این مقاله را به اشتراک بگذارید
فرهاد؛ صدای بی صدای زمستان
فرهاد؛ صدایی بیصدا در روزهای تلخ زمستان؛ آثار فرهاد خالص است و از درون او تراوش میکند.
فرهاد؛ صدایی بیصدا در روزهای تلخ زمستان؛ آثار فرهاد خالص است و از درون او تراوش میکند. شهریار قنبری ترانهسرای برخی آثار فرهاد دربارهی او میگوید: «فرهاد در کنار نوازندگان، نه دورتر از نفسهای واروژان و اسفندیار، کلمههایم را میگریست.»
موسیقی وجودت از کجا آمد؟
فرزند مرحوم رضا مهراد ،کاردار وزارت امورخارجه دولت ایران در کشورهای عربی، سه سال بیشتر نداشت که علاقه به موسیقی او را وادار میکرد تا پشت در اتاق برادرش بنشیند و تمرین ویلون او و دوستانش را گوش کند. با اصرار برادر بزرگتر یک ویلون سل برای او تهیه میکنند و تمرینات فرهاد آغاز میشود.عمر تمرینات ویلون سل از ۳ جلسه فراتر نرفت، چرخ روزگار ساز او را شکست و به قول فرهاد:"ساز صد تکه و روح من هزار تکه شد.”
ترک تحصیل به عشق ساز
با ورود به مدرسه استعداد او در زمینه ادبیات آشکار و ادبیات تبدیل به دلمشغولی او میشود و در آستانه ورود به دبیرستان تمایل به تحصیل در رشته ادبیات پیدا میکند.اما علیرغم نمرات ضعیفش در دروسی غیر از ادبیات و زبان انگلیسی ،مخالفت عموی بزرگش در غیاب پدر، او را مجبور به ادامه تحصیل در رشته طبیعی میکند .و عاقبت دلسپردگی به ادبیات و بی علاقگی به دروس مورد علاقه عمویش سبب میشود تا در کلاس یازدهم ترک تحصیل کند. پس از ترک تحصیل با یک گروه نوازنده ارمنی آشنا میشود و …
نوری تابید…
وسواس شدید فرهاد در ادای صحیح کلمات و آشنایی او با ادبیات ملل چنان در کار او موثر بود که وقتی ترانه ای به زبان ایتالیایی ،فرانسوی و یا انگلیسی اجرا میکرد کمتر کسی باور میکرد که زبان مادری این هنرمند فارسی باشد و همین خصوصیت باعث درخشش گروه و تمدید مدت برنامه گروه ارمنی شد. مدتی بعد فرهاد در یکی از کنسرتهای بزرگی که به مدیریت مجله "اطلاعات جوانان" در امجدیه برگزار شد هنرنمایی کرد.
BLACK CATS و شهبال شب پره
در این برنامه فرهاد چند ترانه با گیتار اجرا میکند و بیش از پیش مورد توجه تماشاگران و همچنین شهبال شب پره ،مرد اول گروه Black Cats قرار میگرد.چندی بعد فرهاد با شهبال شب پره سرپرست گروه بلک کتز آشنا می شود .همکاری فرهاد به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو با شهبال شب پره (پرکاشن) ،شهرام شب پره (گیتار)، هامو(گیتار)،حسن شماعی زاده (ساکسیفون) و منوچهر اسلامی (ترومپت)در کلاب کوچینی از سال ۴۵ آغاز میشود. در همین دوران یعنی در اوج فعالیت Black Cats ،دوستداران فرهاد ترانه "اگه یه جو شانس داشتیم" یعنی اولین اثر فرهاد به زبان فارسی را در فیلم "بانوی زیبای من" شنیدند.
رضا موتوری
فرهاد در سال ۴۹ با موسیقی فیلم "رضا موتوری" فارسی خواندن را آغاز کرد. اسفندیار منفردزاده درباره انتخاب فرهاد گفته؛ پس از فیلم قیصر در آن زمان به دنبال صدایی خاص میگشته و چون یکبار صدای فرهاد شنیده بود؛ او را انتخاب کرد اما فرهاد مطمئن نبود که میتواند فارسی بخواند درنتیجه منفردزاده به او قول میدهد اگر از نتیجهی کار راضی نبود؛ آن را پاک کند. البته هرگز چنین نشد چراکه این اثر به یکی از ماندگارترین آثار فرهاد تبدیل شد و فرهاد هم از آن راضی بود.
ترانه "مرد تنها" که پس از اکران فیلم در قالب صفحه گرامافون راهی بازار شده بود آنچنان طرفدار می یابد که فرهاد تبدیل به یک ستاره میشود.
غروب «جمعه»
چون همیشه معتقد بود باید شعری را بخواند که خود به آن اعتقاد دارد و در واقع آن شعر باید به شکلی زبان حال او باشد در پی حمله چند چریک به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل و علنی شدن مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی، اسنفدیار منفردزاده که به جریانهای چپ گرایش داشت، تصمیم گرفت آهنگی برای این واقعه بسازد. اسنفدیار منفرزاده میگوید زمانی که از شهیار قنبری خواست ترانهای در مورد دلگیر بودن غروب جمعه بسراید و از فرهاد خواست این ترانه را بخواند، به آنها نگفت که این آهنگ را برای سیاهکل ساخته و این موضوع فقط در ذهن او بوده است. فرهاد هم در مصاحبهای تایید کرده با اینکه با توجه به جو زمانه و گرایشهای منفردزاده حدسهایی میزده اما هیچ وقت در این مورد صحبتی بین آنها نشده است.
کوچه ها باریکن دکونا بسته…
سه سال بعد از انتشار جمعه، منفردزاده اینبار با شعری از احمد شاملو به سراغ فرهاد رفت. شعری که با مطلع "کوچهها باریکن دکونا بسته، خونهها تاریکن طاقا شکسته، از صدا افتاده تار و کمونچه، مرده میبرن کوچه به کوچه"، آشکارا در انتقاد از وضع جامعه آن دوران ایران بود. این آهنگ که "شبانه" نام داشت با استقبالی کمنظیر روبرو شد. حتی قیمت بیشتر از معمول آن هم باعث نشد دانشجویان و جوانان از خریدن آن منصرف شوند.
خسرو لاوی، مدیر استریو دیسکو که منتشرکننده این آهنگ و تمامی کارهای فرهاد در فاصه سالهای ۵۰ تا ۵۷ بوده، میگوید: بعد از آن که ساواک این صفحه را جمع کرد، دانشجویان جلدهای خالی صفحه شبانه را به چند برابر قیمت خود صفحه میخریدند.
وحدت انقلابی
یک روز بعد از انقلاب در ایران یعنی در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ مرحوم سیاوش کسرایی ترانه وحدت را به اسفندیار منفردزاده می سپارد و در همان روز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنین انداز شد.
انقلاب و انزوای نا خواسته
پس از انقلاب فرهاد،خواننده انقلابی ،از ادامه کار منع و تقاضاهای چندباره او برای انتشار مجدد آثارش با مخالفت روبرو شد.به گفته خانم گلفام(همسر فرهاد)، او در آن سالها برای گذراندن اوقاتش و گذران زندگی کارهای مختلفی میکرد. از جمله چند بار با حسین الهی قمشهای، نویسنده و محقق ایرانی که از دوستان خانوادگی فرهاد بود، به قمشه رفت تا تکههای صنایع دستی برای فروش به تهران بیاورد و مدتی هم روزهایش را در باغ یکی از آشنایانش در نزدیکی شهر دماوند میگذراند
شب روشن در سینما سپیده
بالاخره سال ۱۳۷۲ پس از ۱۵ سال آلبوم جدید فرهاد،"خواب در بیداری"،مجوز انتشار دریافت کرد و تبدیل به پر فروش ترین شد.فرهاد مهراد؛ جمعه نهم دی ماه سال ۷۳ در سینما سپیده روی صحنه رفت. استقبال مخاطبان بلیتهای ۲۵۰۰ تومان کنسرت را سه روزه به اتمام رساند. این درحالی بود که محمدرضا شجریان بزرگترین خوانندهی آن سالها برای کنسرتش بلیت ۳۰۰ تومانی میفروخت.
فرهاد میان صدها نفر خواند و شبی تاریخی ساخت. چند سال بعد (فروردین ماه سال ۷۶) فرهاد کنسرت دیگری را در هتل استقلال تدارک دید. این کنسرت به دلیل مسائلی که مشخص نیست از سوی مقامات تنها چند ساعت مانده به اجرا لغو شد. فرهاد به دلیل تعطیلی روزنامهها قصد داشت با گیتارش جلوی هتل برود و به مردم اطلاع دهد و روبهروی هتل به اجرای برنامه بپردازد اما به او وعدهی کنسرت دیگری داده شد و جلویش را گرفتند. همسر فرهاد میگوید: این بدترین تجربه فرهاد در موسیقی بود و به او ضربه زد.
روزگار نامراد
فرهاد که از انتشار آلبوم بعدی خود در ایران نا امید شده بود در سال ۱۳۷۶ آلبوم "برف"را در ایالات متحده آمریکا ضبط و منتشر کرد و این آلبوم یک سال بعد در ایران منتشر شد.
از مهر ماه ۱۳۷۹ بیماری فرهاد جدی شد، فرهاد پس از ۲ سال معالجه در ایران و فرانسه ،در سن ۵۹ سالگی روز نهم شهریور ۱۳۸۱ در شهر پاریس بر اثر بیماری هپاتیت درگذشت.
پیکر فرهاد در آغوش خاک آرامگاه Thiais پاریس خفته است.
بخش هایی از یادداشت شهریار قنبری برای فرهاد
مرد تنها هم مرد!
برای کسی شدن، برای اسطوره شدن، برای به اوج رسیدن، برای این که تار نماها از مرثیه لبریز شوند ، باید مرد.
مرد تنها هم مرد و اسطوره شد. . حافظه ملی ما پاک پاک است، حافظه هنری هم.
هیچ کس هیچ چیز به یاد ندارد این که چه کرده ای مهم نیست. این که چه نکرده ای مهم است. دوباره یکی می رود و ما همه دسته گلهای پوسیده را به پایش پرتاب می کنیم.
از این همه دوستت دارم ها شد و با یک بغل ترانه به خانه رفت.
با صدای بی صدا… مثل یک خواب کوتاه.. یه مرد بود یه مرد!! لبخندش را به من بخشید. و روزی دیگر صدایش را به آسمان دوخت. فرهاد پاک بود. روشن بود . نازک بود. آرام بود و دانا بود. فرهاد از همه بهتر بود از همه سر بود.بعد جمعه از راه رسید. جمعه پیروزی نوین..
اسفندیار منفرد زاده به آمریکا رفت و من به انگلیس و فرهاد در خانه ماند. گذشت و گذشت و بعد یک بار دیگر در برابر دوربین نشسته بودم که خبر آمد فرهاد هم رفت!
و بعد هق هق من بند نیامد و هنوز است که نمی دانم با این شور بختی چه کنم؟ فرهاد عشق بود.که دیگر تکرار نخواهد شد!
فرهاد رفت بقیه هم می روند و هر روز هنرمندانی هستند که از یاد ها پاک می شوند!!
واژه هنرمند آنقدر بزرگ هست که لایق درک کردن باشد ولی متاسفانه هیچ گاه این گونه نبوده است و نمی دانم نخواهد بود یا امیدی به تغییر هست؟
…در آیینه نگاهی به خود می اندازم…صدای فرهاد فضای اتاق را پر می کند…در باز می شود؛ فرهاد می آید؛ لبخند همیشگی اش بر دیوار اتاقم سنگینی می کند و اوست که فریاد می زند.!!
می بینم صورتمو تو آینه / با لبی خسته می پرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد / اون به من یا من به اون خیره شدم
در اتاقم بسته میشه…اون رفته.. منم که هنوز تو آیینه نگاه می کنم!! و فردا ماییم که در آیینه نگاه می کنیم!!
برترینها