این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «آب زیپو» اثر آنا ویم شنایدر
رضا میرزایی
این کتاب داستانی، که یک اتو بیوگرافی است، توسط " آنا ویم شنایدر" در سالهای پایانی عمرش برای به تصویر کشیدن زندگی پر از رنج اش نوشته شده است. همانطور که در یادداشت مترجم " زهرا معین الدینی" آمده است نویسنده از سواد آنچنانی برخوردار نیست اما در بیان وقایع و پیشبرد داستان به گونه ای زیبا عمل کرده و توانسته است خواننده را به گونه ای در خور توجه، پای داستان بنشاند. اگرچه عنوان شده که نویسنده توانسته است بدور از احساسات و برانگیختن حس دل سوزی خواننده به خودش، داستان را پیش ببرد، اما در جاهایی از داستان این حس دلسوزی اتفاق افتاده است " … آن قدر گریه می کردم که پیش بندم خیس خیس می شد." و یا " … میشل به پدر نگاه کرد و دید که پدر گریه می کند. میشل هم گریه کرد. پدر در چه فکری بود!" با این حال اینطور بیان مستقیم احساسات ضربه ای به کتاب وارد نکرده است .
می توان گفت که داستان فاقد پیرنگ است و صرفا به شرح وقایع زندگی آنا می پردازد. در این شرح، زمان گهگاهی به عقب و جلو می رود و سیر منظمی را بطور تمام و کمال طی نمی کند. آنا، داستان را از هشت سالگی خودش و درست در زمانی که مادرش را از دست می دهد شروع کرده و تا دهه شصت زندگی خویش پیش می برد. از جنگ جهانی دوم و ترس و اضطراب ناشی از حزب نازی و همچنین خود فروختگی بعضی مردمان در همان دهکده کوچک گذر می کند. تاثیر این رویدادها بر زندگی خود را آنچنان ساده و با دید غیر روانشناسانه و مغرضانه بیان می کند که تو گویی آن حس و حال را اکنون و در این زمان می توان پیدا کرد.
اگرچه داستان سراسر از رنج و محنت زندگی آنا پر شده است، اما نویسنده توانسته است با بیان بخشهای شیرین زندگی خود، مثل شیطنتهای دوران کودکی، بازیهای دسته جمعی اهالی دهکده، سر و گوش جنبیدنهای عاشقانه و … تعادل و کشش را حفظ کند. آنا در طول داستان نتوانسته است برای خواننده از زندگی برادرها و خواهر هایش که در ابتدای داستان از آنها گفت، بیشتر بگوید و فقط در پایان با اشاراتی مختصر، سرنوشت هر یک از آنها را برای ما روشن می کند. آنا ویم شنایدر در داستان بدون اینکه دیگران را قضاوت کند به گونه ای وقایع را شرح داده است که خواننده خود قادر به قضاوت خواهد بود و این برای نویسنده ای غیر حرفه ای موفقیت خوبی به حساب می آید. موفقیتی که منجر به ساخته شدن فیلمی از روی داستان به کارگردانی"یوزف فیلزمایر" در سال ۱۹۸۹ شده است که آنطور که در پشت جلد کتاب آمده است، هر دو از موفقیت خوبی برخوردار بوده اند.
اما در پایان باید از خود پرسید که با خواندن این داستان چه چیزی به ما اضافه خواهد شد؟ در پاسخ باید گفت که آنا ویم شنایدر در داستان زندگی خود بن مایه ای را که شکل داده است بر پایه رنج و سختی زندگی است. او به خوبی و بدون بکارگیری کلمات غلمبه و سلمبه توانسته است رنجی را که در زندگی می کشیم به خوبی به تصویر بکشد و به ما نشان دهد که آسایش پس از آن تا حد زیادی به صفای باطن بستگی دارد.
کتاب که توسط نشر نو ارائه شده است از ترجمه ی خوب و روانی برخوردار است و این لذت خواندن آن را افزایش داده است.
‘