این مقاله را به اشتراک بگذارید
شیفته ای در کمند اعتدال
به یاد استاد ابوالحسن نجفی (نجف ۱۳۰۸- تهران جمعه ۲بهمن ۱۳۹۴)
فرهاد طاهری
من هربار که فرصت گفت وگویی حضوری یا تلفنی را با استاد نجفی می یافتم یا به نوشته ای از آن استاد برمی خوردم در من حس غریبی شکل می گرفت وهرچه سعی می کردم تا برای این استنباط خود واژه ای دقیق یا عبارتی گویا بیایم که بیانگرواقعی قضاوت من درخصوص استاد نجفی باشد راه به جایی نمی بردم . تااینکه چندی پیش به مناسبتی سروکارم به کتاب نقشی از حافظ نوشته علی دشتی افتاد . زنده یاد علی دشتی درواپسین فصلِ این کتاب ، باعنوان «انجام ،حافظ دراعتدال » ، ضمن نتیجه گیری از مجموع صحبت هایش درخصوص اینکه حافظ چگونه از آراءِ عمیق فلسفی خیام ، ازروح صوفیانه وشوریدۀ مولانا، و ازهنرزبان آوری و شیوۀ غزلسرایی سعدی تأثیرپذیرفته ودرنهایت هم چگونه توانسته است با هنرمندی به تلفیقی بسیار اعجاب انگیزدرطرزشاعری خود موفق شود دربارۀ رمزجاودانگی میراث هنری خواجه شیراز به نکته ای بسیارظریف ، ازسرخرد اندیشی اشاره کرده است که جای تأمل فراوان دارد : « اعتدال ، فضیلت گرانبهایی است که دست یافتن بدان دشواراست . اگر مردم عادی بدان آراسته باشند ازسقوط ، تباهی ، اضمحلال وهرگونه شکستی درامان خواهند بود. چنانچه نابغه ای به این فضیلت آراسته باشد محصول قریحه وفکر او فیاض وبرای نوع انسانی میراث گرانبهایی خواهد بود …هنرحافظ و اعتدال او دراین است که به حال توازن ، میان سه گویندۀ بزرگ که هرکدام در رشتۀ خود اصیل و عظیم و بی نظیرند قراردارد . …حافظ ، حافظ معتدل ، معتدل درعشقبازی ، معتدل درجذبۀ صوفیانه ، معتدل در افکارفلسفی است . حافظ درمدار هیچ یک از اینها نیست .خود فلکی جداگانه دارد . مداری که به مدارهریک از آنها نزدیک و از آنها دور می شود. این اندیشۀ متوازن حافظ است که ازروی معیاردقیقی موضوع های مختلف را به هم می آمیزد و در میان هیچ یک از آنها ، نه راه افراط می پیماید ونه صراحتی اتخاذمی کند که ازقوۀ تحمل مردم بیرون باشد . من گمان می کنم هنرحقیقی حافظ ، اعتدال اوست وبه واسطۀ این نیروی روحی ، قیافۀ متمایزی درمیان سرایندگان ایران پیداکرده است . »( نقشی از حافظ ، ص ۳۱۲- ۳۱۳نقل به اختصار) . این نتیجه گیری زنده یاد دشتی در خصوص اینکه چرا شاعری مانند حافظ درمیان سرایندگان ایران به تعبیر او «قیافه ای متمایز پیداکرده » است ( وچه بسا برانگیزانندۀ تحسین ماست از حافظ که حائزچنین اوصافی بوده وازدشتی که پی بدان برده است ) تکلیف تمام بگومگوی های درونی مرا در خصوص درک عمیق شخصیت استاد نجفی به یک معنی روشن کرد . البته همین جا باید افزود که غرض ،مطلقا آن نیست تاهاله ای از عظمت هنری بی بدیل یا نوعی نامیرایی «حافظانگی » برگرد شخصیت استاد نجفی تنیده شود . اصولا «شکوه انگارانه » در توصیف احوالات وآثاراستاد نجفی قلم وزبان را به خدمت گرفتن ، نقض آشکار تمام تعهدات قلبی وذهنی استاد نجفی در سراسرحیات پرباراوست . اما دربررسی شخصیت فرهنگی و آثاراستاد نجفی، توسل به تحلیل شخصیت حافظ ازنگاه دشتی شاید درپی بردن به بعضی دلایل «متمایزی »آن استاد فرهیخته در میان معاصران راهگشاباشد . همۀ کسانی که آثار استاد نجفی را دقیق خوانده یا در طرزسخن گفتن و شیوۀ نویسندگی ونیز در منش کردکاراو تأمل کرده باشند بی تردید به نوعی «اعتدال متواضعانۀ » او پی برده اند . نمود این اعتدال هم کاملا در«او» آشکار است : در تعلقاتِ ذهنی وعلائق مطالعاتی او ( یعنی تعمق در ادب کهن فارسی ؛ نواندیشی در ادبیات وتعلق خاطر به ادبیات معاصرایران ؛ شیفتگی به جلوه های ادبیات غرب چون رمان و داستان کوتاه و ادبیات تطبیقی و نقد ادبی ؛ترجمه ؛ فرهنگ نگاری ، دغدغۀ مستمر پاسداشت زبان فارسی و کوشش در پاکیزگی آن ؛ زبان شناسی ؛ ووزن شعر فارسی ) ؛ در ساختار وشیوۀ تدوین مقالات و کتاب های او؛ و در نوع مراوداتش با دیگران و نیز در قضاوت هایی که گاه درخصوص بعضی مسائل فرهنگی یا اجتماعی یا در بارۀ بعضی شخصیت ها برزبان یا قلم جاری می کرد . اما دربارۀ خود این «اعتدال » نخست باید کمی تأمل کرد تا به بررسی حضورآن در شخصیت استاد نجفی رسید . فقدان «اعتدال » در عرصۀ سیاست وقدرت ، اجتماع ، وفرهنگ ( اعم از تعلیم وتربیت که نتیجۀ آن پروراندن «انسان» است وخلق آثار که لزوما باید به باروری و پویایی اندیشه ها منجرشود ) بروز مصائب غیرانکاری درپی خواهد داشت. درعرصۀ فرهنگ ، عارضۀ سوءِ «فقدان اعتدال » پیامدش ، فرومردگی بارقه های استعداد ، پیدایی کج راهه ها وبیراهه ها ، وبه جلوه درآمدن سراب وار «بی مایگی وبی مایگان » یا «بی خردی و خردستیزی » است . درشخصیت های فرهنگی ، میزان «دوری یا نزدیکیشان» به «اعتدال » بازتاب بلاواسطه ای در آثار ورفتارو تفکرشان دارد وبه همان نسبت در کاهش یا افزایش عارضه های سوءِ فقدان اعتدال درجامعه سهیم هستند . حال اگر آن «شخصیت» پرآوازه تر وآثارش هم مخاطبان بیشتری داشته باشد آن «سهیم شدن» بیشتر ومؤثرترخواهد بود .
بارزترین جلوۀ اعتدال در شخصیت و افکار استاد نجفی ، پرهیزاو از تحمیل علائق ذهنی و حوزۀ مطالعاتی خود به دیگران یا برانگیختن آنان به مطالعۀ پسندهای خاطرش بود. او برای همه زمینه های مطالعاتی احترام قائل بود . مثلا اگرباکسی مواجه می شد که کمترین علاقه ای به وزن شعرفارسی نداشت ( مانند خودمن ) اما مشتاق بود اختصاصا در زمینۀ زبان فارسی و تأثیرنحو زبان های دیگر در این زبان با او باب گفت وگورا همواره گشوده دارد باکمال میل می پذیرفت وباحوصله بسیار وقت می گذاشت و مطالعه می کرد وازسرتأمل هم جواب می داد . هیچ وقت هم رشتۀ سخن را به جاهایی نمی کشاند که می دانست مخاطبش کمترین علاقه ای بدان ندارد . ( این ویژگی استاد را بسیاربندرت درمیان فضلای معاصر مخصوصا درمیان استادان ادبیات دیده ام . یادش به خیر استادی در دانشکده ادبیات داشتیم که سرکلاس ِحافظ مدام دربارۀ سعدی سخن می گفت و همیشه هم از اشعارسعدی می خواند . یا استادی را می شناسم که حوزه تحقیق و تدریسش حافظ است . به هرمحفلی ، وباهرموضوعی دعوت شود از ادبیات معاصرگرفته تا ادبیات تطبیقی وادبیات غرب و نقد کتاب و..، محال است رشته سخن را در نهایت به حافظ نکشاند !!) نمود دیگر اعتدال را باید در نوع « همسان اشتیاقی » استاد به زمینه های علائق او دانست . به تعبیر دیگر، گونه ای از خویشتنداریش که موجب می شد تا خوانندۀ آثار یا شنوندۀ سخنان او نمی توانست واقعا متوجه شود که استاد از میان علائق مطالعاتی خود ( ادبیات کهن ، ادبیات غرب ، فرهنگ نگاری وترجمه ، زبان فارسی ، وزن شعر ) بیشترین تعلق خاطر را به کدام یک دارد .او در عین شیفتگی به همه موضوعاتی که در آن می اندیشید و قلم می زند ، همواره در«کمند اعتدالی دلپسند» نیزمیان آن موضوعات به سرمی برد . پای بندی به اعتدال درنحوۀ انتقال «مفهوم » و« مطلب» از ذهن وقلم استاد به مخاطب وخواننده ( چه به لحاظ ساختار وگنجایش قالب این انتقال مفهوم اعم از کتاب یا مقاله وچه به لحاظ نوع تدوین وتلفیق ساختار درونی اجزای فراهم آورندۀ آن ) از دیگرجلوه های اعتدالگرایی استاد نجفی است . یک نکتۀ بس مهم به نظردر روش تحقیق و نوشتن مقاله وکتاب که بسیاری از محققان و نویسندگان چندان اعتنایی به اهمیت آن ندارند رعایت تناسب واعتدال میان موضوع مقاله یا کتاب با گسترۀ اطلاعات ( ربط وبی ربط ) ومطالبی است که در تبیین وتوضیح و شرح آن «موضوع» به قلم می آورند . آنچه در بیشتر مواقع خوانندگان اثری، دچار احساسی می شوند که آن را با تعابیری چون ملالآوری ، اطناب ، حاشیه پردازی ، پرگویی و تکرار و…..بیان می کنند دقیقا ناظربه همین نکته است . در تألیف هر نوشته ای ، نویسنده پیش وبیش از دغدغۀ «چه از قلم نیفتادن» باید دغدغۀ «چه برقلم آوردن » را داشته باشد . یعنی نویسنده باید خیلی مواظب باشد تا چه مطالبی را اساسا ننویسد! این نوع اعتدالگرایی ، در روش تحقیق ِاستاد نجفی به تمام وکمال رعایت شده است . حتی باید گفت شمارکتابها و مقالات ِاو با میزان فرصتها وفراغت ها وتعمقات ذهنی وتتبعات او در موضوعاتی که درآن دست به قلم برده به نظر از اعتدالی نسبی برخورداراست . ( اینکه تعبیر «اعتدالی نسبی» به کاررفت یعنی از استاد حتی باب گله گذاری ها هم گشوده است و آن مواقعی است که کمنویسی و با وسواس نویسی او جلب نظر می کند ) .
اما مهمترین «اعتدالی» که به نظر اگر در شخصیت دانشمندان جامعه محقق شود هم ارتقاءِ شأن آنان را از «دانشمندبودن» به « فرهیختگی » وهم بی تردید شکوفایی وپویایی بسیاری از عرصه های «پندار» و«کردار» و نیز بردمیدن نسیم «امید و خوش بینی » را به« نفس علم» موجب خواهد بود اعتدال تجلی یافته میان « فکر، رفتار ، وعلمِ » آن دانشمندان است . البته نویسنده دقیقا ازچگونگی تحقق این نوع اعتدال در شخصیت استاد نجفی چندان اطلاعی ندارد و پیش کشیدن این بحث را دراین موضع از آن روی ضروری تشخیص داد که شاید گشودن باب تفحصی در خصوص این جنبه ازشخصیت استاد نجفی به روی اندیشمندان ارادتمند او فراهم آید وچه بسا با اظهارنظرهایی که امیدوارم دراین باره به قلم خواهد آمد نه تنها درترسیم چهره روشن تر شخصیت استاد نجفی بسیار راه گشا خواهد بود بلکه پرسش دیگری نیزبه ذهن خواهد رسید که از دانشمندان علوم انسانی اصولا چه توقعی باید داشت ؟ آیا صرف «دانشمند بودن» ادای تمامی تعهدات و وظایف آنان در قبال جامعه و مردمی است که درمیانشان زندگی می کنند ؟ درتلقی متعارف منظوراز «دانشمند » کسی است که در عرصه ای از حوزه های علم صاحب تبحر ودیدگاه و مجموعه ای از دانستنی ها و محفوظات شده است .این «دانشمند »جلوه های این تبحررا در آثارش ( اعم از کتاب ، مقاله ، خطابه، آموزش ) بازمی نماید و نیازمندان به تبحر او نیزبه مقتضای نیاز خود به او مراجعه می کنند .اما انتظار مردم و جامعه از دانشمندان علوم انسانی ، لزوما درهمه وقت گره گشایی وراه نمودن درزمینه های دانش تخصصی آنان نیست . مواقعی پیش می آید که این دانشمند باید در قبال مسائلی که درحوزۀ تخصص علمی او نیست اما دغدغۀ اطرافیان و مردم زمانه اش است اظهار نظر یا موضع گیری ( وچه بسا هم بی اعتنایی ) کند یا گاه سروکارش به کسانی می افتد که نه تنها همفکر و هم شأن او یا چون او دانشمند نیستند ،بلکه ازخیل بی شمار عوامان و بی بهرگان از خواندن و نوشتن باشند درمواجهۀ باچنین کسانی چه رفتاری باید پیشه کند ؟ اینکه دانشمندی بتواند میان «دانش تخصصی خود» با «طرزفکر ودیدگاهش درخصوص مسائل اجتماعی» ونیز با « رفتارهای فردی اش » به اعتدالی برسد ودر وسع خود در «توقع برآوردگی» مردم زمانه اش بکوشد به بالاترین مراتب فرهیختگی دست یافته است . دربررسی وارزیابی شخصیت و تأثیرگذاری های دانشمندان ، معمولا ملاک سنجش راصرفا جنبۀ «دانش تخصصی » مد نظر می آورند حال آنکه این جنبه به تنهایی هیچ گاه دلیلی مسلمی بردانشمند بودن کسی نیست . من واقعا نمی دانم درنظراستاد نجفی دست یافتن به «اعتدال » میان «دیدگاه وفکراجتماعی، و رفتارفردی ودانش تخصصی » چقدر مهم بوده ، اما بی تردید او به تحقق چنین «اعتدالی» درشخصیت دانشمندان اعتقاد داشته است ؛ چراکه از زندگانی او می توان شواهدی هم براثبات این اعتقاد یافت .
مروری برزندگانی و آثار استاد ابوالحسن نجفی
ابوالحسن نجفی در خانواده ای مذهبی در نجف به دنیا آمد . پدرش مجتهد جامع الشرایطی بود که درنجف تحصیلات عالی علوم اسلامی را گذرانده بود . او دوران کودکی ونوجوانی را در نجف و اصفهان گذراند ودر ۱۳۲۶ ازدبیرستان سعدی اصفهان دیپلم ادبی گرفت ودرهمین سال دررشته زبان فرانسوی ( دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ) ثبت نام کرد و در ۱۳۳۲ دوره لیسانس را به پایان برد. رسالۀ او درموضوع زندگی و آثار صادق هدایت بود که به راهنمایی دکتر موسی بروخیم این رساله را به زبان فرانسوی نوشت . بعد از فارغ التحصیلی چندماهی در دبیرستانهای اصفهان دبیر علوم اجتماعی وجغرافیا بود اما آموزش وپرورش را رها کرد و بامشارکت آل رسول و احمد عظیمی انتشارات نیل را در تهران ( مشرق میدان بهارستان ) بنیان گذاشت . در۱۳۳۸ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت . ابوالحسن نجفی ابتدا قصد داشت در رشتۀ ادبیات فرانسوی ادامه تحصیل دهد وحتی بامشورت وراهنمایی پروفسورریکات برآن شد تا پایان نامه خود را در موضوع « روابط مارتن دوگار و آندره ژید » بنویسد اما به راهنمایی دکتر محمدجعفرمعین فر (استاد زبان شناسی در فرانسه ) دررشته زبان شناسی نام نوشت وشاگرد آندره مارتینه شد . حضوراو در فرانسه بیش از یک سال ونیم بیشتر نپایید وبه ایران برگشت . در۱۳۴۱ به سفارش دکتر خانلری (که آن زمان وزیرفرهنگ شده بود) موفق به اخذ بورسیه تحصیلی از انستیتوی فرانسه شد و دوباره به فرانسه رفت و در مدرسۀ مطالعات عالی ( وابسته به سوربن) زیرنظر مارتینه به تکمیل تحصیلات خود در رشته زبان شناسی پرداخت . ابوالحسن نجفی در نظرداشت به راهنمایی مارتینه پایان نامه دکتری خود را در موضوع ساخت حروف اضافه درزبان فرانسوی بنویسد اما به دلیل اتمام دوران بورسیه تحصیلی در۱۳۴۴ به ایران بازگشت و نوشتن پایان نامه نیز هرگز به پایان نرسید …مدتی درگروه ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان تدریس کرد ، به گروه جُنگ اصفهان پیوست ، در ۱۳۴۴ به تهران آمد ودر انتشارات فرانکلین به حرفه ویراستاری وترجمه سرگرم شد، چندی درگروه زبان شناسی دانشگاه تهران تدریس کرد ، وبه عضویت بخش ویرایش انتشارات دانشگاه آزادایران درآمد . استادابوالحسن نجفی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، از زمره همکاران کوشای مرکزنشردانشگاهی شد ، ومدتی هم در دانشکده ادبیات و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی تدریس کرد و به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان وادب فارسی در آمد . آخرین سمت او مدیریت گروه ادبیات تطبیقی فرهنگستان بود .
بعضی از آثار او
مبانی زبان شناسی وکاربرد آن درزبان فارسی ، دانشگاه آزاد ایران ، ۱۳۵۸؛غلط ننویسیم ، فرهنگ دشواری های زبان فارسی ، مرکزنشردانشگاهی ، ۱۳۶۶؛فرهنگ فارسی عامیانه ، انتشارات نیلوفر ، ۱۳۷۸؛ درباره طبقه بندی وزن های شعرفارسی ، انتشارات نیلوفر،۱۳۹۴؛ اختیارات شاعری ومقاله های دیگر در عروض فارسی ، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۴؛ استاد نجفی هیجده عنوان کتاب اززبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرده که از جمله آن است : شیطان وخدا ( ازسارتر) ؛ کالیگولا ( از آلبرکامو) ؛ ضدخاطرات ( از آندره مالرو به همکاری رضا سید حسینی ) ؛ خانواده تیبو ( از روژه مارتن دوگار) ؛ شازده کوچولو ( ازآنتوان دو سنت اگزوپری ) و… همچنین برای اطلاع دقیق از زندگانی و فهرست کامل آثار او نک : جشن نامۀ ابوالحسن نجفی ، به کوشش امید طبیب زاده ، تهران ، انتشارات نیلوفر ، ۱۳۹۰.
فصلنامه دریچه شماره ۴۰ / نقل از الف کتاب