این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به لانتوری ساخته رضا درمیشیان
«لانتوری» و لاپوشانی!
مهدی نورمحمدزاده
«لانتوری»، آخرین کار رضا درمیشیان فارغ از بحث های تکنیکی و هنری از لحاظ محتوا نیز فیلمی قابل تامل و توجه است.محتوا و مضمون این فیلم هر چند تا حدی دچار سردرگمی و تشتت است، اما دو عنوان کلی «اسیدپاشی» و «نگرش جامع به جرم و بزه» از مهمترین محورهای محتوایی فیلم هستند که ذهن مخاطب را درگیر خود می کنند.موفقیت یک فیلم الزاما به معنی احساس خوش مخاطب به هنگام تماشای فیلم نیست! بلکه طرح سئوال و ایجاد دغدغه در فکر و احساس مخاطب، خود امتیاز بزرگی است که به نظر می رسد «لانتوری» تا حدی قابل قبول به این هدف رسیده است.در چون و چرایی اهمیت محتوایی فیلم می توان اشارات فرهنگی زیر را طرح کرد:
- جامعه ایرانی در عرصات فرهنگ ، اجتماع و سیاست اهل لاپوشانی است! سالهاست که «انکار واقعیت ها و توجیه ناهنجاری ها» بخش جدایی ناپذیر تحلیل ها و آنالیزهای اجتماعی و فرهنگی ما شده است! برای همین خیلی وقت ها عادت کرده ایم به پاک کردن صورت مساله به جای حل کردن آن!
زنان خیابانی،مصرف الکل،فاصله طبقاتی،ازدواج سفید،آقازاده ها و…از جمله ناهنجاری های اجتماعی هستند که به سرعت در جامعه ما در حال تکثیر می باشند و عجیب اینکه خیلی راحت به موضوعاتی کم اهمیت تقلیل داده می شوند و حتی گاه از بیخ انکار می شوند!
هنر «لانتوری» این است که با صدای بلند اینها را داد می زند…آنقدر بلند که شاید گوش بعضی ها که عادت به شنیدن صدای بلند ندارند، به وزوز بیفتد!
- همه ما «دوقطبی»های سیاسی و انتخاباتی را دیده ایم و تجربه کرده ایم.این دو قطبی ها تنور انتخابات را داغ می کند و معمولا چند روز و چند ماه بعد اعلام نتایج فروکش می کند.اما ما چیز زیادی نشنیده ایم از دوقطبی های فرهنگی،اجتماعی و حتی اقتصادی!
خدا خیرش دهد رضا امیرخانی را که تنها کسی بود که بعد انتخابات ۸۸ با نهایت شجاعت و دلسوزی ادعا کرد که گسل اجتماعی در ایران فعال شده است! بر خلاف خیلی ها که آن حوادث را معلول گسل سیاسی و امنیتی می دانستند و می دانند!
لانتوری هم به گونه ای هشدار می دهد و می ترساند از شکل گیری گسل اقتصادی در جامعه ایران امروز! دو قطبی «محرومین و مرفهین» شکل گرفته است و می تواند در سالهای آینده امواج بزرگ و خطرناکی در جامعه ایرانی ایجاد کند.جایی از فیلم، یکی از اعضای لانتوری ها اعترافی به این مضمون دارد که:
«صدای ویراژ ماشین این بچه پولدارا اعصاب منو قاطی میکنه…من می دونم اینا چه حروم زاده هایی هستن…»
نمایش این کینه و عداوت بزهکاران پایین شهر از پولدارها، آن هم نه الزاما پولدارهای اهل رانت و خلاف بلکه همه انواع آنها، هشداری است اجتماعی برای مدیران جامعه ما که شاید عمق این فاجعه و خطر را درست بفهمند و به فکر علاج آن باشند.آنهایی که هنوز هم منکر این هشدارها هستند، جرات دارند فقط چند ساعتی ماشین مدل بالا و گران قیمت خود را در یکی از محلات فقیر شهرشان پارک کنند؟! پنچری و شیشه شکسته و خط خطی شدن بدنه و… نشانه هایی است پرمعنا! اگر بفهند!
- لانتوری در مصاحبه های اجتماعی فیلم، به نوعی همه اقشار جامعه را سهیم می کند و به حضور و نظر ایشان اهمیت می دهد.شاعر روشنفکر،روانشناس،قاضی،پلیس،مجرم،میوه فروش دلواپس،پزشک و حتی بلال فروش سر کوچه هم در متن و حاشیه فیلم حضور دارند و به تحلیل ماوقع داستان می پردازند.ارائه و نمایش این روایت های موازی و گاه متضاد در تحلیل موضوع فیلم و شنیدن همه حرفها و نظرات بدون پیش داوری و قضاوت، مفهوم و معنایی خارج از فیلم نیز می تواند داشته باشد.اشاره ای تاویلی به اینکه برای فهم و تحلیل و در نهایت درمان معضلات فرهنگی و اجتماعی در سطح جامعه، نوعی گفتمان فراگیر عمومی و همفکری و همراهی همه اقشار جامعه لازم است.این درس مهمی برای جامعه ما است،جامعه ای که دوربین های تلویزیونش عادت کرده اند فقط نزدیک ایام انتخابات روی چهره همه اقشار مردم زوم کنند و حضور آنها را به رسمیت بشناسند!
- اشارات و کنایات سیاسی لانتوری سطحی،کاریکاتوری و تکراری است! آقازاده ها،ثروت های بادآورده،گروههای همیشه دلواپس،سانسور،رسانه های بیگانه،حقوق بشر و… گاه و بیگاه در طول فیلم طرح می شوند و بدون نتیجه خاصی از آنها عبور می شود.از این منظر، فیلم حرف جدیدی ندارد و از طرح این اشارات سیاسی صرفا به عنوان چاشنی حساسیت و جذابیت فیلم بهره برده است.اصولا نمی توان فیلم «لانتوری» را یک فیلم سیاسی به حساب آورد و بار سنگین اجتماعی آن را به راحتی نادیده گرفت! فیلمساز هم شاید تقصیری ندارد، چرا که اصولا ساخت فیلم سیاسی خوب و قوی در ایران سخت است و اکرانش سخت تر!
- مطالبات فرهنگی «طبقه متوسط شهری» نیز به صورت کمرنگ در بخش هایی از فیلم طرح می شود.یکی از واقعیات مهم فرهنگی و اجتماعی در دو سه دهه گذشته، حضور و قوام طبقه متوسط شهری در معادلات فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی جامعه ایرانی است.این طبقه اجتماعی(فارغ از هرگونه قضاوت و ارزش گزاری) با شیوه های مسالمت آمیز(تشکیل کمپین ها،حضور در انتخابات،حضور در جریان فرهنگ و هنر،حضور جدی در فضای مجازی و…) مایل به افزایش حضور و تاثیرگزاری در معادلات کلان ایران امروز است.مریم، به عنوان یک مددکار فعال و عکاس روزنامه، الگوی تراز و موفقی است از طبقه متوسط شهری ایران امروز.فعالیت های مریم کاملا غیرسیاسی و صرفا انسانی و اجتماعی و در جهت ترویج محبت ، گذشت و مقابله با خشونت است.مریم به تبع طبقه ای که متعلق به آن است، روحیه انقلابی و رادیکال ندارد و مطالبات خود را صرفا از روشهای مسالمت آمیز و قانونی پیگیری می کند.او حاضر است برای حضور در زندان و صحبت با مددجوی خود، لباس و پوششی بر خلاف میلش بپوشد و حتی برای کنترل تدریجی یک بزهکار، زندگی خودش را به خطر بیاندازد!
واقعیت دردناک آنجاست که در تقابل طبقات فرودست و بالادست اجتماع، معمولا این طبقات متوسط هستند که قربانی می شوند.شورش ناشی از عقده لانتوری ها بر علیه مرفهین بالاشهری پایانی ندارد جز قربانی شدن مریم…«مریم»ای که بیش از همه به فکر «لانتوری» ها بود!