این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
«مرگ و پنگوئن»؛ یک کمدی سیاه
کن کالفوس*
مترجم: لیلا عبدالهیاقدم
«مرگ و پنگوئن» اثر شاخص آندری کورکوف نویسنده اوکراینی، متنی معناباخته، پوچ، ولی شیرین و دلچسب است. رمان، داستان پنگونی را روایت میکند که نویسندهای سختکوش به نام ویکتور سرپرستی و مراقبت از او را به عهده میگیرد، زیرا باغوحش شهر کییف از عهده تامین غذای حیوانات باغوحش برنمیآید. ویکتور نام پنگوئن خود را که اکنون حیوان خانگی محسوب میشود «میشا» میگذارد. مردم در آن منطقه بیشتر خرس خانگی خود را میشا مینامند. دومین روایت معناباخته رمان وقتی پدید میآید که روزنامه محلی آخرین داستانی را که ویکتور نوشته برای چاپ نمیپذیرد، ولی از او میخواهد به جای داستان آگهی ترحیم بنویسد. سردبیر روزنامه بلافاصله متوجه نبوغ خاص ویکتور در مختصر و موجزنویسی شده و او را ترحیمنویسی بااستعداد و خوشقریحه میداند و به او پیشنهاد میدهد که «آگهی ترحیمی بنویسید که تاکنون هیچکس به این شیوه در رسای مرگ کسی ننوشته است». حقوقی مناسب معادل سیصد دلار در ماه به ویکتور در ازای نوشتن ستون آگهی ترحیم پیشنهاد میشود، اما تنها وضعیت نامطلوب و ناخوشایند این کار این است که کسانی که او آگهی ترحیم آنها را مینویسد هنوز در قید حیات هستند. درحقیقت، روزنامهها در سراسر جهان معمولا فایلها و ستونهایی از آگهی ترحیم از پیشنوشتهشده دارند که در زمان مناسب آن را چاپ میکنند، اما کار ویکتور گواه و شاهدی بر این ادعاست که با این شیوه نامانوس میتوان مرک را به گمراهی کشاند.
درحقیقت، کژی، گمراهی و فساد اوکراینی را که کورکوف ترسیم کرده فرا گرفته است. شخصیتهایی که نویسنده در این کشور، اوکراین، به تصویر کشیده است یا شغل و حرفهای ندارند و یا در استخدام سازمانهای تبهکار هستند و برخی بدون شک به روزنامهای وابسته هستند که ویکتور برای آن آگهی ترحیم مینویسد. گانگسترهایی با رفتار دوستانه و مرموز بدون اینکه در بزنند به آپارتمان ویکتور رفتوآمد دارند و گاهی حتی در قفلشده آپارتمان را نیز باز میکنند و وارد منزل او میشوند. یکی از آنها دختر چهار سالهاش را به همراه اسلحه و کیفی پر از دلار به ویکتور میسپارد. ویکتور به ندرت نسبت به وضعیتهایی که برای او پیش میآید واکنش نشان میدهد و تنها دغدغهاش داشتن زندگی بهتر در کشوری عجیب با شیوههای زندگی عجیب است که او هیچ تمایلی ندارد از رازورمزهای نامتجانس آن سردر بیاورد. تنها چیزی که او میخواهد این است: در مقابل شرایط موجود بردباری پیشه نماید و تمام، نقطه سر خط.
کورکوف با سبکی متاثر از نویسنده آمریکایی دونالد بارتلمی مینویسند. آثارش لحنی خشک و جدی و درعینحال دارای وزن و آهنگی ملایم است و صدای پوچگرا و معناباخته آثارش با ستون آگهیهای ترحیم ویکتور، شخصیت رمان «مرگ و پنگوئن» برابری میکند بهطوری که معنا در فضای ناگهانی و غیرمنتظره اثر محو میشود: استفاده مفرط از سلاح، اختناق، سقوط از پنجره طبقه ششم، بازیهای شنیع و ناجوانمردانه و ترور و کشتن انسانها که همگی نشانی از شرایطی زندگی است که از دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق بهجا مانده است. وقتی ویکتور در مورد رابطه خودش با این حوادث تحقیق و تفحص میکند سردبیر روزنامه به او هشدار میدهد که «کل ماجرا همانی است که برایت تعریف میشود و اگر به چیزی غیر از این فکر میکنی نه به کارت و نه به وجود خودت در اینجا نیازی نیست.» رمان «مرگ و پنگوئن» سعی دارد اثری دلهرهآور با خصوصیات دغدغههای وجودی انسان باقی بماند، ولی درعینحال تصویری برجسته و تاثیرگذار از وضعیت خودبیگانگی که در دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق وجود داشت به خواننده ارائه میکند. ویکتور از چشمه و منبع الهامی مینوشد که میتوان آن را بیمیلی و بدخواهی مفرطی دانست که مانع پیشرفت اوکراین از زمان استقلال شده است. او مردی مالیخولیایی است. انسانی که مسکوت و متوقف شده و با روانی آشفته و پریشان در داستان رها شده است. بین ویکتور و دختر چهار سالهای که به او سپرده میشود هیچ رابطه عاطفی به وجود نمیآید و همچنین با پرستار جوانی که برای مراقبت از دختربچه به آنها ملحق میشود نیز رابطهای مبتنی بر دوستی و احترام شکل نمیگیرد اما در عوض با دو مرد آشنا میشود که به مرگ و مفقودشدن آن دو میانجامد. او سهم اندکی از جامعهای دارد که از خرده مناطق حاصل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شدهاند. کورکوف در این رمان دلیل از خودبیگانگی مردم را در جامعه قومیت محلی و فرقهای مردم اوکراین میداند و شخصیت ویکتور را جزء کوچکی از این قومیت میداند که زمانی تحت سلطه روسها بوده است.
نویسنده سعی دارد تا در چشمانداز معنوی و اخلاقی تاسفبرانگیز رمان پناهگاه و مفری برای طنز سیاه خود بیابد. او به خواننده نشان میدهد که چگونه ویکتور با وجدان کاری ستونهای آگهی ترحیم را همیشه با تاجی از گل یا پیامی کلیشهای حاکی از سوگواری و غمی فزاینده و پُر از گزافهگویی مزین میکند: «نماینده مجلس الکساندر یاکورینتسکی دیگر در میان ما نیست. در سومین ردیف مجلس، صندلی چرمی خالی به چشم میخورد که پیشتر، در زمانی نهچندان دور کسی روی آن مینشست. اما در قلب کسانی که الکساندر یاکورینتسکی را میشناسند حس عمیق فقدان و جای خالی او همیشه احساس میشود.» کار ترسناک و مخوف ویکتور مستلزم این است که او به دلایل مرگ قریبالوقوع سوژههای خود اشاره کند و خبر مرگ آنها را با جملات دردناک و مرثیههای سوگوار مزین کند، بهطوریکه آنها به شکل خندهدار و مضحکی تسلیم مرگ شدهاند و در برابر مرگ بسیار ضعیف هستند و درعینحال جملات باید احساسات خواننده را نیز برانگیزد. او در مورد یکی از قربانیانی که محکوم به قبول مرگ شده است چنین مینویسد: «بر خلاف میل باطنیاش، آن مرحوم در مقابل ضایعه قتل برادر کوچکش سر تسلیم فرود آورد و آن را پذیرفت. آن مرحوم در لیست سهامداران شرکت تولید ماشین لباسشویی قرار دارد که هنوز به بخش خصوصی واگذار نشده است. با وجود این، در زمان حیاتش بنای یادبودی به یاد برادر مرحومش بنا کرد که یکی از بناهای واقعا زیبایی است که آراستگی و زینت گورستان شهر است.»
پنجم: رمان «مرگ و پنگوئن» چرخهای از تبانی تبهکاران را به تصویر میکشد که ویکتور در این چرخه مهرهای است شبیه به شخصیتهای آلفرد هیچکاک. اما در مورد میشا، پنگوئن داستان چه میتوان گفت؟ میشا با پوست سیاهوسفید که شبیه به کت و شلوار تاکسیدو که مخصوص میهمانیهای رسمی است در گوشه آپارتمان ویکتور منتظر غذاست یا کسی او را قرض گرفته تا در مراسم خاکسپاری یکی از تبهکاران شرکت کند، چون حضور او وقار و عظمت مراسم را دوچندان میکند. یکی از تبهکاران چنین توضیح میدهد که پنگوئن نماد و نشانه چیست؟ او به همقطارانش توضیح میدهد که شاید ما فکر کنیم این پنگوئن میشا که نام او شبیه نام خرس است نمادی از روسیه باشد که به واسطه انحلال رژیم کمونیستی قدرتش را از دست داده و از تیره خرسها به کسوت ماکیان و مرغها درآمده است که هیچ نشانی از توانایی پرواز در او دیده نمیشود. اما مطالعه ژانریک یا تمثیلی اثر از دستاوردها و کمالات آن میکاهد به خصوص هنگامی که سرنوشت ویکتور با سرنوشت پنگوئن و سرانجام و عاقبت مردم اتحاد جماهیر شوروی سابق گره میخورد. میشا حیوانی زبانبسته، منفعل و فاقد عکسالعمل است که در بین وعدههای غذایی ماهی یخزدهای به او داده میشود و به حیات خود ادامه میدهد. این نوع زندگی بیشباهت به نوع زندگی همشهریهای ویکتور نیست. ویکتور میتواند متوجه شود که پنگوئن مانند خود او افسرده و غمگین است. رمان «مرگ و پنگوئن» هجوی خندهدار در مورد تنهایی است. به این معنی که زن، مرد و پنگوئنهای اتحاد جماهیر شوروی برای بقا و تداوم زندگی به یکدیگر نیاز دارند، اما نمیتوانند با یکدیگر روابط حسنه و دوستانه یا حتی روابط مبتنی بر اهداف مشترک ایجاد کنند. آنها در کشور ناآرام، فاسد و ورشکسته- قاره نارضایتی- زندگی میکنند که معناباختگی و پوچی به کمک خوانندگان آثار کورکوف میآید تا مفاهیم و معانی فراتر از تحمل، شکیبایی و بردباری را جستوجو کند.
* داستاننویس و منتقد نیویورکتایمز
آرمان
‘