این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
یادداشتی بر رمان «نه تر نه خشک» اثر هوشنگ مرادی کرمانی
داشتن و نداشتن
ایوب بهرام
روزی بود وروزگاری بود.عاشقی بود پروبالش خاکستری بود.رنگ کوه های خشک وتشنه.رنگ سنگ های حاشیه رود.
داستان نه تر نه خشک داستان پرنده ایست به همین نام.داستان پرنده ایی که از پشت کوه های خشک وبی آب وعلف ، از روستایی که درختانش خشک شده ومزارع آن با یر شده.نه تر نه خشک ازمیان خیال روستاییانی آمده که با فقر وبد بختی روزگار می گذرانند.
نه تر نه خشک قصه ی پرنده ایست عاشق.پرنده ایی که روزی از بالای قصرپادشاه می گذرد ودختر زیبای پادشاه را می بیند که نقاشی می کند،عاشق او می شود.
این داستان شباهت عجیبی به داستان گنجشکک اشی مشی نوشته شاعر ونویسنده کازرونی حسن حاتمی دارد.در آنجا هم را بطه نزدیکی بین گنجشک اشی مشی ورنگ وجود دارد.در آنجا هم گنجشکک اشی مشی هر روز خودرا در حوض نقاشی رنگ کرده وهر روز به یک رنگ در می آورد تا شناخته نشود.از ثروتمندان می دزد تا به جوجه های خود بدهد ولی هر بار در راه به فقیری بر می خورد ویاقوت وزمرد ها را به فقیران می دهد.هربار وهر بار دیگر.
در نه تر نه خشک هم هر بار پرنده وار تابلو نقاشی دختر حاکم می شود ونقاشی او را بر هم می زند.رنگ ها در هم می آمیزد وتابلو را خراب می کند وآرام بر روی لاله گوش دختر می نشیند ومی گوید
"من عاشق توشده ام زن من می شی"
حکایت همیشگی عاشقی وعشق"آی عشق"
ابتدا دختر ناراحت می شود ولی کمی بعد از اینکه نه تر نه خشک حرفش را تکرار می کند عاشقش می شود.
نه تر نه خشک قصه ایی نمادین است.قصه ی قد علم کردن فقر مقابل فئودال.قصه ی ایستادن ندار در برابر دارا.پرنده ایی نحیف که صدایی دارد بی امان.دیده نمی شود اما غوغا می کند…"من از روستایی می آیم که مردم آن از فقر وبدبختی مزارعشان خشک شده من دخترت را می خوام با او ازدواج کنم وبه آنجا ببرم".
شاه از ترس گریه می کند.به همین راحتی نه لشکر به دردش می خورد نه وزیر.به پرنده التماس می کند دخترش را نبرد ،جالبست.شاه به پرنده ایی که از فرط کوچکی دیده نمی شود با گریه التماس می کند که دخترش را نبرد.دخترهم دل به رفتن دارد.اتفاقی که فقط در قصه ها ومتل ها می افتد.
تفاوت این داستان با کارهای دیگر مرادی کرمانی در اسطوره ایی بودن آن است.در آثار دیگر ایشان از قبیل قصه های مجید وبچه های قالیباف خانه که روایتی رئال دارند با شخصیت ها وجریاناتی سروکاردایم که واقعی هستند.چیزی از جنس واقعیت وقابل لمس.چیزی ازجنس مردم عوام وکوچه بازار.اما نه تر ونه خشک وارد وادی داستان های نمادین واسطوره ای وفولکلورمی شود.که البته از این دست داستان ها در ادبیات شفاهی فارسی کم نداریم.
پرداخت این داستان که برای نوجوانان نوشته شده است بسیار خوب وماهرانه می باشد.داستانی رمزی وسمبلیک که از مهمترین نوع داستان ها ردرده کودک ونوجوان داستان ماهی سیاه کوچولو می باشد.
نه تر نه خشک داستانیست با روایت های تودرتو.داستانی که داستان دیگر را تعریف می کند.وداستان دیگر داستان دیگر را.ودر نهایت تمام این سرشاخه ها به هم می رسد.
روایت،روایت پرنده ای است که عاشق دختری می شود.که دختر پادشاهست.یکی یک دانه.ودردانه هم عاشق پرنده نحیف می شود.وپادشاه که از دست این پرنده به تنگ امده برای او شرط می گذارد که اگر می خواهی دخترم را به تو بدهم باید چوبی بیاوری که نه تر باشد ونه خشک.نه صاف باشد ونه کج.پرنده که بدنی کوچک دارد تمام کوه ها وبیابان ها را زیر پا می گذارد و آخر هم که با یک تکه چوب برمی گردد پادشاه مرده است ودختر بر تخت نشسته.واین بار دختر(گلپر) که حالا بزرگ شده وعقل جای عشق رابرای او گرفته از چوب او ایراد می گیرد و او هم همان حرف را می زند "چوبی می خواهم که نه تر باشد ونه خشک،نه صاف باشد ونه کج.ودر حقیقت می شود همان تصدیق گفته مولانا که می گوید تمام جنگ های دنیا به خاطر رنگ است:
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد موسی ای با موسی ای در جنگ شد
وقتی دویی به وسط بیاید هرچه می خواهد باشد می شود رنگ.می شود نیرنگ.آنوقت خلل بر نگار عشق می افتد و مخدوش می شود.کلمه پاک ومعصوم عشق.این است که عاشق ویلان وسرگردان در کوچه و برزن تا همیشه فر یاد می زند وطلب می کند.
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
‘