این مقاله را به اشتراک بگذارید
زبان به مثابه اثر هنری
پوریا فلاح*
درباره منیرالدین بیروتی و رمانهایش
زبان به مثابه اثر هنری
کتابهای منبرالدین بیروتی را سالها پیش خواندم، همانوقت که منتشر شده بود و این اواخر رمان جدیدش «ماهو» را خواندم. اما اینروزها بیشتر با خودش گپ میزنم؛ در مورد نگاهش به داستان و بهخصوص زبان. او اساسا به مقولهای به نام زبان بسیار میاندیشد. البته نه فقط زبان؛ که خلق جهان داستان نیز برایش کاملا جدی است. اینکه زبان او قوامیافته و به ژرفای حروف نیشتر میزند؛ عرقچکان خیره به متون کهن و شاگردیِ استادی چون هوشنگ گلشیری است. البته که زبان او با گلشیری تفاوتهای بسیار دارد، اما دغدغهای مشترک میان این دو آشکارا دیده میشود، که بهطور کلی میتوان از: ساخت و بافت کلمه و عدول آگاهانه از زبان معیار نام برد. و اما خواندن آثار بیروتی ما را با چند مساله مهم و کلیدی روبهرو میکند:
روایت
از روایت روابط بههمپیچیده یک خاندان در سه نسل در رمان «چهار درد»؛ تا صارم قهرمان رمان «سلام مترسک» که درد خود و خانواده و جامعهاش را از دل یادداشتهای زندانش بیرون میکشد و مسعود که مخاطب را وارد چالش با این یادداشتها میکند تا دوران جنبش دانشجویی و رابطه ماهو و هیراد و دانیال و تا حدودی پرداختن به فضای روشنفکری معاصر در رمان «ماهو».
چند لایهبودن
لایه رویی: مناسبات آدمها و کنش داستانی و رسیدن به معنای اول. حاجی و مرضیه و رسول و… در رمان «چهاردرد»، صارم و مسعود و… در رمان «سلام مترسک»، هیراد و ماهو و دانیال و… در رمان «ماهو».
لایه زیرین: با جهانی روبهرو میشویم که رو به اضمحلال است؛ فرهنگش، مناسباتش، و شخصیتها آرام در این جهان فرو میروند.
لایه زیرین بعدی: پذیرفتن جبر و تقدیر و گاهی شکستن قوانین وضعی توسط شخصیتهاست.
شخصیتهای داستانهای بیروتی پارادوکسیکال هستند: آنچه صارم میگوید و میکند در «سلام مترسک» و آنچه هیراد انجام میدهد در «ماهو» تناقض و تضاد در خود و پیرامون و دیگران؛ همانند پازلی شخصیت خود و اطرافیانشان را میسازند.
تکنیک گفتوگو و مونولوگ در ساخت آنها بیش از توصیف شخصیت توسط راوی موثر است. مثل گفتوگوی «هیراد و دانیال» یا «هیراد با حمید» یا «هیراد با هادی» در رمان ماهو و…
درگیری درونی آدمها با خود و پیرامونشان باعث میشود مخاطب تا تهوتوی این شخصیتها رسوخ کند. شخصیتها اغلب هذیانگو و رویاپردازند و این باعث میشود گاهی گفتههای شخصیتهایی چون صارم در «سلام مترسک» ما را با چالش راوی غیرقابل اعتماد روبهرو کند و اینجاست که کشش و تعلیق به اوج خود میرسد.
زبان در آثار بیروتی
آیا زبان «خود» به اثر هنری تبدیل میشود؟ سوال کلیدی اینجاست: که چرا برخی با عمقبخشیدن به زبان و استفاده از وسعت آن مخالفاند و آن را در حد یک عنصر ابزاری تقلیل میدهند؟ مگر نه اینکه لغات آرامآرام مستهلک و کمخاصیت و گاهی کلیشهای میشوند پس چه باید کرد؟ آیا راهی جز دوبارهساختن ویرانه مستهلکشده و فقیر میماند. منیرالدین بیروتی متوجه شده که نمیتوان با دایره لغات محدود و فقط با زبان معیار، گفتمان داستانی خود را پیش ببرد، برای همین تلاش زیادی کرده تا بتواند تمام امکانات زبانی را به کار بگیرد. برای همین با استفاده از ترکیبات وصفی، صفت فاعلی و مفعولی و مجاز مرسل توانسته دایره واژگانی خود را وسعت ببخشد. شیفت و چرخش زبانی در نثر بیروتی با کلنجاررفتن با لغات حادث شده است. تنها، معانی حقیقی لغات دیگر توان پیشبردن خردهروایتهای او را در دل روایت اصلی داستانها ندارند.شیفت زبان از معانی حقیقی به سوی معانی مجازی کمک میکند در بافت لغت بافت دیگری ایجاد شود. مجاز یک تکنیک زبانی است که نویسنده هوشمند میتواند بهره ببرد و کلمهها را موافق ذوق خود به سوی اندیشه زبانی خود پیش ببرد. این مهم باعث آن میشود که معنا به ذهن شنونده نزدیکتر شود. وانگهی مجاز نویسنده را ناگزیر میکند تا با شیوهای غیرمستقیم معنا را به خواننده انتقال دهد. معنا، معیاری برای زیباشناسی یک اثر ادبی است؛ مگر نه اینکه تنها لغت و کلمه و درنهایت ساخت جمله ما را به معنا میرساند؟ پس ساخت لغت در بافت تازه، میتواند جانبخش معنا باشد. یکی از این معیارها که توان بافتسازی در لغت و ترکیب جمله را دارد مجاز است. از آنجا که مجاز بر حوزه گستردهای از زبان سایه انداخته است، بنابراین بدون توجه به آن بسیاری از ظرافتهای کلامی شناخته نمیشوند. ترنس هاکس، نظریهپرداز معاصر، میگوید: مجاز زبانی است که مقصودش همان نیست که میگوید؛ زبانی که مقصودش همان باشد (یا میخواهد همان باشد) که میگوید؛ درواقع کلمات در معنای زبان «معیار» به کار میرود. معیاری برگرفته از رویه معمول گویندگان متعارف آن زبان- و این همان زبان حقیقی است و این زبان واضع و قراردادی است. اما مجاز هدفش دستیافتن به معنایی جدید، وسیعتر «خاص» یا دقیقتر است. او ادامه میدهد: عبارات هرگاه در معنای حقیقی با یک شی در ارتباط باشند، به شی دیگری نیز میتوان منتقلشان کرد. این تصرف به صورت «انتقال» یا «فرابری» درمیآید.
کلام آخر: منیرالدین بیروتی در آثارش نشان داده که زبان برایش یک عنصر ابزاری صرف نیست، بلکه زبان خود مساله است. کلمهها فقط اطلاعات را مخابره نمیکنند، آنها وظایف بزرگتری دارند؛ برای گفتن حرفهای بیشتر عمیقتر و ساختن پرسشهای مختلف در ذهن مخاطب در نهایت آفریدن جهان داستان. در رمان «چهاردرد» و «سلام مترسک» بیروتی تمام تلاش خود را کرده تا از امکانات زبانی استفاده کند، اما در آخرین رمانش «ماهو» سعی کرده زبان را تلطیف کند، شاید در نگاه اول مخاطب او تصور کند بیروتی از مسیر پرسنگلاخ خود بازگشته و رویه دیگر پیش گرفته است، درصورتیکه حتی در «ماهو» ظرافتهای زبان خودنمایی میکند و همچنان ترکیبهای وصفی و مجاز مرسل بافت لغات را میسازد، هرچند کمتر از گذشته.
* منتقد و داستاننویس. از آثار: کریسمس مبارک ماریا