این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «بی اف جی» فیلم فانتزی تازهای از استیون اسپیلبرگ
ذخیرهسازی رؤیاهای کودکانه و شیرین
وصال روحانـی
«BFG» (غول بزرگ دوست وار)
محصول: کمپانیهای والت دیسنی و امبلین
ژانر: فانتزی اجتماعی
تهیه کنندگان: فرانک مارشال و سم مرسر
سناریست: ملیسا ماتیسون بر اساس رمانی با همین نام از روالد دال
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
فیلمبردار: یانوش کامینسکی
تدوینگر: مایکل کان
موسیقی متن: جان ویلیامز
طول مدت: ۱۱۵ دقیقه
بازیگران: مارک ریلنس، روبی بارنهیل، پنهلوپه ویلتون، جرمن کلهمان، ربه کا هال، رافی اسپال، بیل هادر و مایکل دیوید آدامت ویت.
«BFG» که عنوان فیلم تازهای از استیون اسپیلبرگ امریکایی و معروف و ۷۰ ساله است، در عین ساده و کوچککردن مسائل، آنها را دراماتیک و بزرگ میکند و این عیناً همان کاری است که کاراکتر اول غولوار این فیلم انجام میدهد. «BFG» مخفف عبارت «غول بزرگ دوست وار» است و ایفای نقش این غول با مارک ریلنس هنرپیشه توانای بریتانیایی است که ناگهان تبدیل به بازیگر محبوب اسپیلبرگ شده و پس از بازی در «پل جاسوسها» که جایزه اسکار نقش دوم مرد سال پیش را به وی بخشید و «BFG» قرار داد بازی در هر دو فیلم بعدی اسپیلبرگ را هم بسته است. کاراکتر BFG با بازی ریلنس به جمعآوری و ذخیرهسازی رؤیاها اشتغال دارد و آنها را در تعداد زیادی در بطری در غار محل اسکان خود نگهداری میکند. در فیلمی که اسپیلبرگ را به چارچوب رؤیاهای کودکانه فیلم محبوب و پر فروش سال ۱۹۸۲ او یعنی «ای.تی» بر میگرداند، یک بار دیگر به سناریویی از ملیسا ماتیسون که قصه «ای.تی» را هم نوشته بود، رجوع شده و رمان مرجع، کار روالد دال افسانه نویس برجسته خرد سالان است.همانند «ای.تی» توجهها به یک کودک (البته در آن فیلم چند خردسال در مرکز توجه قرار داشتند) معطوف شده است که نام او سوفی است و نقش وی را «روبی بارنهل» بازی میکند. وی در طول زندگی کوتاه مدتش که در یک یتیمخانه سپری شده، فقط یک سرگرمی محبوب داشته و آن، خواندن کتاب است. داستان فیلم هم بسیار ساده وسرراست است؛ BFG که یک غول بسیار بلند قامت و لاغراندام و میانسال با موهای خاکستری و سفید است و بینی و گوشهای بزرگش توی ذوق میزند، یک شب پساز دیدن سوفی در مرکز لندن وی را میرباید تا به او در اجرای اهداف و مأموریتهای خیرخواهانهاش کمک کند. این میتواند برای هر دو طرف ماجرا بسیار بد باشد.
شانس سوفی
اگر قضیه افشا شود، این مسأله که غولها واقعاً وجود دارند و افسانه صرف نیستند برای مردم عادی به اثبات میرسد وکودکان نیز آزادی و فراغ خود را از دست میدهند زیرا والدینشان از ترس افتادن آنها به دام غولها اجازه رفتن به خیابانها را به آنها نمیدهند و در نهایت باعث مرگ و میر غولها خواهد شد چرا که انسانها اسلحه بهدست و بدون ترحم به جان غولها خواهند افتاد. هرچه هست، غول فیلم جدید اسپیلبرگ سوفی را که عینکی است به غار خود که در خفا و دور از نظر مردم قرار دارد، منتقل میکند. شانسی که سوفی میآورد، این است که این غول ذاتاً موجود مهربان و دوستواری است و اهل خوردن انسانها بهعنوان غذای خود نیست و برعکس موجودی نجیب و اهل تعامل و سخنوری است. این در حالی است که سایر غولهای آن اطراف انسانها را میخورند و البته از BFG بزرگ جثهتر هستند.
موجوداتی ساده واحمق
یک قسمت از اتفاقات پر شمار و تکراری در این فیلم، در مورد موجودات ترسناکی است که در اطراف کوهستانها چرخ میزنند. آنها وجود دخترک را بو میکشند و میگردند تا وی را بیابند و خوراک خود سازند اما BFG همه آنها را بازی میدهد و کاری میکند که آنها به سوفی دسترسی نیابند. با این حال اسپیلبرگ تصمیم گرفته است توصیفی را که از هیولاهای تعقیبکننده انسانها در آن منطقه توسط روالد دال در این قسمت از کتاب رمان او آمده است نادیده بگیرد و این را به تصویر نکشد. بهواقع در تصویری که او از این موجودات نشان میدهد، آنها را موجوداتی ساده لوح و احمق مییابیم و بود و نبودشان تأثیر چندانی بر قصه ندارد و بدین خاطر در این صحنهها، نه فقط ترسی در ماجرا وجود ندارد بلکه حس شگفتی نیز در کمترین حد است. در نقطه مقابل سکانسهای داخل غار که در آن BFG مثل فیلسوفها حرف میزند و او را مانند یک دانشمند اواخر قرن نوزدهم نشان میدهد طولانی بهنظر میرسد، بخصوص که به مارک ریلنس اجازه داده شده جملاتش را بسیار آرام و شمرده بیان دارد. حال آنکه هر کمدین دیگری لابد به اسپیلبرگ توصیه میکرد کلمات عجیب و غریب این قسمتها از فیلم با سرعت ادا شود.
دنیای کوچک و محدود
مارک ریلنس سالها در صحنه تئاتر بریتانیا مخلوقات ناب و کمیاب کمدی را به تصویر کشیده ولی این بار مجبور به رعایت این چارچوب کلی است که مخلوق ساخت او باید ازدرون قصههای کودکان بیرون کشیده شده باشد. این شاید خستهکننده باشد زیرا بهنظر میرسد در برخی صحنهها بیشتر به یک کمدی صریح و دور از روشنفکری نیاز باشد.روبی بارنهیل نیز کاملاً با نقش خود هماهنگ است و صریح و تأثیرگذار حرف میزند اما افکار او از افکار سطح معمولی و نازل قصه فراتر نمیرود و با اینکه کار محوله را انجام میدهد اما این کاراکتر انفجارآمیز از درون قصه سر بر نمیآورد و چیزی در همان سطح است. سکانس آخر هم که در قصر معروف باکینگهام انگلیس شکل میگیرد و طی آن غول مهربان و دخترک میکوشند ریشه غولهای قاتل را بخشکانند، بخشی است که فیلم را از دنیای «کوچک» محدودش بهرغم «بزرگ» بودن مخلوقات پرکننده آن رهایی نمیبخشد.
ایران
منبع: Film Review