این مقاله را به اشتراک بگذارید
اما ادبیات همچنان خواهد ماند
مریم مویدپور
پتر اشتام یکی از سرشناسترین نویسندگان معاصر سوئیس است. از وی تاکنون چهار رمان و مجموعهداستان به فارسی منتشر شده: «اگنس»، «ماه یخزده»، «روزی مثل امروز»، «تمام چیزهایی که جایشان خالی است». اشتام نخستینبار در سال ۲۰۰۶ در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران شرکت کرد و در سال جاری نیز برای دومینبار برای شرکت در بیستونهمین دوره نمایشگاه کتاب به تهران آمد. آنچه میخوانید سفرنامه پتر اشتام به ایران در اردیبهشت گذشته است، که همگی حول محور کتاب و کتابخوانی در تهران و یزد و نمایشگاه کتاب میچرخد، و البته جزئیاتی که برای ما ایرانیها عادی و معمولی بوده، به چشم اشتام مهم و بااهمیت آمده. این سفرنامه با اطلاع و هماهنگی نویسنده، بعد از انتشار در روزنامه سوئیسی نویه تسوریشر تسایتونگ (۲ ژوئن ۲۰۱۶- ۱۳ خرداد ۹۵) در روزنامه «آرمان» منتشر میشود.
به ایران خوش آمدید
در مقایسه با نخستین سفرم به ایران [سال ۲۰۰۶] تغییر و تحولات کوچک و درعینحال بزرگی را در این کشور مشاهده کردم؛ کوچک، چون برای دریافتنشان باید آنها را با دقت دید و به آنها گوش سپرد و بزرگ، چون که آنها در عمق هستند و به نظر اساسیتر از جنبههای دیگر بهنظر میرسند. ده سال پیش که به ایران سفر کردم، شمار جهانگردانی که آنجا دیدم، کم بود. ایرانیها ده سال پیش هم همینطور میهماننواز بودند و نسبت به غریبهها کنجکاو. بیشتر از من میپرسیدند درباره ایران چه فکر میکنم، آیا اروپاییها فکر میکنند، ایرانیها تروریست هستند؟ آیا در این سفر تصوری که از ایران داشتم، تغییر کرده است؟ایرانیها اینبار فقط میپرسند: «از کجا میآیید؟» و بعد میگویند: «به ایران خوش آمدید، به اصفهان خوش آمدید، به یزد، به تهران.» ما در چهره ایرانیها خوشآمدگفتنشان را میبینیم. به ما لبخند میزنند و میگویند «Hello»، به ما چای تعارف میکنند و میخواهند کمی با ما صحبت کنند و یک سلفی بگیرند.
یک سفر چهارنفره
ده سال پیش هم برای شرکت در نمایشگاه کتاب که یکی از بزرگترین نمایشگاههای کتاب دنیاست، به تهران آمده بودم. آن زمان هم از فرصت استفاده کرده و در داخل ایران سفر کردم تا چیزی بیش از تهران که یک شهر هفده میلیونی است ببینیم. سال ۲۰۰۶ به خانوادهام قول داده بودم که بار دیگر چهار نفری به ایران سفر خواهیم کرد و امسال به قولم عمل کردم. چون با تور مسافرتی سفر نمیکردیم، میتوانستیم خودمان تصمیم بگیریم چه جاهایی را میخواهیم ببینیم. اغلب جهانگردها که بیشترشان فرانسوی و ایتالیایی بودند، البته آلمانی و هلندی و چینی هم بین آنها دیده میشد، بازنشسته بودند و با اتوبوس از یک جای دیدنی به جای دیگر برده میشدند و به حرفهای راهنمای جهانگردی که درباره زیبایی معماری و فرهنگ ایرانی حرف میزد، گوش میکردند. با اینکه مساجد و کاخها و خانههای قدیمی ایرانی فوقالعاده جالب و دیدنی هستند، جذابیت واقعی این کشور مردمانش هستند. در سفر دو هفتهایمان به ایران با خیلیها ارتباط برقرار کردیم. ایرانیها اصولا خیلی زود ارتباط برقرار میکنند و راحت درباره همهچیز حرف میزنند و انگار برایشان بیشتر اهمیت دارد، که این حرفها بتواند منظورشان را به خوبی بیان کند تا نزدیکبودن آنها به واقعیت. حتی به نظر میرسد که ایرانیها برای پیداکردن مقصد، بیشتر به حرف دیگران اعتماد میکنند تا به نقشه یا دستگاه جی.پی.اس و از این و آن آدرس یا مسیر راه را میپرسند. راننده تاکسیای که قرار بود ما را به یک مرکز فرهنگی برساند، تقریبا سی بار توقف کرد تا از عابرها و رانندههای دیگر آدرس بپرسد. داستانها و جوکهایی که اینبار ایرانیها برای ما تعریف میکنند هم، با ده سال پیش متفاوت هستند. آن زمان موضوع اصلی جوکها و داستانها، ابراز وجود ایرانیها بود. اما حالا بیشتر جوکها شخصی هستند. ده سال پیش یک زن ایرانی به من گفته بود: «اینکه ما روسری سر میکنیم همه داستان نیست، مهم اینه که زنها میتونن برن دانشگاه و در حال حاضر تعداد دانشجوهای دختر از دانشجوهای پسر بیشتره.» اینبار هر وقت پسرها و دخترهای جوان را میدیدم، احساس نمیکردم که مردها نسبت به زنها احساس برتری میکنند.
جراح ناشر
جراحی جوانی ما را به شهر یزد دعوت کرد. شهری کویری و بسیار زیبا که خانههای بخش قدیمیاش که از خاک رُس سرخ ساخته شدهاند، به دژهایی کوچک شباهت دارند. جراح جوان در کنار کار اصلیاش برای کودکان کتاب مینویسد و کتاب کودک منتشر میکند. او کتاب تصویری «هایدی» را که من و هانس بیندر باهم منتشر کردیم به فارسی منتشر کرده است. نزدیک پنجاه زن و مرد جوان برای دیدن ما به کتابفروشی بزرگی که در آن جلسه برگزار میشد آمده بودند. بیشتر آنها خودشان مینویسند و از من درباره کارشان راهنمایی میخواستند. بین آنها زنهای چادری جوانی هم بودند که مانند سایر شنوندگان با شور و هیجان در بحث شرکت میکردند. پس از امضای همه کتابها و گرفتن عکس و سلفی، با گروهی از دانشجویان به کافهای رفتیم.
در مسیر سفرمان در هتلهای سنتی اقامت میکنیم. هتلهایی با باغچههایی کوچک و حوض آب در حیاطشان و قالیچههایی که روی تختهای چوبی پهن شدهاند و میهمانها روی آنها مینشینند و چای یا نوشابه مینوشند که در ایران با طعمهای متفاوت ارائه میشود، از طعم هلو گرفته تا طعم میوههای کمیاب مناطق گرمسیری یا قهوه. در بسیاری از جاها افزایش شمار توریستها پس از برداشتهشدن تحریمهای اقتصادی کاملا محسوس است و میزبانان را تا حدی تحت فشار قرار میدهد. تعداد راهنماهای توریستی که به زبانهای خارجی مسلط هستند، کم است و کارکنان هتلها با اینکه همیشه خوشاخلاق هستند، وقتی میهمانها چیزی از آنها میخواهند، طوری واکنش نشان میدهند که انگار کمی مستاصل هستند.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
پس از ده روز به تهران رسیدیم. رانندهمان ما را بیرون از مرکز شهر پیاده کرد، چون آن روز فقط خودروهایی که شماره آخرشان زوج هستند، میتوانستند وارد مرکز شهر بشوند. با این وصف خیابانها پر از خودرو بود. همهجا پلاکاردهای بزرگی آغاز نمایشگاه کتاب را اعلام میکردند. شعار روی آنها این بود: «برای خواندن فردا خیلی دیر است» و مانند خیلی از چیزهای دیگر در ایران، به زبان انگلیسی هم ترجمه شده بود. کشور آلمان، اتریش و سوئیس با شعار «سه سرزمین و یک زبان» برای شرکت در نمایشگاه کتاب تهران باهم همکاری میکردند و برنامه فرهنگی کوچکی را برنامهریزی کرده بودند. با نویسنده آلمانی «اولا لنتسه» و نویسنده اتریشی «آنا بار» در دو دانشگاه جلسه کتابخوانی داشتیم. مقابل در ورودی دانشگاه تهران، پرچمهای آمریکا، اسرائیل و بریتانیا روی زمین نقاشی شده تا همه کسانی که وارد محوطه دانشگاه میشوند از روی آنها عبور کنند. پیش از آغاز جلسه، تلاوت آیههای قرآن و سپس سرود ملی ایران از بلندگو پخش شد. یکی از استادان گفت که پخش آیههای قرآن و سرود ملی جزو مقررات دانشگاه است. روز بعد در دانشگاه شهید بهشتی مراسم خیلی رسمی نبود. پخش سرود ملی جزو مقررات این دانشگاه نبود و ما وقت بیشتری برای صحبت با دانشجوها داشتیم. اما از همه خودمانیتر جلساتی بودند که ناشر ایرانیام در کتابفروشی و غرفهاش در نمایشگاه کتاب برنامهریزی کرده بود. این ناشر تقریبا صد عنوان جدید در سال منتشر میکند. بیشتر آنها مربوط به ادبیات کودکان و نوجوانان هستند. ایران یکی از معدود کشورهایی است که به قانون بینالمللی حق انحصاری نشر اثر نپیوسته و قرارداد (کپیرایت) را امضا نکرده است. امسال نمایشگاه کتاب برای بیستونهمین بار برگزار میشود. ولی نخستینباری است که خارج از تهران و در نمایشگاه جدیدی که طراحی آن را معمارهای آلمانی به عهده داشتهاند، برگزار میشود. کلاودیا دُبری میگوید: «امسال هم بدون شک پنج تا شش میلیون بازدیدکننده در نمایشگاه کتاب شرکت خواهند کرد. این آمار تقریبی است که برگزارکنندگان نمایشگاه کتاب هر سال ارائه میکنند». خانم دُبری در نمایشگاه کتاب فرانکفورت مسئول پروژههای خاورمیانه و چین است. او هم مانند من برای نخستینبار در سال ۲۰۰۶ به تهران آمد و از آن زمان تا به امروز تقریبا هر سال به تهران آمده است. خانم دُبری میگوید که تغییر و تحولات حرکتی موجگونه و بالا و پایینهای بسیاری داشتهاند: «یک سال بهجز ما آلمانیها از بین کشورهای اروپایی فقط ترکیه در نمایشگاه کتاب تهران غرفه داشت.» خانم دُبری گفت که شرایطشان سال ۲۰۱۳ از همیشه پیچیدهتر بود، چون زمان برگزاری نمایشگاه پیش از انتخابات بود و آنها احساس میکردند که چندان مورد استقبال قرار نگرفتهاند. اما حالوهوای نمایشگاه حالا به نظرش سبکتر و مناسبتر میرسد و درباره چاپ کتاب سختگیریها کمتر شده، درحالیکه پیشتر به بعضی از کتابها مجوز چاپ داده نمیشد. خانم دُبری گفت که امسال حتی رئیسجمهور ایران، آقای دکتر حسن روحانی روز افتتاح نمایشگاه از غرفه آلمان دیدار کرد و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم در نطق افتتاحیهاش به اهمیت روابط بینالمللی اشاره کرد. کلاودیا دُبری با کمال میل به تهران میآید، بیشتر به دلیل روابط اجتماعیاش در ایران. اما عدم رعایت حق نشر به نظر کلاودیا دُبری هم یکی از مشکلات بزرگ نشر در ایران است و میگوید: «بعضی از ناشران آلمانی مایل نیستند کتابهایشان در نمایشگاه کتاب تهران معرفی بشوند، چون نگرانند که این کتابها بدون گرفتن حق امتیاز منتشر شوند.»
بقای ناشران با فروش کتاب در نمایشگاه
برای ناشران ایرانی برگزاری نمایشگاه کتاب تهران مهمترین رویداد سال است. بخش مهمی از درآمد سالانه نشر ایران از طریق فروش کتاب در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران تامین میشود. بیشتر دانشجویان و استادان به دلیل تخفیفها و حمایتهای دولت، همه کتابهایی را که در طول سال به آن نیاز دارند، در نمایشگاه خریداری میکنند. یک سوم بازدیدکنندگان نمایشگاه از شهرهای دیگر میآیند، بعضیها از دورافتادهترین نواحی کشور، چون دسترسی به کتابهای تازه در آن نواحی دشوار است. در کنار نمایشگاه کتاب اداره پُست هم دایر شده و مراجعان میتوانند کتابهایی را که خریداری کردهاند از آنجا مستقیما به محل اقامتشان بفرستند. در سایت نمایشگاه کتاب تهران پیام خوشآمدی از رهبر انقلاب ایران آیتا… خامنهای دیده میشود که آن را در سال ۱۹۸۷ زمانی که رئیسجمهور بود به مناسبت برگزاری نخستین نمایشگاه کتاب نوشته بود. آیتا… خامنهای در این متن خواندن کتاب را تکلیفی مقدس نامیده و آن را شیوهای برای به کمالرساندن جامعه بشری دانسته و مینویسد: «همه ادیان الهی و شخصیتهای برجسته تاریخ بشریت از طریق کتابها زنده ماندهاند.» در جلسه کتابخوانیام در شهر یزد هم نویسندهای میانسال درباره اهمیت کتابخواندن گفت: «ما هر چه از گذشته میدانیم، از کتابها گرفتهایم. هیچکس صد سال دیگر کسی را به یاد نخواهد آورد، اما ادبیات همیشه خواهد ماند.»
آرمان