این مقاله را به اشتراک بگذارید
فراز و فرود تاثیرگذارترین روشنفکر قرن بیستم
نگاهی به زندگی و آثار «ژانپل سارتر»
«ژان پل سارتر» (۱۹۸۰-۱۹۰۵) فیلسوف، نویسنده، نمایشنامهنویس و منتقد بزرگ و چپگرای فرانسوی است که به دریافت جایزه نوبل ادبی نیز نایل آمد. آثار و اندیشههای او تاثیر شگرفی بر جریان روشنفکری غرب و شرق در نیمه دوم قرن بیستم نهاده است. او به معنای تام یک انساگرا بود که سعی کرد انسان را از زاویه ارزشهای گیتیانه و سکولار تبیین و تعریف کند و در آثارش بیش از پیش به مسولیت اجتماعی- سیاسی شهروندان یک جامعه در قبال یکدیگر تاکید داشت. آنچه مسلم است، اندیشههای او هرگز در گذر زمان کهنه نمیشوند و میتوان از او به عنوان روشنفکری برای امروز و فردا نام برد. نوشتار پیشرو چکیدهای است از زندگی و معرفی آثار وی به سال ۱۳۴۸ که توسط مصطفی رحیمی و ابوالحسن نجفی به رشته تحریر درآمده است. این نوشتار مقدمهای است بر کتاب «ادبیات چیست» به قلم سارتر که بعد از ترجمه، مورد توجه بسیاری از ایرانیان قرار گرفت.
«ژان پل سارتر» به سال ۱۹۰۵ در پاریس زاده شد. پدرش که افسر نیروی دریائی فرانسه بود دو سال پس از تولد کودک در هندوچین مرد . مادر به خانهٔ پدری بازگشت و «ژان پل» به سرپرستی پدر بزرگ مادری که معلم زبانهای خارجی بود بزرگ شد. کودک نزد پدر بزرگ، تنها مرد خانه، بسیار عزیز بود. مادر همسر دیگری نگرفت جز هنگامی که پسرش به سن دوازده رسید.
ژان پل در این محیط هم در میان کتاب و هم در میان زندگی بورژوائی بزرگ شد. تأثیر این دوران و این شیوهٔ زندگی در اندیشهٔ او بسیار است:«من هیچگاه احساس مالکیت نکردم، زیرا یا در خانهٔ پدر بزرگ بودم یا در خانهٔ ناپدری و هیچگاه در خانهٔ خودم نبودم. نیازهای زندگیم را دیگران رفع میکردند … »
بعد ها در سراسر زندگی خود چه هنگام تهیدستی چه هنگامی که از بابت کتابهای خود، حق تألیف کلانی دریافت میکرد، هرگز در صدد اندوختن پول برنیامد: « هیچگاه هیچ چیز نداشتم ولی از ناداری رنج نبردهام»
در دامان این زندگی با شیوهٔ حیات بورژوائی، بورژوای مطمئن از امنیت و تکلیفها و بویژه از حقوق خود، آشنائی کامل یافت . انتقاد تند از این نحوه زندگی را، تا آنجا که مربوط به دورهٔ کودکی است، در داستان «کودکی یک رئیس» میبینیم و دنبالهٔ آن را در
در رمان « تهوع» و زندگینامهٔ کودکی ژان پل را در کتاب «کلمه ھا». از هشت سالگی چیزهائی شبیه رمان مینوشت و پیش از آن قصه هائی به تقلید از« لائو فتن» مشق می کرد. در هفده سالگی با دوستش «پل فیزان» مجلهای به راه انداخت به نام «مجلهٔ کوچک بیعنوان». سپس وارد دانشسرای عالی پاریس شد که گذراندن امتحان آن سخت دشوار است. در آنجا فلسفه خواند و با «سیمون دوبووار» آشناشد. در سال ۱۹۲۵ با خواندن «کاپیتال» و «ایدئولوژی آلمانی» با اندیشهٔ مارکس آشنائی یافت. به سال ۱۹۲۹ پس از پایان تحصیلات در شهر «لهاور» معلم فلسفه شد. در این زمان بیشتر آثار «کافکا» و رمانهای امریکائی و حتی داستانهای پلیسی میخواند. از سال ۱۹۳۱ زندگی ادبی و فلسفی اش تکوین یافت . زیاد می خواند و زیاد می نوشت ، در بندر لهاور طرح رمان تهوع را ریخت، اما پیش از نوشتن آن رمانی به نام «شکست» و چند اثر تحقیقی نوشت و به ناشران داد که تقریباً همه را غیرقابل چاپ تشخیص دادند. نخستین نمایشنامهٔ او نیز به نام « باریونا» هیچگاه چاپ نشد.
سارتر در ونیز
در سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ در برلین به مطالعهٔ فلسفهٔ «هوسرل» و «هایدگر» پرداخت. پدیدارشناسی هوسرل توجهاش را جلب کرد و براساس آن در صدد برآمد تا به دنبال روانشناسی «فروید» و برای اصلاح آن «روانشناسی ترکیبی» را بنیان نهد. بدین خلاصه که معتقد شد اندیشهٔ بورژوائی و روانشناسی فروید «تحلیلی» است و «تفردی»، یعنی بموجب آن: «فرد آدمی یعنی این جزء جامد و تجزیه ناپذیر حاصل طبیعت بشری چون یک نخود در کیسهٔ نخود قرار دارد: محدود و در بسته و ارتباط ناپذیر… بنا براین اصل، بشر بشر است، همچنانکه دایره دایره است، یک بار برای همیشه، برطبق این نظر فرد آدمی، چه بر تخت شاهی چه بر روی خاک، فطرتاً همان است که هست».
درمقابل اندیشهٔ انقلابی و ترکیبی سوسیالیسم (که معتقد بوجود طبقات اجتماعی است) فاقد روانشناسی متناسب با این اندیشه است، یعنی فاقد روانشناسی ترکیبی.
سارتر برآن شد تا این خلاء را پرکند و ضمنا پدیدارشناسی را با سوسیالیسم آشتی دهد، و چون در پدیدارشناسی و انسان که موضوع علم است خود خالق علم نیز هست. سارتر برآن شد تا علوم انسانی را بر پایهٔ نوینی بنا نهد. بدین منظور نخست به بررسی علمی انسان، خالق علم، پرداخت و نظریه های خود را در چند کتاب رو انشناسی به نام «تخیل»، (۱۹۳۶) و «طرح نظریهای دربارهٔ هیجانات» (۱۹۳۹) و«امر تخیلی» (۱۹۴۰) نوشت . مهمترین نظریه های سارتر در این باره که از فلسفهٔ او جدا نیست و اینکه: « اگر بپذیریم که انسان کلیتی است دیگر نمی توانیم این موضوع را یا مفهوم مجموعه یا با گردآوری تمایلات مختلفی که بر اثر تجربه در انسان یافتهایم بیان کنیم و بلکه برعکس درهر کشش و تمایلی خود انسان پا در میان می نهد…» و نیز: « ذهن آدمی چیزی در خود بسته نیست، بلکه همیشه متوجه جزء خود است.»
سارتر به ضمیر ناخودآگاه معتقد نیست، برعکس آن را دستاویزی میداند برای کسانی که سوءنیت دارند. وی ذهن را از هرگونه جبر مکانیکی میرهاند: « اگزیستانسیالیسم به قدرت عواطف و شهوات معتقد نیست. این مکتب هرگز عقیده ندارد که عواطف نیک سیلی بنیان کن است که بشر را جبراً به سوی بعضی عوامل میراند و در نتیجه ممکن است وسیلهٔ رفع مسئولیت بشمار رود. به اعتقاد ما بشر مسئول عواطف و شهوات خود است.»
در روانشناسی سارتر ضمیر ناخودآگاه ناحیهای در درون ضمیر خودآگاه نیست بلکه همان ضمیر خودآگاه است که « بر خود فهم دارد، اما خود را نمیشناسد.» و تنها با قبول این استدلال میتوان به روانکاوی معنائی داد: یعنی اگر فرد موضوع روانکاوی در توصیفهای روانکاو، خود را باز می شناسد و اگر میتواند رفتار خود را اصلاح کند بدان سبب است که ضمیر ناخودآگاہ در جھٹ ضمیر خودآگاه است، نه در مقابل و ضد آن.
با این مقدمات سارتر نتیجه میگیرد که بشر آن موجود ممتازی است که خالق رفتارها و کارهای خود است و بعنوان خالق«آنها را کاملا میفهمد»، اما چه بسا که وسیلهٔ تبیین آنها را نداشته باشد.
در ضمن این جستجوهای علمی و فلسفی سارتر، از امور ادبی نیز غافل نماند. به سال ۹۹۳۸ رمان« تهوع» را انتشار داد که با توفیق بزرگی روبرو شد. این رمان نه تتها در ردیف داستانهای فلسفی مقامی بلند و شاید بیرقیب دارد بلکه از نظر تصورات قالب رمانی نیز دارای شیوهای نو و بدیع است. در این زمان سارتر همکاری با چند مجلهٔ ماهانه را پذیرفت. در سال ۱۹۳۹مجموعهٔ داستانهای کوتاه «دیوار» از او اننشار یافت که شامل چند داستان است به نامهای دیوار، اروسترات، اتاق، محرمیت، کودکی کارفرما.
جنگ جهانی دوم پیش آمد. سارتر به جبهه رفت و اسیر شد و چندین ماه در بند نازیها ماند. در سال ۱۹۴۹ آزاد شد و دوباره به تدریس فلسفه پرداخت. و به نهضت مقاومت پیوست و با هفته نامهٔ «ادبیات فرانسه» ( به سردبیری آراگون شاعر مشهور) و سایر نشریه های مخفی فرانسه همکاری کرد .
به سال ۱۹۴۳ که هنوز جنگ درگیر بود، نخستین نمایشنامهاش را به نام «مگسها» و نخستین کتاب عظیم فلسفی خود را به نام «هستی و نیستی» انتشار داد. دراین کتاب ریشه های فلسفی اگزیستانسیالیسم او تشریح شده است . یک سال بعد نمایشنامهٔ «در بسته» به روی صحنه آمد.
در سال ۱۹۴۵، سارتر با همکاری سیمون دو وار و موریس مرلوپونتی دو فیلسوف اگزیستانسیالیست دیگر، مجلهٔ ماهانهٔ «دوران جدید» را بنیان گذاشت که تا به امروز مرتباً انتشار مییابد. دراین مجلهٔ سنگین موضوعهای فلسفی، ادبی و سیاسی مورد بحث قرار می گیرد. «ریمون آرون» متفکر دیگر فرانسوی نیز همکاری با این مجله را پذیرفت ولی بعدها با گردش تدریجی به راست از همکاری با دوران جدید منصرف شد. «ژان ژنه» و «بوریس ویان» و چند نویسنده مشهور دیگر نیز، در مراحل مختلف، همکاری با این مجله را پذیرفتند.
در همان سال سارتر معلمی را ترک کرد تا بهیچ روی وابسته به دولت نباشد و نیز بتواند همهٔ وقت خودرا وقق فلسفه و ادبیات کند. در فاصلهٔ سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۸ سه جلد از چهار جلد رمان پیوستهٔ او به نام «راههای آزادی» انتشار یافت .
به سال ۱۹۴۶ نمایشنامه های « مردگان بی کفن و دفن» و روسپی بزرگوار و کتاب «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» را نشر داد. یک سال بعد سه اثر تحقیقی از او منتشر شد: «ادبیات چیست؟»، «بودلر»، «اندیشه هائی دربارهٔ مسئلهٔ یهود». «بودلر» کتابی است تحقیقی دربارهٔ شاعر بزرگ فرانسوی که ضمناً معرف دید روانشناسی سارتر نیز هست .
در همین سال جلد اول مجموعهٔ مقالههای او منتشر شد. این جلد مقاله هائی هست دربارهٔ فاکنر، دوس پاسوس، فرانسوا موریاک، ژیرو دو، کامو و دیگران. درهمین سال فیلمنامهٔ « کار از کار گذشت» هم انتشار یافت که براساس آن فیلمی نیز تهیه شده است . سارتر به سال ۱۹۴۸ به همراهی دو نفر از همفکران سیاسیاش « جمعیت دموکراتهای انقلابی» را بنیان گذاشت. اما آثار جنگ سرد، فرانسه راچنان به دو جناح مشخص تقسیم کرده بود که کار این جمعیت نگرفت و منحل شد. ولی کتابی از تشکیل دهندگان آن باقی ماند به نام «گفتگوهائی در بارهٔ سیاست.»
در همین سال جلد دوم مقالههای او که وقف مسائل ادبی است و نیز نمایشنامهٔ مشهور«دستهای آلوده» منتشر شد. این نمایشنامه هیاهوئی عظیم در دنیا برپا کرد و جز خود نویسنده همه آن را اثری «ضد کمونیستی» خواندند، در این جنجال سارتر که نمیخواست چنین شهرتی پیدا کند نمایش دادن این تئاتر را ممنوع اعلام کرد.
در سال بعد جلد سوم مقالههای اومنتشرشد. این مقالهها قسمتی دربارهٔ نهضت مقاومت در دوران تسلط آلمانیها برفرانسه است و قسمتی دربارهٔ سفر او به امریکا و نیز مقالهای دربارهٔ شعر شاعران سیاهپوست و مقالههائی دربارهٔ موضوعهای مختلف هنری. دراین سال سارتر دومین فیلمنامهٔ خود به نام «دندههای چرخ» را نوشت اما چون این اثر حملهٔ مستقیم به استعمار است هیچکس حاضر نشد آن را بصورت فیلم در آورد تا آنکه به سال ۱۹۶۸ به صورت نمایشنامه به روی صحنهٔ تئاتر آمد.
در سال ۱۹۵۱«نمایشنامهٔ شیطان و خدا» را انتشار داد… به سال ۱۹۵۲ سارتر کتاب «ژنهٔ مقدس، بازیگر و شهید » را نشر داد. این اثر چنانکه از نامش بر میآید در باره «ژان ژنه» نمایشنامه نویس همشهور فرانسوی است. کلمهٔ «مقدس» در عنوان این کتاب طنزی است در برابر ستم است که اجتماع فرانسه نسبت به دوران کودکی این نویسنده روا داشته و او را به سوی دزدی و فساد رانده است و نیز تشریح کوششی است که ژنه برای خروج از این مرداب و ورود به دنیای آفرینندگی کرده است. این اثر به دنبال کتاب «بودلر» دیدگاه سارتر را در مسائل «روانشناسی ترکیبی» نشان می دهد و زمینهٔ اخلاقی اگزیستانسیالیسم و رابطهٔ فرد و اجتماع را در این فلسفه با زبانی غیرفلسفی بیان میکند. دراین سال در شهر وین، پایتخت اتریش، «کنگرهٔ صلح» تشکیل شد که سارتر هم در آن شرکت کرد.
سارتر و سیمون دو بووار
به سال ۱۹۵۳« با عدهای از نویسندگان دیگر فرانسه دفاع هانری مارتن» را به عهده گرفت و مجموعهٔ مقالههائی را که دربارهٔ او منتشرشده بود در کتابی نشر داد. مارتن یکی از افراد نیروی دریائی فرانسه و عضو حزب کمونیست آن کشور بود که در هندوچین از جنگ بر ضد میهن پرستان خودداری کرد و از طرف دادگاههای نظامی به مجازات زندان محکوم شد. کوشش سارتر و دیگر نویسندگان موجب آزادی او گشت. به سال ۱۹۵۴ نمایشنامهٔ « کین» اثر «الکساندر دوما» را با تغییرهائی برای نمایش آماده کرد. در همین سال برای نخستین بار به شوروی رفت. یک سال بعد نمایشنامهٔ «نکراسوف»را که طنز شدیدی از وضع مطبوعات در غرب است، انتشار داد. سپس سفری به پکن کرد. در سال ۱۹۵۹ نمایشنامهٔ مشهور « گوشه نشینان آلتونا» نشر یافت و به روی صحنه آمد. یک سال بعد سارتر سفری به کوبا و برزیل کرد که «جنگ شکر در کوبا» از خاطرات این سفر است. به سال ۱۹۶۰ دومین کتاب عظیم فلسفی سارتر (که جلد دومی نیز در پی دارد) به نام «نقد عقل دیالکتیکی»منتشر شد… دوسال بعد چند متفکر مارکسیست و اگزیستانسیالیست با شرکت سارتر مجلس بحثی دربارهٔ دیالکتیک تشکیل دادند که حاصل مباحثات آنان به صورت کتاب «مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم» منتشر شد.
به سال ۱۹۶۲ کتاب مشهور « کلمه ها»، که تشریح ادیبانهٔ دوران کودکی فیلسوف است منتشر شد. این اثر توفیق جهانی یافت. در همین سال جایرهٔ ادبی نوبل به سارتر تعلق گرفت. اما او به دلایل مختلف، از جمله این که این جایزه برای اشاعهٔ تفکر بورژوائی است، آن را نپذیرفت. دراین سال سه جلد دیگر از مجموعهٔ مقالههای او منتشر شد و یکی از این مجموعهها شامل مباحث ادبی است و جلد دیگر آن وقف تشریح و در رسوا کردن استعمار و سیاست نواستعماری است… در همین سال نمایشنامهٔ «زنانتروا» را که اقتباسی از نمایشنامهٔ «اوربپید» بود، منتشر کرد که به روی صحنه نیزآمد. در سال ۱۹۶۶ سارتر سفری به ژاپن کرد و سپس سفری به مصر و اسرائیل . به سال ۱۹۶۷ ریاست دادگاه بینالمللی ضد جنایات امریکا در ویتنام را به عهده گرفت و سپس مقالهٔ «کشتار عام» را در مجلهٔ خود منتشر کرد، و نیز در پاریس مجلس بحثی در این باره تشکیل داد. در همین سال کاسترو از او دعوت کرد تا در کنگرهای که در پایتخت کوبا برای بحث دربارهٔ مسائل مربوط به فرهنگ تشکیل می شد شرکت کند. اما بیماری رماتیسم مانع از این سفر شد. دو موقع نوشتن این نوشتار، کتابی از سارتر در دست انتشار است دربارهٔ «فلوبر» نویسندهٔ معروف فرا نسوی . این کتاب که از آن در مجلهٔ «دوران جدید» نوشته شده، شرح حال ساده ای از فلوبر نیست بلکه تازه ترین نظریهٔ سارتر است در بارهٔ مسائل ادبی و اجتماعی و اخلاقی و رابطهٔ آنها بایکدیگر…
روشنفکر