این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
یکصدو ده سال از انقلاب مشروطه ایران گذشت
نگاهی به تأثیر مشروطیت بر متون نمایشی ایران
مشروطه در آینه ادبیات
علی میرانصاری
مدیر بخش ادبیات مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
روشنفکــــــــران ایرانی (از جمله نمایشنامه نویسان) پس از امضای فرمان مشروطه، در یافتند که با وجود فرمان مشروطه فضای اجتماعی سیاسی کشور در حال بازگشت به دوره استبدادی بوده و جامعه گامبهگام در حال دور شدن از آرمانهای انقلاب مشروطه است.
در نتیجه آنان با هر ابزاری که در دست داشتند، وارد فضای نقد اجتماعی شدند؛ روزنامهنگاران، نوشتن مقالات سیاسی را آغاز کردند، شاعران قصیدههای سیاسی- اجتماعی سرودند و نمایشنامه نویسان، که خود را وارثان شیوهها، الگوها، نمایشها واندیشههای نویسندگان آن دوره میدانستند، تصمیم گرفتند نمایشنامههایی بنویسند که روابط اجتماعی جدید را مورد انتقاد قرار دهند. در این دوره، دستکم هفت نفر بهعنوان نخستین نسل از نویسندگان عصر مشروطه وارد عرصه شدند: علیخان ظهیرالدوله، میرزا رضا نائینی، حبیبالله شهردار، عباسعلی اسعدی، محمدرضا مساوات، عبدالرحیم طالبوف و میرزا رحیم محمدزاده. برآیند ادبی این نویسندگان، ارائه ۹ نمایش بود که تنها برخی از آنها امروزه در دسترس هستند. برخی از این آثار عبارتند از: «درام سیاسی و کابوس استبداد از علی خان ظهیرالدوله؛ شیخ علیمیرزا، حاکم تویسرکان، نوشته میرزا رضا نائینی؛ انجمن محسنیه، نوشته عباس علی اسعدی؛ باغ شاه، نوشته حبیبالله شهردار؛ تیاتر جدید، نوشته محمدرضا مساوات، توصیف بدبختیهای مردم ایران، نوشته طالبوف.
نمایشنامهنویسان عصر مشروطیت بر سر این موضوع اتفاق نظر کامل داشتند که جامعه ایران در حال دور شدن از آرمانهای انقلاب مشروطه است، اما درتشخیص چرایی این امر با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. آنان شواهد دور شدن از آرمانها را در رویدادهای زیر میدیدند: درباره قاجار و بویژه محمدعلی شاه، منافع ملی را نادیده گرفته بود؛ آزادیهای فردی و اجتماعی سرکوب میشد؛ حکام محلی رفتاری مستبدانه داشتند؛ مردم، مستعد جهل و خرافه بودند؛ گروههای سیاسی و انجمنها بسیار پرشمار بود؛ اعضای نهادهای استبدادی پیش از انقلاب، در حال بازگشت به صحنه سیاسی و اجتماعی بودند؛ فعالیتهای روزنامه نگاری محدود شده و همزمان، روزنامهنگاران در معرض تهدید قرار داشتند. تمامی این تحولات، در نمایشنامههای عصر مشروطه بازتاب یافته بودند. اگر پرسیده شود که نمایشنامه نویسان چرا در رویکرد خود نسبت به مسائل با یکدیگر تفاوت داشتند، بهنظر میرسد که پیشینه اجتماعی- فرهنگی آنان بتواند پاسخی برای این پرسش باشد.
ظهیرالدوله متعلق به طبقه بالای جامعه و مرتبط با دربار قاجار بود، دیگران به قشرهای مختلف طبقه متوسط تعلق داشتند. میرزارضا نائینی و عباسعلی اسعدی، تحصیلات غربی- بهگونهای که در مدارس روسی، فرانسوی وامریکایی ایران ارائه میشد- داشتند. طالبوف با آموزشهای مدرن در مدارس قفقاز آشنا شده بود. علی خان ظهیرالدوله ومحمدرضا مساوات، فاقد چنین پیشینهای بودند. از سوی دیگر، میرزا رضا نائینی و محمدرضا مساوات بهعنوان صاحب امتیاز روزنامه و روزنامهنگار، تجربیات قابل ملاحظهای در ارتباط با عموم مردم داشتند. این مزیتی است که ظهیرالدوله و اسعدی بهعنوان چهرههای روشنفکر، فاقد آن بودند.عباس علی اسعدی ومحمدرضا مساوات، عضو احزاب سیاسی، بویژه حزب دموکرات و ظهیرالدوله و شهردار عضو انجمن صوفی اخوت بودند، اما نائینی هرگز عضو گروههای سیاسی یا فرهنگی نبود. سرانجام اینکه، ظهیرالدوله، طالبوف و نائینی، انقلابیون میانه رو بودند، اما مساوات مدافع مواضع رادیکال و افراطی بود.
‘