این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «سایه تاریک کاجها» اثر غلامرضا رضایی / نشر نیماژ
همآمیزی با طبیعت
غلامرضا منجزی
این تصور که انسان تنها موجود مختار و تصمیمگیرنده روی این کره خاکی نباشد، هولوهراسی را به جان آدم میاندازد. اما بدون شک، گستره تخیل خلاق و همآمیزی با طبیعت و رازهایی که به مدد این تخیل جان میگیرند بسیار وسیعتر از واقعیات ثابتشده بیرونی است. داستانهای مجموعه «سایه تاریک کاجها» (نوشته غلامرضا رضایی، نشر نیماژ) تلفیق این هولوهراس درونی و گرفتاریهای روزمره بیرونی و حتی دغدغههای بزرگتر اجتماعی است و حاصل آن انسانی است که دچار سرگشتگی، گیجی و دلهره میشود. «هزارمین شب مادام ریتا» حکایت زنی سالخورده و تنها در بحبوحه جنگ هشتساله است. بیشتر داستان به طور عمده به بازگویی خاطرات مادام ریتا بر گِرد همسرش آلبرت و رابطه حسرتآمیزش با او بازمیگردد. تضاد میان فضای حسرتبار گذشته که با ریتمی کُند، از رابطه و زندگی رمانتیک ریتا و آلبرت پرده برمیدارد و زمان حال که با ریتمی سریع و پرتنش به خشونت جنگ و بمباران نقاطی از شهر – و برحسب اتفاق درست همان جاهایی است که مادام ریتا با آنها رابطه عاطفی دارد، داستان را به نحوی به ژانر داستانهای ضد جنگ نزدیک میکند. در سطح سوم داستان وجود پیوند مهرآمیز پیرزن و موشی خانگی که آلبرت نامگذاریاش کرده، شِمایی رمانسی و طبیعت دوستی به داستان میبخشد. «صخرههای مرجانی» بر پایه بازخوانی دفترچه خاطرات یک سرباز از وقایع روزمره پادگان محل خدمتش شکل میگیرد. لحن متناسب، زبان ساده و فرم طبیعی روایت، داستان را به یک اثر دلپذیر بدل میکند. در داستان دو مساله اساسی وجود دارد؛ اولی کهنالگوی (archetype) کلاغ که در پسزمینه ذهن راوی و مردم منطقه، معنایی از مرگ و تدفین است، و دومی حضور هوشمندانه و اثرگذار کاراکتر کلاغ در پیرنگ داستان، که شباهت قابل تاملی با فیلم «پرندگان» هیچکاک دارد. در بازخوانی دفترچه خاطرات راوی، با سربازی به نام ذبیح آشنا میشویم و درمییابیم که عشق و عاشقی باعث ترک تحصیل و آمدن ذبیح به سربازی شده است. راوی در یادداشتهایش ضمن پرداختن به امور عادی زندگی سربازی لحظه به لحظه خواننده را بیشتر با شخصیت ذبیح آشنا میکند. حضور کلاغ ها، ترس از حمله آنها و بدشگونی را به راوی و مخصوصا به ذبیح القا میکند. ذبیح انزوا پیشه میکند و از ترس کلاغها با کلاه آهنی میخوابد و اینور و آنور میرود. حضور تهدیدکننده و رعبآور کلاغها به عنوان الگوی مرگ و بدیمنی همهجا هست. امواج دریا جسد زنی را به ساحل میآورد. مشخص نمیشود که این زن همان دختری است که ذبیح عاشقش بود یا کس دیگری است؟ ولی درست بعد از این واقعه ذبیح ناپدید میشود. امتزاج کاراکتر حیوانی و توجیه اسطورهای اثر و نقش آن در زندگی بشر، داستان صخرههای مرجانی را تا حدی به یک ژانر انیمالیستی نزدیک میکند. «در ضیافت کوچک شبانه» نویسنده اینبار پا را فراتر گذاشته و همزیستی با موجودات افسانهای را مطرح کرده است. جمله آغازین «مشکل چند ماه بعد از آمدن شروع شد.» نوید یک داستان پردردسر را به خواننده میدهد، اما نویسنده قسمت عمده این وحشت را در لایه زیرین داستان پنهان میکند و در لایه آشکارش به مشکلات عادی سکونت در یک خانه قدیمی، به صورتی آرام اما مستمر میپردازد. راوی مردی است جوان که همراه زن پابهماهش در خانهای کهنهساز که میراث پدریاش است، زندگی میکند. سیستم لولهکشی ساختمان ایراد پیدا میکند و موضوع با درماندگی لولهکش برای تعمیرش فیصله مییابد، پنجرهها بدون دلیل در قابشان تکان میخورند و صدا میکنند. بعد از تولد بچه، باز هم زن احساس میکند با موجودات نامرئی برخورد نزدیکتری دارد. همه اینها باعث میشود ترس در راوی قوت بگیرد و مجبورش کند شبانه به اتفاق همسر و نوزادش با شتاب خانه را ترک کند. در پاراگراف پایانی داستان وقتی راوی برای قفلکردن درها برمیگردد با آثاری از خوردن آجیل و شبنشینی مواجه میشود که در خلال داستان از آن سخنی به میان نیامده بود. فضای داستان «سایه تاریک کاجها» سلاخخانه است. در کنار وجه انیمالیستی داستان، لایهای از واقعیت اجتماعی مطرح میشود. عدهای از کارگران سلاخخانه، با پذیرفتن خطر تنبیه و اخراج، عضو خاصی از حیوانات ذبحشده را برای فروش بیرون میبرند. به این ترتیب جمله پایانی داستان خواننده را سر یک دوراهی دلپذیر قرار میدهد که «شبحی که توی تاریکی و مه پای کاجی کز کرده و نشسته است» چیزی از قبیل از مابهتران است یا پیرمردی است که شبانه برای دزدی اجزای لاشهها آمده است؟!
داستان «نوشتههای شفاهی»، از نظر فرم دارای چند سطح متداخل است؛ یک سطح آن داستانی است درباره داستان و بهنوعی meta-fiction شبیه است. نویسندهای همراه دوستش در رجعت به زادگاهش و برای یافتن سوژه داستانی به نویسندهای درمانده نردیک میشود و حاصل آن داستانی است به نام «نوشتههای شفاهی». سطح دوم داستان، رجعت راوی به محل زندگی دوران کودکی است. در سطح سوم داستان، بازهم همزیستی اجتنابناپذیر انسان مدرن با حیوان برای تقابل با تنهایی وسیعش مطرح میشود.
ترکیببندی داستانهای «سایه تاریک کاجها» همانند اثر قبلی نویسنده بر اساس لحن و طرز تلقی نویسنده از جهان اطرافش شکل گرفته است. نگاه رمانسی و حیوانگرایانه (انیمالیستی) نویسنده در آفرینش درونمایه داستانها و نزدیکشدنش به جلوههایی از توتمهای جانوری، آرکیتایپها و صورتهای ماورایی و لاینحل از جهان هستی و تاثیر این رویکرد محتوایی در آفرینش فرم قصههایی که گره از چیستی و چگونگی آنها گشوده نمیشود، قابل توجه است. از نگاهی دیگر تقرب به مضامین پایهای و کهن ادبیات فارسی و ایجاد لایههای معنایی در متن داستانی از اهداف نویسنده «سایه تاریک کاجها» است.
* منتقد ادبی
آرمان
‘