این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به فیلم «ام» فریتزلانگ اولین فیلم ناطق
فیلمی برای تمام فصول
علی شاهمحمدی
سینمای کلاسیک، ترکیبی که از فرط تکرارگاه برایمان عادی به نظر میرسد. اما به واقع اینگونه نیست. اگر فیلمهایی که صاحب این عنوان شدهاند نمیتوانستند گذر سالیان را تاب بیاورند که برازنده عنوان کلاسیک نمیشدند. این فیلمها درباره چه هستند؟ سازنده این فیلمها چه کسانی هستند و متعلق به کدام جریان فکری یا هنری؟ آیا عنصر بازیگری این فیلمها عامل ماندگاریشان است، یا قصه و پرداخت داستانی یا فروششان؟ حسن کلاسیکها در این است که دستوری نیستند. کسی نمیتواند به فیلمی امکانات نامحدود ساخت، جایزه و موقعیت اکران خوب بدهد و توقع داشته باشد که از دل این بذل و بخششها فیلم کلاسیک بیرون بیاید. تاریخ سینما اثباتکرده که بسیاری از کلاسیکها با تلاش، عشق، پایمردی و ایمان بیشتر کارگردان و در مواردی ترکیبی از عوامل سازنده فیلم ساخته شدهاند و مهمتر اینکه این فیلمها ماندگارند چون مردم آنها را خواستهاند، نه فقط مردم یک دهه یا زمانه یا کشور و مکان خاصی، که همه مردم دنیا، از هر نژاد و رنگ و طبقه و زمان. این فیلمها چنان قدرتی دارند که قلب و ذهن دوستداران سینما و مخاطب عادی سینما همیشه به رویشان باز است. به عنوان روزنهای بر این فهرست دوست داشتنی و ماندنی، فیلم «ام» ساخته فراموش نشدنی فریتز لانگ، فیلمساز اتریشی- آلمانی را بررسی میکنیم.
«من سینما را دوست دارم و همهچیزش برایم لذتبخش است، حتی اگر بهشدت از رمق افتاده باشم. هرگز آن شبی را فراموش نمیکنم که فقط دوروز از پایان یک فیلم خیلیخیلی سخت میگذشت. از مقابل استودیویی در مرکز برلین میگذشتیم که عدهای در آن مشغول فیلمبرداری صحنههای شبانه بودند. به همسرم گفتم این آدمهای خوشبخت را ببین. اینها فیلم میسازند».
ا ـ فریتز لانگ
دومین پسر آنتوان لانگ آرشیتکت اتریشی، جوان سودازده و بیقراری که پس از سالهای بلوغ سینمایی توسط موسسه فیلم بریتانیا ملقب به عنوان «استاد تاریکی» شد، پس از اتمام رشته مهندسی عمران در دانشگاه صنعتی وین، نخواست به سنت پدرش مهندس آرشیتکت شود. اما نگاهی خاص و ویژهای که از سطح، حجم، پرسپکتیو و فضا هنگام تحصیل در رشته مهندسی و بعدها در نقاشی بهدست آورد در همه فیلمهایش خودنمایی کردند، چنان که سالها بعد یکی از منتقدان درباره فیلم تحسینشده متروپولیس گفت: «بکارگیری عالی دکورهای اکسپرسیونیستی ضعفهای فیلمنامه را پوشاند». ٢٠ساله بود که همه چهل کرون اندوختهاش را برداشت و به سفر دور دنیا رفت. طبع بیقرار او سبب شد اروپا، آفریقا و شرق دور آسیا و هندوستان را بگردد و در ٢٣سالگی به پاریس بازگشت و شروع به تحصیل در رشته نقاشی کرد. شاید نخستین جرقههای جهان وطنیاش در همین سفرهای دوران جوانی زده شد، چرا که او در سالهای فعالیتش در آلمان، آمریکا، فرانسه و هندوستان فیلم ساخت. هنگامی که آتش جنگ جهانی اول برافروخته شد، فریتز ٢۴ساله به اتریش بازگشت و داوطلبانه عازم خدمت سربازی و جبهههای خونین جنگ بینالملل اول شد. او درجبهه روسیه و رومانی جنگید و سه بار زخمی شد. در این مجروحشدنها فقط جسمش نبود که زخم برمیداشت، بلکه روحش نیز آسیبهای جدی دید. تا مدتها در بیمارستان از عوارض عصبی جنگ رنج میبرد و میپنداشت که هنوز در میدان جنگ است. در همین ماههای بستری و نقاهت دست به قلم برد و نخستین فیلمنامههایش را نوشت. پس از بهبودی در چند تئاتر شهر وین به ایفای نقش پرداخت و پس از آن بهعنوان نویسنده در کمپانی دکلا بیوسکوپ، بهعنوان یکی از بزرگترین و مهمترین کمپانیهای تولید فیلم در آلمان به مدیریت اریش پومر به نویسندگی فیلمنامه پرداخت. او در همین کمپانی نخستین و تعدادی از بهترین فیلمهایش را هم کارگردانی کرد.
بعد از به قدرت رسیدن نازیها، فونهاربو در آلمان ماند ولانگ به تنهایی به آمریکا مهاجرت کرد. او دیگر ازدواج نکرد.
آغاز
لانگ برای اریش پومر پنج فیلمنامه نوشت و سرانجام در سال ١٩٢٨ و در ٢٨سالگی نخستین فیلمش با عنوان Hallbult را برای اریش پومر کارگردانی کرد. فیلمی که اکنون نسخهای از آن در دست نیست. سپس در فاصله سالهای ١٩١٨ تا ١٩٣٠، نویسندگی هفت فیلمنامه را برعهده داشت و دوازده فیلم دیگر هم بهعنوان کارگردان برای کمپانیهای دکلابیوسکوپ و اوفا کارگردانی کرد تا نوبت به فیلم «ام» در سال ١٩٣٠ رسید.
ام: شهری به دنبال قاتل بچهها
خلاصه داستان: هانس بکرت، بیمار روانی و قاتل زنجیرهای بچهها، مرتکب جدیدترین قتلش میشود. همه شهر آشفته این سلسله جنایات است. پلیس برای دستگیری این قاتل روانی همه جا مامور میگمارد. این حضور غیرعادی پلیس در همهجای شهر باعث شده که فعالیتهای روزمره باندهای دزدی و تبهکاری مختل شود. آنها برای بازگشت هرچه سریعتر شهر به فضای عادی و ادامه فعالیتهای تبهکارانهشان تصمیم میگیرند که این قاتل را بیابند. با پیشرفت فیلم درمییابیم که بازگشت شهر به فضای عادی همه درخواست این دزدان و تبهکاران نیست. آنها هم نمیخواهند قاتلی در شهرشان به دنبال کودکان باشد. هم پلیس و هم دزدان و تبهکاران سایهبهسایه هانس بکرت حرکت میکنند اما این تبهکاران هستند که زودتر از پلیس موفق به یافتن او میشوند. آنها در یک زیرزمین برای این قاتل روانی محکمهای تشکیل میدهند. محکمهای که قاضی، هیأت منصفه، منشیان دادگاه، وکیلمدافع متهم و تماشاچیان و حاضران در جلسه دادگاه همگی از دزدان و خلافکاران شهر هستند. قاضی، هیأت منصفه و تماشاچیان دادگاه همگی معتقد به مجرم بودن متهم هستند و تنها وکیلمدافع او مخالف اجرای حکم اعدام برای او است. در لحظهای که تماشاچیان خشمگین این محکمه برای کشتن قاتل روانی به سمت او هجوم میآوردند، پلیس سررسیده و «به نام عدالت» او را دستگیر میکند و برایش یک محکمه قانونی تشکیل میدهد. فیلم در پایان صدور حکم نهایی برای این مجرم توسط قاضی دادگاه، قانونی را نشان نمیدهد و در عوض فیلم روی نمای متوسط صورت دختر مادر، آخرین قربانی به پایان میرسد که گریان میگوید: «باید بیشتر مراقب فرزندان خود باشیم».
دادگاهی در زیرزمین
پلات یا طرح داستانی خلاقانه فیلم پدر جد چنین فیلمهایی است. الگویی که در ابتدای دهه ٩٠ میلادی و با فیلم فراری بهروز شد. در روزهایی که فراری با بازی هریسون فورد پرده سینماهای جهان را تسخیرکرده بود، بسیاری از سینمادوستان شاید از این نکته اطلاع نداشتند که ۶٠سال قبل، در فیلمی دیگر و ساختاری که معنایی را تولید میکرد، چنین الگوی روایی به کارگرفته شده است. در فیلم فراری، این الگوی روایی صرفا ساختاری برای ایجاد تعلیق و جذب مخاطب است اما در فیلم لانگ، مسأله عدالت مطرح است و برتر از آن اخلاق. در عالم واقع، این خلافکاران هستند که همواره از اجرای عدالت گریزان هستند اما در این فیلم نهتنها خلافکاران و تبهکاران که برای فرار از قانون و عدالت زندگی زیرزمینی پیشه کردهاند، خواهان اجرای عدالت هستند بلکه آن را در شدیدترین نوع خود (اشد مجازات) برای مجرم میخواهند. اما عامل بازدارنده این افراط قانون و عدالت است و فیلمساز البته با حذف رأی نهایی هیأت منصفه و اظهارنظر مادر دخترکی معصومی که مرگ دلخراشش را به صورت نمادین دیدهایم، درباره وظیفه خانواده در باب حمایت بیشتر خانوادهها از فرزندان، فراتر از هر قانون نوشته و نانوشته میگوید.
نوآوریها
فیلم «ام»، نخستین فیلم ناطق لانگ است. در زمانهای که اساتید سینما که با سینمای صامت شاهکارهایی همچون ناپلئون، رزمناو پوتمکین، ژاندارک، حرص و… را خلق کرده بودند، ورود صدا به سینما را عامل تبدیل فیلم به رمانی ناطق خالی ازهرگونه خلاقیت بصری میدانستند و آن را عامل نابودی سینمای استعلایی صامت برمیشمردند، لانگ با پیشینه درخشانی از فیلمهای صامتش همچون سری دکتر مابوزه و فیلم همیشه جاودانش متروپولیس پای در عرصهای نهاد که بهراستی بزرگترین چالش فراروی اساتید صاحب سبک سینمای صامت بود. با اینکه این فیلم نخستین فیلم ناطق لانگ به شمار میآید، برخلاف بسیاری از فیلمهای تازه ناطق شده آن سالها که تئاتری فیلم شده بودند، این فیلم یک باند صوتی متراکم و پیچیده دارد. باند صوتی غنی این فیلم ترکیبی از صداهای خارج قاب، گفت وگوهای بازیگران، صدای راوی، سکوتهایی که ایجاد تعلیق میکنند و بلافاصله به پلانهایی صدادار برش میخورند و یک لایت موتیف است. برای نخستینبار در تاریخ سینما در این فیلم از یک صدا بهعنوان لایت موتیف استفاده شده است. عنصری که در فیلمهای امروزه یکی از ارکان اساسی در ساختار دادن به فیلمها به شمارمیآید در آن سالها عنصری کاملا بدیع و نوآورانه بوده است. لایت موتیف سنتی است که از اپرا میآید و در این فیلم با شخصیت قاتل روانی عجین شده است. او در این فیلم نوای In the Hall of the Mountain king اثر ادوارد گریگ را با سوتش مینوازد. فیلم که پیش میرود، صدای سوت خارج قاب، به منزله هشدار و تعلیقی از قاتلی است که همین نزدیکیهای ما است.
لانگ همچنین با بهکار بستن تمهیدهایی که هنوز هم خلاقانه بهنظر میرسند فیلمی ساخته که خودش سالها بعد و در دوران پایانی فعالیتش در هالیود از آن بهعنوان بهترین فیلم همه دوران فیلمسازیاش یادکرد. با هم برخی از این تمهیدهای جذاب را که همگی به مدد استفاده خلاقه از صدا پدید آمدهاند، مرور میکنیم:
در جایی از فیلم، صدراعظم آلمان که از عدم توانایی پلیس در بهدامانداختن قاتل زنجیرهای عصبانی است در یک تماس تلفنی با رئیس پلیس از خواست مشترک دولت و مردم برای هرچه سریعتر بهدامانداختن این مجرم فراری میگوید. رئیسپلیس شرح اقدامات انجام شده ازسوی پلیس را برای صدراعظم میدهد اما به جای اینکه فیلم به ورطه یک گزارش رادیویی یا درام تئاتری بیفتد، در یک هماهنگی دلچسب بین صدا و تصویر، هر آنچه رئیسپلیس بهصورت تلفنی برای صدراعظم تعریف میکند را بهصورت تصویری میبینیم. همگامی صدا و تصویر در برخی از لحظات این سکانس به راستی درخشان است.
مورد دیگر استفاده از حس شنوایی مردی نابینا برای بهدامانداختن قاتل است. قاتل که همواره نوایی مشخص را با سوتش مینوازد، هنگامی که از مرد نابینا برای یکی از طعمههایش بادکنکی میخرد، طبق عادت شغول به نواختن این آهنگ با سوت است. مرد نابینا در لحظه شنیدن این آهنگ واکنشی طبیعی به آن دارد، گویی یک مشتری عادی به کار نواختن سوت مشغول است. اما وقتی کار یافتن قاتل روانی به گرهکوری بدل میشود که نه تبهکاران شهر و نه اداره پلیس شهر قادر به بازکردن آن نیستند، حس شنوایی مرد نابینا در یافتن قاتل به داد مردم شهر میرسد. از سویی دیگر، این نگاه انسانی لانگ را مقایسه کنید با نگاه تلخ دیگر استاد مسلم سینما، لوئیس بونوئل. در فیلمهای بونوئل بسیاری از شخصیتهای خبیث نابینا هستند. گویی طبیعت نیز با انسانهای بد خصال سرسازگاری ندارد و آنها را از یکی از مهمترین مواهب زندگی محروم ساخته. نگاهی به شخصیتهای نابینا در فیلمهای فراموششدگان و ویریدیانا نشاندهنده نگاه تلخ اندیش بونوئل به نابینایان است. فیلم لانگ اما در همه اجزایش انسانی است. چه در کل و پایان آنکه توجه به نظم و مراقبت از بنیان خانواده را فراتر از عدالت میداند و چه در جزء و نگاه همدلانه به مرد نابینا و حتی قاتل روانی.
نابینای شنوایی که به کمک عدالت آمد
سنت صامت
فیلم اگرچه ناطق است اما بسیاری از آموزههای سینمای اکسپرسیونیستی و فیلمهای صامت لانگ را با خود دارد. یکی از مهمترین این موارد، نورپردازی Low key فیلم است. در این سبک نورپردازی قسمت اعظم کادر تصویر تیره است و فقط قسمتهای لازم و تاثیرگذار تصویر بهصورت نقطهای نورپردازی میشوند. سراسر فیلم مملو از پلانهایی با این شیوه نورپردازی است. آنها که دستی در کار عملی سینما یا مطالعاتی در این زمینه دارند به خوبی میدانند که چنین نورپردازیای چقدر مشکل و زمانبر است. این سبک نورپردازی سینما را بسیار متاثر از خود کرد و بعدها در سینمای نوار به وجه مشخصه این سینما بدل شد. سنتی که سینما هیچگاه فراموشش نکرد و به بهانههای مختلف ازجمله نئو نوار و سینمای پلیسی بارها به سراغش رفت. مورد دیگر که بازهم از تجربیات پیشین لانگ در سینمای صامت میآید، استفاده از تدوین داخل دوربین و بهرهگیری از ریتم درونی تصویر است. در این گونه از میزانسن، فیلمساز برای ایجاد ریتم، پیشبرد داستان یا برای عدم استفاده از تقطیع یا برش، از تغییر جای بازیگران داخل کادر و همچنین کمپوزیسیون بهره میبرد. گونهای از میزانسن که در دوران صامت استعلایش را از سر گذراند. بسیاری از پلانهای فیلم با بهرهگیری از این تکنیک بر غنای بصری فیلم افزودهاند.
ترکیب تاثیرگذار نورپردازی Low key
و ترکیببندی دینامیک برای رسیدن
به نهایت تاثیرگذاری
از دیگر موارد خلاقیت و نوآوری در فیلم استفاده از اثرانگشت در فیلم است. تا آنجا که خاطره نگارنده یاری میکند در هیچ فیلمی پیش از «ام» از اثرانگشت بهعنوان عنصری برای رازگشایی جنایت بهره برده نشده است. البته لانگ در استفاده از ابداعات و خلاقیتهایی اینچنین سابقهای طولانی دارد. کما اینکه برای فیلم صامت دیگرش سفر به ماه شمارش معکوس را ابداع کرد. لانگ در گفتوگوی مفصلی که در دهه ٧٠میلادی با پیتر باگدانویچ داشت از خاطرهاش در این فیلم از لحظهای که قراربوده یک موشک به فضا پرتاب شود، میگوید. او میافزاید اگر بهصورت طبیعی شروع به شمارش میکردیم هیچ تعلیقی در کار نبود زیرا تماشاگر ما نمیدانست که چه لحظهای، لحظه پرتاب موشک است اما من فکرکردم اگر از ١٠ به سمت یک، شروع به شمارش کنیم هرچقدر که به عدد یک نزدیکتر شویم، میزان تعلیق تماشاگر بیشتر خواهد شد زیرا لحظه پرتاب مشخص است.
عنوان فیلم
لانگ قبل از آغاز فیلمبرداری، یک آگهی در روزنامه مبنی بر اینکه فیلم بعدیاش با عنوان «قاتلی میان ما» درباره یک قاتل روانپریش کودکان بهزودی ساخته خواهد، چاپ کرد. بلافاصله پس از چاپ این آگهی او نامههای تهدیدآمیز زیادی دریافت کرد. او همچنین دوست داشت فیلمش را استودیویی در برلین فیلمبرداری کند اما دسترسی او به این استودیو محدود شد. وقتی که لانگ با رئیس استودیو درباره علت محدودیت دسترسیاش وارد مذاکره شد، رئیس استودیو برای لانگ فاش کرد که او عضو حرب نازی است و رؤسای حزب نازی فکر میکنند که این فیلم شرح حالی از آنان است. این فرضیه براساس نام فیلم (قاتلی میان ما) در ذهن رؤسای حزب نازی حک شده بود و آنان تا وقتی که لانگ خلاصه داستان فیلم را در اختیار آنان گذاشت، با فیلمبرداری فیلم موافقت نکردند. فیلم سرانجام در مدت ۶هفته در استودیویی در حومه برلین فیلمبرداری شد. اما قبل از رسیدن به این عنوان موجز و موثرش عناوین دیگری ازجمله «شهری در جستوجوی یک قاتل» و «قاتلان به شما مینگرد» را ازسرگذراند.
قدرت فیلم
نزدیک به ٨۵سال از زمان ساختهشدن «ام» میگذرد اما فیلم همچنان قدرت جذب دارد. علاوه بر جنبههای فنی و روایی که برشمردیم، بیان مسائلی که انسان مدرن همواره با آنها دست به گریبان است را میتوان یکی دیگر از دلایل ماندگاری فیلم برشمرد. قاتلان روانی و زنجیرهای که انگار بخش جداییناپذیر جامعه شهری مدرن شدهاند و مفهوم عدالت که مختص جوامع مدرن نیست و از زمان یونان باستان که بزرگانی همچون افلاطون و ارسطو در باب آن داد سخن دادهاند، از مسائلی است که بهصورت جدی در زیر ساخت و لایههای معنایی فیلم خودنمایی میکند.
عدالت یا اخلاق؟ واپسین نمای فیلم و مادر گریان فرزند ازدستداده. وی در یک ازخودگذشتگی نمادین از قصور خود در حراست از کودکش میگوید. او به جای تشدید تنفر، از کودکی رفته میگوید که با انتقام زنده نخواهد شد.
از قدرت فیلم نمیتوان گفت اما به بازی درخشان پیتر لوره، بازیگر توانای سینمای کلاسیک اشاره نکرد.
این فیلم نخستین نقش جدی پیتر لوره است و او پس از این فیلم برای سالیان دراز در نقش تیپیکال مرد شرور و یا زخمخورده ازجمله راسکول نیکول جنایت و مکافات به کارگردانی جوزف فن اشترنبرگ، دکتر گوگل دیوانه عشق به کارگردانی کارول فروند و ابوت مردی که زیاد میدانست به کارگردانی آلفرد هیچکاک (نسخه انگلیسی) به ایفای نقش پرداخت.
در بسیاری از صحنهها پیتر لوره دیالوگی ندارد اما چنان قدرت چهرهاش طول و عرض پرده عریض را احاطه میکند که تصویری ماندگار از خودش در ذهن ما بر جای میگذارد. اوج بازی لوره را میتوان در صحنهای سراغ گرفت که در آن جوانی به کمک مرد نابینای مطلعشده از هویت قاتل میشتابد. جوان قاتل را تعقیب میکند. پیتر لوره دخترک خردسال دیگری را همراه دارد و قصد دارد قربانی دیگری از جامعه بگیرد. لوره درحال کندن پوست پرتقال با چاقو برای دخترک خردسال است. جوان که آن سوتر در سایهای پنهانشده ترس از قاتلی زنجیرهای که چاقویی نیز در دست دارد در وجودش زبانه میکشد. او بر کف دست خود حرف M نخستین حرف کلمه Murderer به عنوان قاتل را با گچ حک میکند. سپس تنهای ساختگی به پیتر لوره زده و همزمان کف دستش را نیز بر شانه لوره میکوبد. بدین ترتیب حرف M به نشانه قاتلی که باید شناخته شود بر شانه این مرد حک میشود. پیتر لوره در لحظه برخورد جوان با خودش چنان از ترس آکنده است که برای لحظهای حیران و پریشان میماند. ترکیب بهتآور ترس و نگرانی و تردید در چهره او تماشایی است اما پس از لحظهای که با جمله دخترک بیچاره که چاقوی زمین افتاده لوره را به او میدهد، خودش را باز مییابد.
معروفترین حرف الفبای تاریخ سینما
تماشاگر دوست دارد که این قاتل روانپریش دخترک را رها کند اما او چنین نمیکند. خودش در یکی از دیالوگهای پایانیاش در محکمه دزدان شهر میگوید که او آدم میکشد چون چاره دیگری ندارد.
قدرت فیلم چنان است و سایه سنگین هانس بکرت چنان بر پرسونای بازیگری پیتر لوره سایه انداخت که سالها بعد پیتر لوره از بازی در این فیلم ابراز پشیمانی کرد. لوره به خبرنگاری گفت: «چنان نقش قاتل روانی فیلم «ام» بر آینده حرفهایم سنگینی کرد که همه از من تکرار آن نقش را میخواستند. من اما بازی در نقشهای کمدی را بیشتر دوست میداشتم. کاش هیچگاه در فیلم «ام» بازی نمیکردم. این فیلم دنیای بازیگری مرا تباه کرد».
میراث «ام»
فیلم چنان تاثیری بر صنعت سینمای جهان داشت که لانگ در همه مدت فعالیت سینماییاش بارها با پیشنهاد بازسازی این فیلم ازسوی کمپانیهای مختلف فیلمسازی مواجه شد و همه آنها را رد کرد. برخلاف آلفرد هیچکاک که پس از موفقیت نسخه انگلیسی مردی که زیاد میدانست، پس از مهاجرتش به آمریکا نسخه دومی از آن ساخت و نسخه انگلیسی مردی که زیاد میدانست را کار یک آماتور مستعد و نسخه آمریکایی آن را محصول یک حرفهای قلمداد کرد، لانگ اذعان داشت که هنگام ساخته شدن «ام»، هر آنچه باید گفته شود، گفته شده و نیازی به بازسازی مجدد نیست. لانگ فیلمش را یک انتقاد اجتماعی میدانست و یک هشدار جدی به مادران در برابر غفلت از فرزندانشان. البته هالیوود به سنت بازسازی نسخههای موفق فیلمها سرانجام نسخهای از فیلم «ام» را به کارگردانی جوزف لوزی، فیلمساز ایتالیایی تولید کرد، اما این اثر جاودانه فریتز لانگ است که در ارزیابی مجله امپایر در سال ٢٠١٠ رتبه ٣٣ از صد فیلم برتر قرن بیستم را از آن خود کرده است.
تبعید خودخواسته: زندگی و فیلمهای فریتز لانگ، پیتر باگدانویچ، ترجمه رحیم قاسمیان، ١٣۶٣، انتشارات فاریاب.
شهروند
‘