این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
سفر به زندگی شخصی و رمزآلود جورج اورول
آیا واقعاً ارنست همینگوی در پاریس اورول را ملاقات کرد؟ آیا اورول برای دفاع از خودش در مقابل ترورهای ناشناس از پدرش یک طپانچه قرض گرفت؟ آیا شخصیت جولیا در کتاب ۱۹۸۴ بر اساس زندگی و عشق اول نویسنده با جسینتا بودیکام بود؟ و…
اگر بخواهید لیستی از صفات و خصوصیات فردی نویسنده ای مثل «جورج اورول» را در یک کاغذ جمع آوری کنید باید محبوبترین و شاخصترین آن را گزینه های اخلاقی این نویسنده ذکر کنید که کلماتی مثل صادق، نجیب و قابل اعتماد را از آن جمله است که البته کمتر در نوشته های سابق برای این نویسنده استفاده شده است.
جورج اورول که در سال ۱۹۵۰ در سن 46 سالگی از دنیا رفت همیشه با واژه هایی مثل نویسنده و منتقد یاد می شد ولی کمتر کسی مثل «جاناتان رودن»، نویسنده جدیدترین بیوگرافی درباره اورول او را با صفاتی چون «متفکر و تحلیل گر» خطاب می کند و اعتقاد دارد بیشتر از یک رماننویس و منتقد ادبی جورج اورول نماد روشنفکری و عقلانیت زمان خود بوده است و یکی از معدود نویسنده هایی است که در دهه ۱۹۳۰ میلادی در میان فضای تقلب و نیرنگ، نوشته هایش را بدون تحریف ارائه می کرد.
از سویی او به خاطر نبوغش در مسائل اجتماعی و مکتب تساوی طلبی تحسین می شود و از سویی دیگر به خاطر روحیه وطن پرستی و عشق به ادبیات انگلیسی او را به فردی تبدیل می کند که در سالهای جنگ جهانی دوم به عنوان مرجع تحلیل های سیاسی و اجتماعی معرفی می شود.
در میان کسانی که در مورد مسائل سیاسی فکر می کنند و می نویسند اورول نویسنده ای است که با ظرافت خاصی ترس از حکومت های فاشیستی زمان خود را به زبانی ایدئولوژیک تبدیل می کند. همانطور که جاناتان رودن در این کتاب با عنوان «اورول امتحان نشده» می نویسد اگر جورج اورول که در ژانویه سال ۱۹۵۰ از دنیا رفت تا امروز زنده بود چگونه می خواست درباره مسائل روز دنیا تحلیل کند. آیا مدل سیاسی او علیه آنجلوساکسونی آمریکایی بود یا اینکه از اینها دفاع می کرد؟
رودن که کتابهای متعدددی درباره زندگی و آثار اورول نوشته است به خوبی می داند که تعریف از نویسنده ای خاص می تواند جریان نوشته هایش را تحت تاثیر قرار دهد و حتی نامش را با مکتب خاص نویسنده مورد نظر ارتباط دهد ولی اعتقاد دارد نویسندههایی مثل اورول بیشتر از آنکه نویسنده باشند یک چهره اجتماعی و مردمی محسوب می شوند و نباید جریان سازانی مثل آنها را تنها به کتابهایشان محدود کرد.
همین اعتقاد به نوعی باعث شده کتاب رودن درباره اورول بیشتر از یک بیوگرافی به تحلیل و نظریه پردازی درباره مسائل اجتماعی سیاسی بپردازد و سعی کند با استفاده از چهره ای مانند اورول حرفهای سیاسی و اجتماعی وی را تکرار کند. وی در فصول ابتدایی کتاب برخی از روشنفکران و نویسنده های هم عصر اورول را لیست میکند که هیچکدام به اندازه اورول به مسائل روز خود نپرداختند.
نویسنده در فصل دوم کتاب به «آلمان شرقی و فرهنگ» نوشته اورول در 1984 می پردازد که وقتی مردم آلمان شرقی نسخه های این کتاب را به طور غیر مجاز تهیه می کردند و می خواندند در واقع این موضوع آنقدر برایشان اهمیت داشت که اقدام به نسخه برداری غیر مجاز از این کتاب می کردند به طوری که رودن این موضوع را مربوط به درد مردم کمونیست زده آن زمان آلمان شرقی مربوط می داند. «آنها در محیط خفقان کمونیسم احساس می کردند این کتاب می تواند دوای درد آنها باشد.»
در فصول بعدی مثل فصل سوم رودن به زندگی و کار شخصی اورول در تدریس سیاست و زبان انگلیسی به دانش آموزان و آزمون و خطای شهر آرمانی ۱۹۸۴ پرداخته است.
یکی از زنده ترین تحلیل های نویسنده درباره جورج اورول پرداختن به زندگی شخصی رمزآلود اوست و سوالاتی مطرح می کند که کسی تاکنون به ذهنش نرسیده بود. او می پرسد آیا واقعاً ارنست همینگوی در پاریس اورول را ملاقات کرد؟ آیا اورول برای دفاع از خودش در مقابل ترورهای ناشناس از پدرش یک طپانچه قرض گرفت؟ آیا شخصیت جولیا در کتاب ۱۹۸۴ بر اساس زندگی و عشق اول نویسنده با جسینتا بودیکام بود؟ و…
البته رودن به هیچ کدام از این سوالات پاسخ نمی دهد ولی اعتقاد دارد همین سوالات و زندگی پر از رمز و راز جورج اورول است که هنوز کارهای او را در دنیای ادبیات زنده نگه داشته است.
۱۴ سپتامبر
خبر
‘