این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
یادداشتی برمجموعه داستان «خوش به حال هیچ کس» اثر حسین عباس زاده
ایوب بهرام
مجموعه داستان خوش به حال هیچ کس نوشته ء حسین عباس زاده توسط انتشارات طنین قلم در سال ۹۵ منتشر شد.این مجموعه داستان شامل ده داستان کوتاه وبلند است که به تر تیب عبارتند از :
یک صندلی راک،شروع یک پایان،رویای یک سرباز پشت میله،وقتی بی بی هاجر خندید، من،او واستاد،یک زمستان وارونه،خالی از همه کس،دختری از سرزمین دور، دقیقه های بی نفس ، صدایی که ترا برد.
داستان اول
داستانی با راوی اول شخص ،صندلی راک.داستان جابجاکردن صندلی ایست که بهانه ایست برای دیالوگ های نسل گذشته ومی توان گفت صندلی هم نمادی از همین زندگیست.زبان داستان یک زبان معمولیست.زبانی برای روایت که گاهی بارقه ایی در دل خواننده با کلمات وترکیبات استفاه شده دمیده می شود بارقه ایی از امید برای خواندن کلماتی نو ولی در حد بارقه باقی می ماند، اما داستان روایت خوبی دارد.
شروع یک پایان، زندگی پسرکی را روایت می کند که پدری دارد معتاد که زندگی را از راه گور کنی می گذاراند،وشبی که پسربرای خرید مواد رفته طی حادثه ایی مواد رااز ترس گرفتار شدن می بلعد وراهی بیمارستان می شود ولی در نهایت می میرد.
این داستان نسبت به داستان اول داستان محکم تریست.اگر ترتیب داستان ها بر اساس زمان نوشتن با شد با ید گفت که قلم نویسنده قوام بیشتری یافته است.شخصیت قاسم وپدر وحتی مادر خوب پرداخته شده است.
داستان رویای یک سربازپشت میله با زاویه ی دید سوم شخص.داستانی خوب ویکدست روایت سربازی روان پریش ومازوخیستی .سربازی به نام یدی.اوکه عاشق دختریست به نام شبنم وهرچیزی را که شبیه او چاق وتپل باشد را دوست دارد برای شهوت رانی حتی اگر سرباز هم اتاقی اوباشد.داستان خوب شخصیت پردازی شده.همان طور که قبلا اشاره کردم داستان به داستان که پیش می رویم کارها دارد پخته تر می شود به نحوی که داستان سوم نسبت به داستان های قبلی فرم وساخت به مراتب بهتری دارند.
داستان وقتی بی بی هاجر خندید داستانیست توصیفی با راوی سوم شخص.در این داستان همه چیز توصیف می شود.کوچه ،باد،گرد باد،خاک،بی بی هاجر،مرغ وخروس ها،کارمند سازمان برق،همه وهمه .در این داستان که روایت زندگی پیرزنیست به نام بی بی هاجر.داستان در یک قاب بسته اتفاق می افتد.تمام داستان در یک کوچه ولنزی که زووم شده روی پیرزنی که در کنار دیوار کجی نشسته ومنتظر کسی است.همه به دیوار توجه دارند الا بی بی.ودر آخر هم در یک غروب در حالی که چشم به ته کوچه دوخته.ولبخند به لب دارد،همه چیز تمام می شود.در این داستان نویسنده از کاربرد لهجه_مشهدی_نیز بهره جسته.
داستان من واو واستاد داستانیست با زاویه ی دید اول شخص.پسر جوانی اهل طبس که عاشق دختری به نام مهشید شده وازقضا مهشید عاشق استاد.داستان زبان ساده ویک دستی دارد.نسبت به داستان های قبلی روایت یهتری دارد بدور از لفاظی وزبان بازی معمول.صحنه ها خیلی خوب روایت شده،صحنه ی نقاشی که دختردانشجو مدل شده.داستان خوبی که متاسفانه در سطح مانده.تعلیق خوبی هم دارد نویسنده با کاغذ در حال پرواز همزاد پنداری خوبی برقرار کرده.
داستان وارونه داستان رابطه مردیست با یک زن که بر ملا می شود وزمانی بر ملا می شود که زن او سرزده از سفر بر می گردد .دریک شب زمستانی زن وقتی همسرش را بازن دیگری می بیند شوکه می شود ونوزا را رها می کند ونوزاد در برخورد با زمین کشته می شود واین تا همیشه کابوس زن می شود. داستان روایت سایه وار مانند این است که تمام داستان در شب وتاریکی اتفاق می افتد.وخواننده به همراه شخصیت ها در تاریکی داستان را نظاره می کند.
داستان خالی از همه کس داستان روز مرگی است داستانی با راوی اول شخص.داستان زنی که از همه کس وهمه چیز خسته شده.بیشتر از تنهایی وامکان خیانت شوهر.نسبت به داستان های قبلی در سطح پایین تری قرار دارد.
داستان دختری از سرزمین دور داستانیست با زاویه ی دید اول شخص.یک داستان فلسفی.روایت آشنایی دوجوان در دانشگاه.که می توانند هر کسی باشندمی توانند هر چیزی خوانده باشند.هر ملیتی داشته باشند .داستانی که امکان دارد اتفاق نیفتاده باشد.پسری ودختری که معلوم نیست اهل کجاست.شخصیت ها خوب پرداخته شده اند.مخصوصا شخصیت دختر وپدر بزرگ وپیرمرد مغازه دار که همزاد پدر بزرگ است.ودریک روز که دختر به خاطر مرگ پدر بزرگ به کشورش برمی گردد همه چیز تمام می شود.حتی قرار های زیر درخت.درکوچه زنبق.درخت وکوچه ایی که هیچ وقت نبود.
داستان دقیقه های بی نفس داستانیست با راوی اول شخص وزبان محاوره.همان قصه همیشگی دلزدگی وخیانت وبازگشت.با روایت خوب ویکدست.
وداستان آخر داستان صدایی که تورا برد.جزو سه داستان بلند مجموعه است.که مرا یا داستان پرانداخت.داستان دختر وپسری که دیوانه وار دل در گرو یکدگر داشتند.دختر صدای خوبی دارد ویک روز همین صدای خوب باعث جدایی آنها می شود.وبه خارج از کشور مهاجرت می کند.تا سه سال بعد که بر می گردد ولی حرفی برای گفتن ندارد.
داستان های خوش به حال هیچ کس از یک نظر با هم مشترک هستند.وآن احساسی بودن تمام داستان ها.احساس در تمام داستان ها موج می زند.احساسی که می خواهد جای عقل را بگیرد.ونویسنده کفه ی داستانش به سمت احساس سنگین تر است.زن ها در این مجموعه همه زنان پیشرو درجامعه هستند.زنان کتک خور وگوشه گیر در این مجموعه نمی بینیم.
مرد دراین مجموعه دربیستر مواقع چشم به دست بخشش زن دارد.مردی وابسته ودرگیر.در بیشتر داستان های این مجموعه این زن است که رها می کند ومی رود.حالا یا می برد یا می میرد.
زبان داستان ها زبان یکدست ویکنواختی است.نویسنده تقریبا به قلمی واحد رسیده.هرچند خودرا صرف واژه سازی یا استفاده از ترکیبات ناب مردم کوچه وبازاری نکرده ولی ریسک هم نکرده واز کلمات معمول وروزمره استفاده کرده.
در کل مجموعه ی خوش به حال هیچ کس مجموعه ای است که خواننده را پای کتاب می نشاند و اورا مجاب می کند تا داستان هایش را بخواند.واین می تواند نمره مثبتی برای یک مجموعه باشد.
«امواج به آرامی روی هم می غلتند وجلو می آیند.انگار تنها راه جلو آمدنشان ازروی هم گذشتن است….».صدایی که تورا برد.
‘