این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم خشم و هیاهو ساخته هومن سیدی
خشم و هیاهوی یک بازی نفرت انگیزعاشقانه
کامل حسینی
آغاز فیلم، مانند ابد و یک روز وشاید بهتر از آن یک راست و بدون مقدمه می رود سراغ فاجعه. اما ظاهرا نمی دانیم از همان پنجره اتاقک تنگ و تار مصاحبه گر سفارتخانه یک کشور خارجی قابل دیدن هست یا نیست و تا سرانجام با پایان روایت پی می بریم که فاجعه به ثمر رسیده است و همان اتاقک راهی برای گریز از آسیب خشم وهیاهوی باختن یک بازی عاشقانه است. سکانسی را در نظر بیاوریم که در آن خسروپارسا(خواننده)مشغول سخن گفتن با یکی از هوادارانش که زنی جوان هست ولی صورتش دیده نمی شود. از چگونگی آغازسر سخن و سپس امضا دادن؛ این ها اولین هیجان تکانه ای بزرگ است که فیلم از ورود به واقعیتی غم انگیز بنام یک بازی پر خطر عاشقانه گزارش می دهد. سکانس و نماها همگی درگیر کشیدن یک کشمکش آهسته اما پیوسته مابین حناو خسرو پارسا می باشد که تا نزدیک پایان فیلم، روی دیگر عشق نمایان می شود که بر پیشانی خود لکه های سیاه جنایت قتل و بیزاری و آشفتگی مجسم کند. خشم و هیاهو از طریق نور پردازی نسبتا موفق، معنا و حقیقت گفتار و رفتار شخصیت ها را تا اعماق درونیشان گسترش می دهد. در بخشی از فیلم تینا و حنا در سالن کنسرت به سخن گفتن در کنار یکدیگر مشغولند که اختلاف و بگو مگویشان با یک دگرگونی در نورپردازی و تارشدن ناهگانی چهره تینا شروع فاجعه را باز هم به جلو می برد؛ سکانسی فوق العاده درخشان نگاه خسرو از منفذ به سالن کنسرت هنگام دیدار حنا با تینا را بیاد بیاوریم؛ اگر به ژرفای آن لحظه بنگریم پی می بریم که این چشم(چشم خسرو که از منفذ کوچک نگاه می کند به سالن کنسرت) در حقیقت نماد چشم ناخود آگاه یا اعماق و دنیای زیرین ذهن و چشم دلی است که تنها به ظاهر حنا را از خود می راند اما حقیقتا شیفته حنا شده است زیرا یک لحظه مانند قدرت تله پاتی این چشم روح خسرو است که نگاه حنا را به سمت خودش یعنی منفذی که خسرو از طریق آن به حنا می نگرد بر می گرداند؛ چه سکانسی زیبا و روانکاونه تر از این سکانس که کارگردان آفریده است برای پرتو افکنی به ذهن مرد و یک دخترجوانی که به ظاهر نمی خواهند وارد یک رابطه شوند اما دنیای چشم دل و ذهن ناخود آگاهشان(همان چشم مشاهده گر خسرو از منفذ و نگاه ناگهانی تینا به منفذ)مخفیانه به هم گره خورده است!!!. ایده ای توسط روانکاوان مطرح می شود که می گوید اگر باور و منشی درناخود آگاه انسانها رخنه کند تلاش برای حذف آن تا حدودی غیر ممکن می شود و نتیجه معکوس به بار می نشیند(مگر تلاش برای یافتن ریشه و سپس درمان آن). همانطور که یک منتقد ادبی بیان نموده اند بر طبق نظر ژاک لاکان زبان در عین کارکرد پنهان کننده اش بر ملا کننده نیز هست و بر همین خصلت عجیب زبان است که گاهی خسرو با وجود انکار و بیان عدم توجه به حنا اما همسرش متوجه حقیقت ماجرا می شود. دقت نماییم به دیالوگی که در آن تینا به شوهرش می گوید چرا از منفذ نگاه می کردِخسرو می گوید آخه شما آنجا هستین و باید مواظب باشم، همسرش شاید می فهمد که سخن دل و ناخود آگاه رازی را برملا می سازد رو به خسرو می گوید تو باید سرت روی کارت باشه و به چیزی دیگری اهمیت ندی!!!. این گونه برداشتها از دنیای درون شخصیتها ممکن است اندکی رادیکالی و افراطی به نظر برسد اما تجلی این حقیقت رو در زندگی حنا و خسرو می بینیم زیرا به ظاهر هر دو در سکانس های غیر متوالی همدیگر را پس می زنند تا وارد این رابطه شوم که به به یک بازی می ماند، نشوند. اما پس از هر بار یکی از آنها شکست می خورد چون ناخود آگاه دلش طلب عشق دارد دوباره این بازی آغاز می شود. مثلا چندین سکانس اولیه فیلم را در نظر بگیرید که در آن خسرو بارفتار سنگین و بعدها با فحاشی حنا را از خود دور می راند و بعدها این خسرو هست که ابرازعلاقه می نماید ولی این بار حنا تمایل نشان نمی دهد و می گوید آخه تو متاهلی؛ من نمی خواهم زندگی زن بچه ات رو خراب کنم. بدین ترتیب فیلم توانسته است از زوایای پنهان و ناخود آگاه افرادی لایه برداری نماید که در موقعیت هایی سخت اما جذابی قرار می گیرند و تحت نفوذ همان عالم زیرن ذهن و روان خودشان کنش و واکنش هایی را تجربه می نمایند و سپس خود را به سرنوشت یک بازی می سپارند که در لحظه های زندگی وجود دارد و از قضا آن را نوعی بازی منظم و عادلانه می دانند که طبق قوانین مثبت و دادگرانه خود و با حضور یک داور می چرخد اما غافل از اینکه وقتی وارد بازی بازی آمیز شدی هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست و شاید این تنها دلیلی است که در این بازی عاشقانه اما بی رحمانه و ونفرات انگیز خواننده ای متأهل درگیر یک خطای اخلاقی و خیانت پنهانی می شود و از طرفی دیگر هم حنا درگیرخیانت و ارتباطی بی سر و ته و سرانجام قتلی کور کورانه می شود. خصلت این گونه بازیها مثل سایر حوادث هیچگونه اخلاق و مقررات انسانی را تضمین می کند که البته گاهی هم انسانیت هایی در آن دیده می شود اما این تنها حالت احتمال دارد و در صورت بروز یک خطا یا اشتباه سایر اشتباهات دیگر را به دنبال خودش می آورد مانند حنا و خود خسرو که به سبب طی نمودن بیراه مجبور به ارتکاب اشتباهات دیگر می شوند . شاید بخواهیم مثالی در دنیای سایر حوادث بیاوریم شبیه به یک مرد ثروتمند بی قید و بند است که به جانی وعده می دهد که اگر فلان و فلان شخص را به قتل برسانی مبلغ هنگفتی به تو خواهم داد. دقت نماییم شرط این مورد ثروتمند خود در اساس مشروعیت قانونی و اخلاقی ندارد و مرد ممکن است بعدها به وعده اش وفا نکند و خود فرد قاتل را هم توسط فرد دیگر از پای در آورد چون مردی که اساسا کسی دیگری را وادار به یک امر منفی نماید تعهد او بیشتر مورد تردید است. حکایت حنا و خسرو هم همین خصوصیت را دارد که هر دو در خیانت پیشقدم می شوند و وارد یک بازی غیر قانونی و نا مشروع می شوند اما انتظار وفا دارند از همدیگر، غافل از اینکه تینا همسرش را به خاطر عشق خسرو به قتل می رساند ولی خسرو در لحظه ای که بخواهد به این عشق پاسخ بگوید او را طرد می نماید. بر طبق همین مثال بازیی که در آن خسرو مرتکب خیانت می شود و زنش که در حالت کما است تا حدودی فراموش می شود و از طریق یک صدای ملایم که انگار صدای اعتراف وجدان حنا است که با حرکت دوربین ملایم چگونگی قتل را بازگو می نماید
. نماد دیگر بسیار تاثیر گذار فیلم همان نمایش ملافه سفید رنگ است که اندک اندک خونین می شود؛ این نما هم بسیار موفق داستان را تراژدی تر و تاثیر گذارتر می نماید چون هم مظلومیت و قربانی شدن زن را در وسط این بازی عاشقانه به تصویر می کشد و هم با حذف صحنه خشونت آمیز لحظه قتل از بازتاب خشونت احتمالی بیشتر در رفتارمخاطب می کاهد زیرا در بسیاری از اوقات با حذف هنرمندانه لحظه بزهکاری و جرم ها احتمال بازتاب آن جرمها در رفتار مخاطب کمتر می شود. در آخرین لحظه حنا در دادگاه انتظار دارد همین عشقش او را نجات دهد و رو به خسرو گوید مردانگیت را نخواستم بلکه . . . اشاره دارد به همین خصلت بازی آمیز عشق که شاید خسرو او را نجات دهد اما با تقاضای قصاص توسط خسرو روبرو می شود و معلوم می شود که حنا شدیدا بازی عشق را باخته است و در بازیهای متعفن اینچنینی نمی توان انتظارحتمی صداقت و وفا را در طرفی دیگر طلب نماییم. حنا در لحظه ای دیگر قتل را انکار می نماید و این کنایه ای روان شناختیی دیگری است بر اینکه حنا وقتی چهره وفاداریی عشق را در بازی خودباخته می بیند منکر قتل می شود و این یعنی وقتی در خیال خود عشق را وفادار می دیدم دست به قتل زدم و اکنون چون عشق در وجود خسرو را نمی بینم و دیگر عشقی وجود ندارد پس دروغ گفتم و اصولا من مرتکب قتلی نشده ام(انکار قتل در پایان). همسرخسرو هم اگر چه اندکی شکاک ترسیم می شود اما مظلومیت همراه با احساسی عمل نمودن او سبب قربانی شدن بیشترش در منجلابی می شود که حنا و خسرو آرام آرام در آن پا گذاشته اند. خسرو همسرش با دقیقه ای قبل از دویدن تینا به خیابان دوربین در دو حالت، تار بودن و نامعلومی چهره ها را نمایش می دهد که این تکنیک نور پردازی تا حدودی تناسب دارد با یک ترفند که کارگردان از ان بهره برده است تا حقایق را از آن زاویه آشکار نماید و این ترفند همان فاش کردن دنیای درون آنها است که از طریق دیالوگ های ممزوج با نورپردازی متناسب خود را بروز می دهد. فیلم البته به نکات و قضایای دیگر می پردازد از جمله اینکه خسرو در یک سکانس هنگام سخن گفتن به تینا فضای عمومی ونشریات را به سخره می گیرد و نشان می دهد که این فضای عمومی و خصوصی یک خواننده تا چه اندازه با هم فاصله دارند آنجایی که رو به حنا می گوید:من ترا بیشتر دوست دارم و این که در مصاحبه همسر و بچه ام را عزیزترین خطاب نموده ام ول کن. اصلا مجله (مجله ای که مصاحبه در آن منشر شده)رو کنار بذار!. یا فضای بیمار جامعه که به طور مدام می خواهند وارد حوزه خصوصی دیگران شوند.
فیلم البته نقاط ضعفی هم دارد که بهتر است بعضی از آنها را از زبان منتقد سینمایی آقای بهزاد عشقی بخوانیم. بهزاد عشقی در یک نوشته که در روزنامه فرهیختگان هم منتشر شد چنین می گوید:. . . خسرو فقط عصبی است و مدام فریاد میکشد و به همه نهیب میزند. او چرا به همسرش بیمهر شده است؟ چرا به زنی دیگر دلبسته شده است؟ آیا به خاطر تنوعطلبی و هوسرانی؟ به خاطر تفاهم و دلبستگی درونی؟ به دلیل بیتوجهی و سردمزاجی همسرش؟ فیلم هیچ پاسخی در این زمینه ندارد. در فیلم همه از محبوبیت و موفقیت خسرو بهعنوان خوانندهای موفق سخن میگویند. اما وجه خوانندگی خسرو تبلور چندانی در فیلم پیدا نمیکند و اصولا ما او را بهعنوان خوانندهای محبوب نمیتوانیم باور کنیم. درعوض فقط او را به شکل مرد خشن و تلخگوشتی میبینیم که خود را از همه طلبکار میداند و به همه توهین میکند. پس مردم چرا باید او را دوست داشته باشند و به تبع آن چرا باید یک زن عاشق و بیقرار او شود؟ یا حنا متهم به قتل زنی میشود که در کما به سر میبرد. او چرا باید زنی را به قتل برساند که زندگی نباتی دارد؟ زن که دیگر رقیب نیست و مانعی بر سر راهش به وجود نمیآورد. . .
اگر یکبار دیگر به سخن نغز آغازین فیلم برگردیم در واقع معادله چنین می شود که در بزنگاه ها اگر مانند خسروها وارد یک مجلس بازی پر خطر عاشقانه بشویم چون این راه بیراهه است و در بیراهه ها هم معمولا(نه همیشه)تضمین های اخلاقی و انسانی حکم فرما نیست پس هیچ چیز از هیچکدام از ما بعید نیست!