این مقاله را به اشتراک بگذارید
جمال میرصادقی میگوید: در داستان نویسی من به استعداد اهمیت نمیدهم و آن را در مراحل آخر میبینم. همه میتوانند داستاننویس شوند. ۸۵ درصد کار نویسندگی شکیبا بودن، توانایی استفاده از ذهن و شناخت تکنیک است.
به گزارش مد و مه این نویسنده در گفتگو با ایسنا، درباره لزوم وجود کلاسهای داستاننویسی گفت: کسانی که معتقدند داستاننویسی نیاز به کلاس ندارد جفنگ میگویند. البته بسیاری هستند که داستاننویسی درس میدهند، اما شعوری و شناختی از آن ندارد. بله در مورد آنها کمی حرف صدق میکند، اما باز من معتقدم همین کلاسهای بیکیفیت هم تا حدی موثرند؛ کارآموز به آنها مراجعه میکند و آموزشی میبیند که جواب سوالش را نمیدهد. در نتیجه کارآموز به مدرسان بهتر سوق داده میشود.
میرصادقی با بیان اینکه «متاسفانه هنوز در ایران نظر موافق و مخالف کلاس داستاننویسی وجود دارد»، اظهار کرد: از ایران که پا فراتر بگذاریم همه به لزوم وجود کلاسهای داستاننویسی اذعان میکنند. این که مشتاقان داستاننویسی به داستان شناخت پیدا کنند یک نیاز عام و شناخته شده است، داستان علف هرز نیست. اینجا آدمهای پرتی بودند که یا کلاس نرفتند یا در یکی-دو کلاس ناکارآمد شرکت کردهاند و بدون شناخت نظر به حذف کلاس میدهند.
او استعداد را آخرین مرحله در نوشتن دانست و بیان کرد: من به استعداد اهمیت نمیدهم و آن را در مراحل آخر میبینم. همه میتوانند داستاننویس شوند. ۸۵ درصد کار شکیبا بودن، توانایی استفاده از ذهن و شناخت تکنیک است. کسی که مارکز میشود از ۱۵ درصد مرحله آخر برخوردار است، بنابراین من اعتقاد دارم استعداد در داستاننویسی محلی از اعراب ندارد. کسی که بخواهد داستاننویس شود یا باید کلاسهای آن را برود یا اگر دسترسی ندارد کتابهای مربوطه را بخواند.
این نویسنده ادامه داد: زمانی به این کلاسها اعتقادی نداشتند و خود من هم خودرو بودم، اما الان در تمام دنیا این کلاسهای داستاننویسی برقرار میشود. حتی در امریکا کلاسهای تقویت خلاقه را برای داستاننویسان برگزار میکنند. همچنین در شیکاگو و دانشگاه لسآنجلس برای داستاننویسی مدرک میدهند. نویسندگان بزرگی همچون سلینجر هم کلاس دیدهاند.
او با تاکید بر اینکه «این کلاسها در دنیا جنبه عام پیدا کرده است»، شرح داد: رسیدن به اینکه داستاننویسی را هم مانند نقاشی، طراحی و موسیقی میتوان درس داد، بسیار مهم است. کتابی به نام «صدای تنها» از فرانک اوکانر درآمده که راجع داستان کوتاه و نویسندگی است. این کتاب این مسئله را مطرح میکند و به این نتیجه میرسد که میتوان داستاننویسی را هم آموزش داد.
او در واکنش به این نظر اظهار منتقدان که میگویند،کارگاههای داستاننویسی قلم کارآموزان را به مدرس نزدیک میکند و هویتِ فردی نویسنده را از بین میبرد اظهار کرد: این داستان تقلبی و بیهوده که میگویند در کلاسها خصوصیت نویسنده به شاگردانش منتقل میشود، حرف بیاساسی است. سلینجر نویسنده بزرگی است و استاد دانشگاه واشینگتن بود. کتابهای متعددی نوشته شده که در آن هر معلمی نحوه کارش را در آن ارایه داده است. این بیشتر به نحوه کار مدرس بازمیگردد.
میرصادقی ادامه داد: آدمها به دو نوع تقسیم میشوند: افرادی که داستان نمیخوانند و افرادی که میخوانند؛ دسته اول کسانی هستند مانند دکترها و مهندسها که ترجیح میدهند که اگر چیزی میخوانند به بالا بردن فکرشان در کار بینجامد. این افراد هیچوقت داستان نویس نمیشوند. در دسته دوم کسی که داستان دوست دارد میتواند داستاننویس شود.
این نویسنده با بیان اینکه «شوق داستاننویسی یک موضوع و تکتیک موضوع دیگری است»، افزود: شناخت داستان و غالب آن امر دیگریست. همه انشا نوشتن را بلدند. خصوصیت خلاقه هر فرد دارد که هیچ فردی نمیتواند آن را به فرد دگری بدهد و یک شخصیت کاربردی است که به شخصیت خلاقه کالبد و آفرینش میدهد. همه خلاقیت را دارند برای این که بتواند این خلاقیت را ارئه دهند، باید اصول را آموزش ببینند. چنان که خیاطی یا هر هنر دیگری را آموزش میدهند چرا نتوان نوشتن را آموخت.
او درباره خودش نیز اظهار کرد: خود من زمانی که نوشتن را آغازکردم این کلاسها وجود نداشت. من مینوشتم و داستانهایم را در جمعهای ادبی میخواندم. در آن زمان پیشرفتم خیلی کند بود. حالا فکر میکنم اگر شناختی که الان دارم را آن زمان داشتم میتوانستم کارهای بهتری بنویسم. تمام داستانهایی که آن زمان نویشتم را امروز بازنویسی میکنم بسیار متحول میششود. مجموعه سپید زمان را بازنویسی کرده که زمان انقلاب چاپ شد را بازنویسی کردم ایرادهایی که به علت عدم شناخت بود را رفع کردم.