این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
تنهایی و رنج انسان با نمایش مسخ شدگی
پراگِ سبز و نارنجی در جاهایی خاکستری است، به رنگ نویسندهای که از مسخشدگی انسان معاصر نوشت.
نام کافکا و پراگ چنان در هم تنیده که هر کدام یادآور دیگری است. در محله تاریخی و توریستی شهر که به «پراگ قدیم» معروف است در معروفترین قسمتش و در نزدیکی برج ساعت روی سنگفرشها که قدم برمیداری به میدان «فرانتس کافکا» و ساختمانی میرسی که میگویند خانه محل تولد آقای نویسنده بوده. کمی آن طرفتر در آن سوی رودخانه ولتاوا هم موزه این نویسنده مطرح جهانی قرار دارد. از روی پل هفتصدساله چارلز «موزه کافکا» دیده میشود؛ نوشته مشرف به رودخانه در میان خانههای سفید با شیروانیهای نارنجی و درختان سبز و قایقهایی که مسافران را میگردانند خودنمایی میکند: FRANZ KAFKA MUSEUM .
بعد از حیاطی که با یک کافه پذیرای بازدیدکنندگان است و پس از گذشتن از کنار «K» معروف، وارد فضای داخلی موزه کافکا میشویم که از دو بخش تشکیل شده؛ قسمت اول با نام «فضای اگزیستانسیال» وقایع مختلف زندگی کافکا را طبقهبندی کرده و تاثیر محیطی را که در آن زندگی کرده بازتاب میدهد. اما قسمت دوم که «مکاننگاری تخیلی» نام دارد منعکسکننده پروسه پیچیده تبدیل واقعیت فیزیکی پراگ و زندگی کافکا به یک تصویر استعاری است. در این بخش بعد از پایین رفتن از پلههایی که با نور قرمز احاطه شده پراگ از دید کافکا یک اداره بیانتها پر از قفسه تصویر شده؛ تصویری که کافکا از آن به ستوه آمده بود و در «مسخ» هم از آن نوشت.
موزه شامل عکس، دستنوشته، کتاب و چیزهای بهجامانده از کافکا از جمله سه طراحی اوست به همراه چیدمانی از تکنولوژیهای صوتی و تصویری. کلمه، تصویر، نور و موسیقی به همراه هم فضایی را به وجود آورده که مخاطبان را با خود همراه میکنند تا گریزی بزنند به پراگ قدیم، به داستانهای کافکا و رمانهای ناتمامش.
عکسها و متن از ساره دستان / ایسنا
‘