این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
درباره حسن کامشاد و خاطراتش
محمدقاسمزاده
حدیث یک نسل
«حدیث نفس» نوشته حسن کامشاد، جدیدترین گزارش درباره نسلی است که روزگاری در پی آرمانی، برای ایجاد جهانی پرعدالت و انسانی، در عین جوانی کوششی خستگیناپذیر را آغاز کردند. این گروه که بعدها شماری از نامداران عرصه فرهنگ و ادب از دل آن برخاست، هریک جنبههایی از زندگی خود و خوشیها و مصایبشان را برای نسلهای دیگر به یادگار گذاشتند. از این کوشندگان که ابتدا بر گِرد مرتضی کیوان جمع شده بودند، چراغهایی را افروختند که امروز روشنایی میدهد، احمد شاملو، شاهرخ مسکوب، حسن کامشاد و با فاصلهای از این حلقه، باید از مهرداد بهار و نجف دریابندری نام برد. جلال آلاحمد و ابراهیم گلستان که در جوار این نسل بودند، خود را به رهبری حزب نزدیک کردند و بیشتر به محفل احسان طبری نزدیک بودند. اینان چه در مصاحبهها و چه در مقالات و خاطرات به چندی و چونی ماجراهایی که بر آنها رفته است، پرداختهاند.
حسن کامشاد که در این شمار به فعالیت اجتماعی روی آورده بود، خیلی زود از ایران مهاجرت کرد و در انگلستان اقامت گزید. زندگی کامشاد از آن روز روندی آرام و در محیطی آکادمیک گذشت. کوششهای وی بیشتر در زمینه ترجمه متون یا نظریاتی تاریخی و در دو مورد به ادبیات معطوف بود. تالیف ادبیات منثور جدید ایران که به زبان انگلیسی منتشر شد و با عنوان پایهگذاران نثر جدید فارسی در تهران عرضه گردید، مهمترین اثر کامشاد در زمینه ادبیات است، اما معروفترین اثری که در ایران نام حسن کامشاد را بیشتر مطرح کرد، «تاریخ بیخردی» است: کتابی جذاب در نگاه و تفسیر متفاوتی از تاریخ.
«حدیث نفس» از کودکی نویسنده در اصفهان و توصیف خانوادهاش -که در نخستین دهه قرن کنونی، خانوادهای اهل فرهنگ بودند و فرزند را در راه کسب فرهنگ و تحصیلات جدید یاری کردند، امری که در آن روز معارضان زیادی داشت- شروع میشود. کامشاد با این پشتیبانی دوره دبیرستان را به پایان برد و به تهران آمد و به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت که در آن سالها شماری از کوشندگان اجتماعی، از جمله شاهرخ مسکوب، در آن درس میخواندند و همه خیلی زود به گرایش نو و روشنفکرانه آن روز، یعنی احزاب و گروههای چپ و در صدر آن، حزب توده روی آوردند.
یک دهه شور و هیجان و کمتر از آن تفکر، به جهان این جوانان رنگ زد. با پایان آن دهه، سرنوشتهای متفاوت در انتظار آنان بود، «حدیث نفس» از آن جهت جالب است که نویسنده آن در وادیهایی وارد شد که دیگران کمتر رفتند. گرچه او به استخدام شرکت نفت درآمده بود و همزمان با کار در شرکتی که شریان مالی کشور در دست آن بود، به کار حزبی نیز میپرداخت، اما به روایت کامشاد به دانشگاه کمبریج در لندن راه یافت و بعدها از آن دانشگاه مدرک دکترا گرفت.
در مورد ایرانشناسی در دانشگاههای انگلستان، باید به دو دانشگاه کمبریج و آکسفورد اشاره کرد، این دو نهاد در تمامی دوران استعماری انگلستان دو جهتگیری کاملا متفاوت داشتند و هنوز نیز رگههایی از آن جهتگیری در کار و برنامههای آنها دیده میشود. در کمبریج همواره سنت غالب توجه به فرهنگ و ادبیات و مسائل سیاسی ایران با صبغه جانبداری از خواست توده مردم بوده و ادوارد براون در این مورد نمونه ممتازی است، او که پدرش لقب سِر داشت و پسرش نیز به این لقب نایل شد، خود بینصیب ماند، آنهم به علت دخالت وزارت خارجه دولت فخیمه و مخالفت آنها با براون به دلیل همراهیاش با انقلاب مشروطه و درگیری این ایرانشناس با سیاستهای مداخلهجویانه دولت انگلیس. بعدها شاگردان او نظیر رینولد نیکلسون و دیگران کوششهای درخور توجهی برای معرفی فرهنگ و ادب ایران کردند.
این سنت در آکسفورد وجود نداشت و بخش فارسی آن دانشگاه بیشتر در اختیار وزارت خارجه انگلستان بود و در واقع کادر برای آن وزارتخانه و نیز سفارتخانههای آنها در منطقه تربیت میکردند و فارغالتحصیلانشان بیشتر آلوده به اغراض سیاسی بودند، به این دلیل مجتبی مینوی در دیدار با حسن کامشاد که در آستانه سفر به لندن است، همه را به باد ناسزا میگیرد؛ سیرهای که مینوی در تمام عمر دنبال کرد.
گزارشهای حسن کامشاد در این زمینه خیلی روشنگر نیست، اما او از محیط آکادمیک و نیز ارتباطش با شرکت نفت، گزارش جالبی ارائه میدهد، هرچند خیلی به جزئیات نمیپردازد، که اگر این کار را میکرد، «حدیث نفس» به سندی بسیار مهم در زمینه سنجش کارنامه نسل آرمانخواه ما که اکنون بازماندگانش به سالخوردگی رسیدهاند، بدل میشد. نجف دریابندری در مصاحبهای طولانی با ذکر بسیاری از جزئیات به آن پرداخته است و هوشنگ ابتهاج در مصاحبهای بسیار طولانیتر، به آسانی از خیلی مسائل گذشته است.
آرامش زندگی حسن کامشاد در محیط دانشگاهی و دوری از آن تب و تاب اولیه، به هیچ وجه از ارزش و اعتبار «حدیث نفس» کم نمیکند. این اثر در کنار خاطرات رهبران سیاسی، اهالی ادب و فرهنگ و حتی نظامیانی که در پی آرمان خود، زندگی پرخطری را پیشه کردند، طیف وسیعی از مسائل ریز و درشت را عرضه میکنند که از دل آنها میتوان تحریفها را شناخت و به واقعیتها رسید و این میانه میتوان «حدیث نفس» را اثری یکتا و منحصر دانست. آنطور که کامشاد خود در مقدمه «حدیث نفس» مینویسد: «نوشتن به زندگی شور و روشنی میبخشد. علت اصلی نوشتن، بیشتر آن است که نویسنده نمیتواند ننویسد. این خاطرههای رسته از فراموشی که سالیان سال در کنه ذهن من خفته بود، در پیرسالی به خلجان درآمد و خود را نویساند. نوشتن در این حال بیشتر گوشدادن بود تا سخنگفتن و دستاورد مکاشفه است و بدون موعظه و مبالغه. نویسنده به جای آنکه چیزی بیندیشد، درباه چیزی که میاندیشد مینویسد. ندانستهای به قلم نیامده، اما دانستهها هم، به دلایل آشکار، همه به قلم ننشسته- که جای تاسف است.»
آرمان امروز
‘