش و ازاینمیان حضور خواهر میرمهنا که برادرش از او با نامهای «کنیز شیطان»، «یاور شیطان»، «مرکب زار» یاد میکند، برجستهتر از سایرین است. این زن میتواند صورت مثالی خانم طاهری در عصر حاضر باشد. زنی برقعپوش، تنها بازمانده خانواده میرمهنا که در بیشتر زمان روایت قصه هنوز گرفتار خشم میرمهنا نشده است. او باوجود کشتهشدن خانواده و خواستگارش «میرو» بهدست میرمهنا، ناخرسند و آزرده اما وفادارانه نزد برادر میماند و او را به مردمداری و مدارا با یاران و حتی شاه زند توصیه میکند. با اینحال همواره با تهدید و تحقیر برادر روبهروست. این زن برخلاف برادرش میرمهنا که تنها یک چشم بینا دارد، صاحب چشمانی دورنگر است، بهنحویکه قادر است از فاصله بسیار دور کشتیها را بر دریا ببیند. ازآنجاکه جایگاه زن در نگاه میرمهنا تنها در حد ابژهای است، همواره از وجود و حضور خواهر در رنج است و چندینبار به او گوشزد میکند که تنها به ایندلیل او را تاکنون نکشته است که به دید چشمهایش نیاز دارد. هنگامیکه او برادرش را به مردمداری و پیشه تجارت توصیه میکند، میرمهنا برآشفته میشود و میگوید: «تجارت؟ تجار این دریا از خوف میرمهنا شب و روز ندارند. چه دارند بهجز یک مشت لیره و جنس؟ بروم تجارتخانه بزنم که با زور اسلحه هستونیستم را بگیرند؟ با همه میجنگم. با همه عالم. من چه از کریمخان کم دارم؟ حقم دریاهای عالم است».
گرچه میشود این گفته میرمهنا را مبنایی برای تحلیل روانی شخصیت او قرار داد، اما فحوای این متن ما را بیشتر به این مقصد رهنمون میکند که تصور در خلاء و خلقالساعهبودن وضعیت اجتماعی امروز اشتباه است و گویا شقاوت و خودخواهی مهندس میبایست از عادتی دیرینه و تاریخی و از یک صورت مثالی یا الگوی کهن نشئت گرفته باشد. میرمهنا هم به حقیقتی انکارناپذیر اشاره میکند، او خوب میداند که در چنین شرایطی در اختیارداشتن منبع قدرت، ضامن کسب و نگهداشت ثروت است، و نه برعکس. چون او نیز در پس پشت خود حکایت خربندههایی را شنیده است که با پدیدآمدن داعیهای باطنی، در اندکزمانی امارتی بزرگ یافتهاند.٣ «کشتی توفانزده» محاکاتی است از بحران و ناپایداری در جامعه انسانی. همهکس و همهچیز دستخوش تلاطمی درونی و بیرونی است و چنین شرایطی اجازه هیچگونه کنش قهرمانانهای به شخصیتهایش نمیدهد و خواننده رمان انتظار هیچ حادثه غیرمنتظرهای را که آسودگی خاطر و رضایت بهبارآورد، ندارد. سرنوشت شخصیتهای داستان در دوایری تودرتو و متداخل که ذاتی چنین شرایطی است، به همانجایی ختم میشود که خواننده انتظارش را دارد. با اینهمه، حالت تعلیق، همساز با واقعیت زندگی که همچون امواجی متوالی و مستمر در جزئیترین کنش شخصیتها هویداست، خواننده را بیوقفه در پی خود میکشد. تجربه زیسته نویسنده، نثر ساده و روان، تطابق لحن با فضا و موقعیت شخصیتها، نقش عمدهای در تجسم، باورپذیری و جذابیت رمان ایفا کردهاند. «کشتی توفانزده» نیز همچون بقیه آثار کشوری نشان از دغدغه، همگرایی و همذاتی او با مسائل اجتماع دارد. گرچه او در رمانهایش با زبانی ساده به مصائب و مشکلات اجتماعی میپردازد، اما همواره هوشمندانه، عمیق و باظرافت، با نگاهی انضمامی آنها را واکاوی، ریشهیابی و ابراز میکند. «بارون کنیپ هاوزن، بوشمان، هوتینگ، میرمهنا، کریمخان زند، دلبر و دیلماج، سالهای سال است که مردهاند و ناخدای موهوم ما عادت دارد همهجا کشتی خیالیاش را رها کند و بگریزد».
پینوشتها
١. «تاریخمندی فهم در هرمنوتیک گادامر»، امداد توران
٢. «جامعهشناسی ادبیاتداستانی»، زرافا، نسرین پروینی
٣. اشارهای است به حکایت امارتیافتن عبدالله خجستانی، از «چهارمقاله» نظامی عروضی سمرقندی
* کشتی توفانزده/ فرهاد کشوری/ نشر چشمه
شرق
‘