این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
درهمآمیختگی تصور و واقعیت
نگاهی به رمان این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد، نوشته محمد حنیف
علی آنیزاده[۱] و اقدس یوسفی رامندی
رمان «این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد»[2] را باید با علایق و تحصیلات و تجربیات زیستی و حتی نوشتههای پیشین حنیف بازخوانی کرد چرا که سراسر داستان مملو از اشاراتی است که اگر خواننده با آثار پیشین نویسنده آشنا باشد میداند که شخصیتهای این رمان در امتداد و تکامل شخصیتهای آثار قبلیاش خلق شدهاند؛ دادخواهیِ دادخواه از نصرت در دفاع او از آنا و سپنتا، تصویری است که در رمان کلاه جادویی و مجسمه مسی آزموده شده و دادخواه این بار با شکست و سرخوردگی، به تیرهترین شخصیت رمان جدید نویسنده بدل میشود: «از همان زمان یاد گرفت طرف قدرت باشد، طرف صاحبمنصب، طرف پیروز، تا در چنان مواقعی بتواند لااقل حق خودش را بستاند.» (ص، ۱۷۱)
توصیف دقیق اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان رویدادها که کمک شایانی به باورپذیری قصه کرده، بدون تردید برآمده از تحصیلات و دانش نویسنده در رشته تاریخ است. اگر چه در مواقعی روایت رگباروار رویدادهای سیاسی، زبان رمان را به گزارشنویسی نزدیک و از خیال دور میکند، همچون این نمونه در صفحه ۱۳۶ رمان: « سال ۱۳۵۰با اعلام نام و مشخصات تیربارانشدگان واقعه سیاهکل در روزنامهها آغاز شد و با شلیک به سوی سرپاسبان کلانتری قلهک در روز بعد از سیزده به در ادامه یافت، سپس به سپهبد فرسیو تیراندازی شد. دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران تظاهرات کردند بعد از اعلام استقلال بحرین، این کشور کوچک رسماً به عضویت سازمان ملل متحد درآمد ….به فرمان شاهنشاه برای بزرگداشت شعایر و ترویج احکام دینی سپاه دین تشکل شد دوهزار تن ایرانی از عراق رانده شدند دولت اعلام کرد که از تابستان آینده بهای گوشت از چهارده تومان به بیست و دو تومان افزایش خواهدیافت…» اما آمیختگی درست وقایع سیاسی با روند زندگی افراد، ابعادی اجتماعی به شخصیتها می بخشد و تاثیر و تاثر فرد و اجتماع را به رخ مخاطب میکشد. به گونهای که با طرح موازی جداشدن بحرین از ایران و نیز سیما از خانواده و حسون از سیما شکی باقی نمیماند که نگاهی نمادین در پس وقایع سیاسی مد نظر نویسنده بوده و همین باعث دمیدن روح جمعی در کالبد فردی شخصیتهای داستانی شده است: «اگر آلوده جسم دادخواه میشدم، همچون وطنی بودم که دشمن آن را اشغال کرده دیگر تو نمیتوانستی به مادر افتخار کنی من از تو گذشتم تا برایت پاک بمانم. همان گونه که وطن از فرزندانش گذشت.» (ص، ۳۱۵)
کوششها و آزمودههای پژوهشی نویسنده در واکاوی زندگی توده مردم[۳] نیز اگر چه در شناخت شخصیتها و پیچیدگیها و ظرایف رفتاری زندگی مردم هویداست اما او در این رمان و رمان پیشین خود (کلاه جادویی و مجسمه مسی) طرحی نو در انداخته و از یک سو قصهای شفاهی و عامیانه را به موازات قصه اصلی رمان روایت میکند و از سوی دیگر با تکیه بر عنصر جادو(شکستن فلس پری دریایی و ظاهر شدن آن) هم بر تکرار تاریخ نقب زده و هم با آمیختن تصور و واقعیت، گامی نو در روایت نهاده است و الحق بازگویی قصه فولکلوریک در این رمان حساب شده و منطبق بر منطق داستان پیش می رود تا آنجا که روایت داستان در مثلثی خوشنقش میان شخصیتهای قصه کهن، شخصیت های رمان و نویسنده چرخ میخورد. حتی دانش حنیف در زمینه داستانپژوهی موجب شده نویسنده گاه در مقام خالق شخصیتها و گاه در مقام یکی از شخصیتهای رمان که در تعامل با آنها قرارد دارد به نقد و تفسیر کنشهای شخصتها برآید و جالب آنکه وی در لابهلای داستان به این دانش آگاهانه اعتراف میکند: « …تازه یادم میآید که باید کانون روایت را عوض کنم…» (ص، ۲۳۴)
بنمایه: از آنجا که این رمان، قصه درهم تنیده زندگی افراد مختلفی است که در یک نقطه مشترک به هم گره خوردهاند؛ شاید بنمایه ستایش عشق را بتوان برای همه آنها مشترک فرض کرد؛ عشقی که برای هر یک به نوعی با خامی و کج انگاری همراه است از این روست که برای هیچ کدام ارمغانی ندارد؛ عشق سیما به دلیل فقر فرهنگی و شکاف طبقاتی به جدایی میرسد عشق میان حسون و حلما با دره عمیق تفاوت در باورهای دینی سرانجامی نمییابد و در نهایت عشق دادخواه به سیما تنها یک میل یک طرفه به فتح قلهای است که روی دیگر آن چیزی جز تنفر و نابودی نیست. آنچه بنمایه رمان را جان میبخشد تنهایی، انزوا و فروخوردگی عمیقی است که در نهاد شخصیتها کهنه شده است. شخصیتها با آنکه عاشقند، یا تنهایند یا سرنوشتشان محتوم به تنهایی است. عبدو با آن همه بذله گویی و شوخ طبعی سرانجام در بیماری و انزوا میمیرد؛ دادخواه با وجود همسر و فرزند از فرط تنهایی به گربهای به نام پادری پناه می برد و حتی خود پادری نیز گربه بیپناهی است که مادرش را در تصادف از دست داده؛ حسون تنهاست و پناه او درس و دانشگاه است؛ حنیف به دلیل پناه دادن به مهمانهایی غریبه، خانوادهاش او را تنها میگذارند؛ سروان جم و سیمین در غربت به سر می برند و از همه تنهاتر سیماست که عشق بی بنیاد، خانواده پدریاش را میگیرد شکاف فکری و فرهنگی، همسرش را، دسیسه کیوان مجد فرزندش را اجتماع، غرورش را، مسافر قطار باربری حیثیتش را و سرنوشت محتوم، همسر دومش را از او پس میگیرد.
شخصیتپردازی: یکی از برجستگیهای این رمان، رنگبندی خاکستری شخصیتهاست. حتی تیرهترین شخصتهای داستان یعنی دادخواه محبت و نیازی ملتمسانه به گربهای به نام پادری دارد و در نبود او برای رسیدن به آرامش مستمسک عروسک گربه میشود. اگر چه شخصیتهای رمان اغلب خاکستری هستند اما موضع خود را بر مدار خیر یا شر حفظ میکنند. هماورد پری دریایی و بوسلمو و دوگانگی تیتان و میتان و…و جالب اینکه این دوگانگی نه در شخصیتها که در نوع روایت یعنی مرز میان تصور و واقعیت و نیز در بنمایه داستان (تقابل ستیز و دوستی ، جنگ و صلح،) و نیز برداشت نویسنده از خود یعنی شیرمحمد و زار محمد تسری دارد.
یکی از تکنیکهای زیبایی که نویسنده در شخصیتپردازی به کار بسته، وجود سایه و همزاد برای شخصیتهای اصلی داستان است. شخصیتها در جهان داستانی که نویسنده آفریده و جهانی که پیرامون او در واقعیت وجود دارد در ورطهای از تصور و واقعیت در تلاطماند؛ سیما زنی تنها در همسایگی حنیف است که دستمایه داستانپردازی حنیف قرار میگیرد. دادخواه در سراسر رمان حضور دارد و حتی در جهان واقع در هیبت یکی از مقامات بلندپایه یک سازمان دولتی نقش آفرینی میکند و جالبتر آنکه حنیف نویسنده در دنیای واقعی و جهانی که خود خالق آن است شخصیت متمایزی دارد که حتی با شخصیت دادخواه که خود آن را آفریده در ابعادی اشتراک دارد. نویسنده در مواردی به مدد قرار دادن شخصیتها در موقعیتهای خاص مثل حمایت دادخواه از آنا و شکست و تحقیر او و نیز آفرینش دیالوگهایی زبده و اثرگذار از زبان نصرت و رئیس ژاندارمری روستای دهِ ملوسان، شخصیتهای فرعی را در طراز شخصیتهای طراز اول رمان ارتقا میدهد. البته به استثنای شخصیتهای منفعلی مثل مادر سیما که هیچ کنشی نه بر اساس احساس و نه منطق او را وادار به حمایت فرزندش سیما نمیکند.
فضا و حالت: رنگبندی و فضاسازی رمان از فصول چهارگانه کتاب نیز فراتر و متنوعتر است و بر پیوستاری از زندگی اعیان ارتشیان ساکن نیاوران تهران و مردمان تنگدست جنوب کشور و روستاییان سیلاخور را دربرمیگیرد. این رمان مانند رمان پیشین نویسنده؛ کلاه جادویی و مجسمه مسی، فضایی آمیخته از تصور و واقعیت دارد و ایکاشهای وجدان آدمیان را در هیبت موجوداتی جادویی جان میبخشد و البته نویسنده اگرچه از پس اتمسفر متنوع داستان برمیآید اما شاید با تکیه بر علاقمندی نویسنده و نیز پیشینه روستایینویسی او در رمانهای قبلی ایشان، صحنههای شهری و امروزی به ویژه صحنه هایی که بازتاب دهنده تمول طبقات بالادست است، به قوت دیگر صحنهها پرداخت نمیشوند و شاید تاکید بیش از حد بر سیاست و گزارشهای مستقیم از وقایع سیاسی موجب رخوت در فضاسازی بخشهای زندگی سرهنگ شیروانی و سروان جم و ….شده باشد.
پیرنگ: اگرچه پیرنگ در کلیّت رمان بیعیب مینماید اما بازه زمانی داستان و تمرکز در پرداختن به برهههایی از زندگی شخصیتها موجب شده که در روابط علّی و معلولی داستان خلل به وجود آید مثلاً دادخواه که عشقی دیرین به سیما دارد و پایانبندی رمان به تصمیمگیری او بستگی دارد ابتدا در نقش فرستادهای از سوی سرهنگ شیروانی وارد زندگی سیما میشود و توطئهای طرح میکند بعد سایه او در زندگی سیما کم رنگ میشود و یکباره بعد از چهار دهه سر و کلهاش با عشقی آتشین پیدا میشود. حلما نیز در داستان همین سرنوشت را دارد عشقی آتشین در حسون ایجاد میکند بعد ازدواج میکند و پس از سالها در برخوردی تصادفی، حسون از انگشت بیحلقه حلما میفهمد که بیوه شده و در پی او تا دانشگاه هرمزگان میرود اما با چنین تلاشی از سوی حسون، پذیرفته نیست که نداند حلما دختر رئیس دانشگاه خودشان است و دیگر آنکه حلما تا آخر داستان رها میشود و در نهایت در حد چند جمله سرنوشت محتوم آن گذرا ذکر میشود. حتی مهمانهای ناخوانده نویسنده که راز آمیز به زندگی او وارد می شوند در طی داستان فراموش میشوند و در پایانبندی قصهها گره از راز سر به مهر حنیف نیز گشوده میشود که البته نمیتوان منکر غافلگیری آن بود. و از همه مهمتر در گرهگشایی پایانی قصه دادخواه، هیچ بستری برای پذیرفتن جرم حسون به اعدام فراهم نمیآید و صرف فرار از کشور و مخالفت با سیاستهای کشور که به طور غیر مستقیم شاید به جریانات سال ۸۸ تنه بزند، علت مناسبی برای اعدام محسوب نمیشود؛ از این رو بزنگاه پایانی دادخواه و حسون با رابطه احساسی و احساساتی پیش میرود نه رابطه علّی.
ساختار روایی: یکی از شاخصهای بارز این رمان ساختار و نوع روایت آن است. ساختاری سهل و ممتنع و روایتی پیچیده و فنی اما روان و خوشخوان که عامه را با خود همراه میکند. نویسنده در نوع روایت هر یک از شخصیتها ترفندی ویژه به کار بسته است. داستان سیما خطی روایت میشود، داستان حسون از پایان به اول نقل میشود، زندگی دادخواه مبتنی بر بازگشت به گذشتههای مکرر است و کلیت رمان به صورت موازی از نگاه حنیف نویسنده روایت میشود که نوعی روایت شرقی داستانهای عامیانه (داستان در داستان) را یادآوری میکند. و البته روایت قصه فولکلوریک تیتان و میتان که به موازات قصه شکل میگیرد، این ساختار را تقویت میکند. اما درگیری و تعامل حنیف به عنوان یکی از شخصیتهای رمان خود با شخصیتهای قصههای کهن و شخصیتهای جهان داستانی که خود خالق آنهاست، روایتی پیچیده و جذاب آفریده و فرصت خوانش متفاوت خواننده از رمان را فراهم ساخته است.
کشمکش: سراسر رمان مملو از انواع کشمکشها و ستیزههای فردی، اجتماعی، فرهنگی، عقیدتی، طبقاتی، سیاسی، و درونی و وجدانی است که نه تنها در پیشبرد روایت به کمک رمان آمده است، که موجب تنوع در شخصیتپردازی نیز شده است. سرهنگ شیروانی از یک سو بر باوری دیرین (نیش زدن دندان سیما از لثه بالا) با دخترش سیما در ستیزه است و از سوی دیگر با خود در خواب از سرپیچی از فرمان اعلیحضرت در هراس است. حسون در هیبت نخبهای منزوی با جامعه خود سر ستیز دارد، نویسنده با شخصیتهایی که خود آفریده، با وجدان بیدار خود و نیز با بوروکراسی فاسد ناسازگار است و همینها تنوع زیبایی در کشمکشهای رمان ایجاد کرده است. اما در مقابل، انفعال برخی شخصیتها، پتانسیل کشمکشها را از دست نویسنده خارج کرده مثلاًٌ در مثلت عشقی حسون، حلما و همسرش ، حتی زمانی که حسون در جشن فارغالتحصیلی شعری عاشقانه برای حلما میخواند و در عوض حلما در جمع دانشجویان رسماً همسرش را معرفی میکند، نه تنها هیچ ستیزهای درنمیگیرد، بلکه همسر حلما همواره غایب میماند و هیچ نامی هم از او برده نمیشود. یا مادر سیما با جدا شدن دخترش هیچ کوششی نمیکند و هیچ کشمکشی درنمیگیرد و در حد مادری که ترانهای کودکانه را برای دخترش زمزمه می کند باقی میماند.
پایانبندی: یکی از نکات مثبت رمان این مرد از همان موقع قوی مرگ میداد، جمعبندی مناسب، کوتاه، مقطع و به دور از شتابزدگی است که حنیف به خوبی از عهده آن برآمده و هر چند تداخل تصور و واقعیت در انتهای رمان، پایانبندی باز و جذابی را فراروی مخاطب قرار داده، مطمئنا خوانندگان را که گروه هدف اصلی نویسنده بوده، خشنود نخواهدساخت.
[۱] . پژوهشگر فرهنگ عامه و ادبیات ، شاغل در مرکز تحقیقات صدا و سیما، شماره تماس ۰۹۱۲۶۹۵۳۵۰۸
[۲] . حنیف، محمد، این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد، تهران، اسم، ۱۳۹۵، ۳۳۵ صفحه.
[۳] . کتابها و پژوهش های فرهنگ قوم لر، شناخت ایل بیرانوند (۱۳۷۴ و ۱۳۷۷)و سور و سوگ در فرهنگ عامه لرستان (۱۳۸۶)، ملاحظاتی بر اقتباس از قصه های عامه و ادب کهن فارسی (۱۳۸۷)، هویت ملی در قصه های عامه عصر صفوی(۱۳۹۳)
‘