این مقاله را به اشتراک بگذارید
جنیفر اسمیت: دوست داشتم کتابی بنویسم که در آن شخصیتها به کشورهای مختلف میروند / دیدن ایران جذاب خواهد بود
«من عاشق سفر کردن هستم و همیشه دوست داشتم کتابی بنویسم که در آن شخصیتها به کشورهای مختلف میروند» این جملات بخشی از گفتوگوی جنیفر اسمیت، نویسنده کتاب «جغرافیای من و تو» با خبرنگار ایبنا است
محمدرضا چهارسوقی
به گزارش مد و مه به نقل از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- : جنیفر اسمیت، نویسنده کتاب «جغرافیای من و تو» که به تازگی توسط نشر هیرمند منتشر شده، در ایالت شیکاگو آمریکا متولد شد و دوران کودکی خود را در همان ایالت گذراند. وی سپس برای ادامه تحصیل به اسکاتلند مهاجرت کرد و توانست در زمینه «خلاقیت در نوشتار» مدرک استادی را از دانشگاه سنت اندروز دریافت کند. کتابهای وی تاکنون به بیش از ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده و ترجمه فارسی کتاب «جغرافیای من و تو» توانسته نظر ایرانیان را به خود جلب کند. این نویسنده موفق پذیرفته تا به تعدادی از سوالات ما درباره این کتاب پاسخ دهد که در ادامه میخوانید.
همه اتفاقات این کتاب به شکل قابل توجهی رمانتیک است، چه عاملی احساسات را بر تمامی فضاهای این کتاب حاکم میکند؟
به نظر من این کتاب در وهله اول بیشتر راجع به رابطههاست و نمیشود آنچه که در منظر اول بین شخصیتها اتفاق میافتد را عشق نامید، چراکه بیشتر شبیه به یک ارتباط معمولی است که بین دو نفر ایجاد میشود و اما قسمت رمانتیک قضیه اینجا است که با وجود جدا شدن شخصیتها، ارتباط بین آنها از بین نمیرود، اگرچه حفظ این ارتباط هیچ سودی برای هیچکدام آنها ندارد و بیاد آوردن این ارتباط به درد هیچ کدامشان نمیخورد.
لوسی و ایوان در آسانسور که مکانی نه چندان رمانتیک است، با هم آشنا میشوند، چرا فضای دیگری را انتخاب نکردید؟
ایده نوشتن این کتاب بعد از خاموشی عمومی در سال ۲۰۰۳ به ذهنم رسید. راستش آن روز من هم در منهتن بودم؛ درست در قلب تاریکی جادویی و اسرارآمیز شهر. همان موقع به خودم گفتم که من باید راجع به افرادی بنویسم که در چنین فضایی همدیگر را ملاقات کردهاند و بهنظرم جالب آمد که ملاقات اول آنها را در آسانسور طراحی کنم، جایی که نتوانند از آن خارج شوند، حداقل برای مدتی کوتاه. برای شروع یک عشق، هیچ چیزی نمیتواند مانند یک نزدیکی اجباری جذاب باشد.
شهرهایی که همراه با شخصیتها به آنها سفر میکنیم از قبل انتخاب شده بودند؟
نه به این شکل که بنشینم و از قبل برای داستانم برنامهریزی کنم، اتفاقا تعداد شهرها به این دلیل زیاد شد که برنامه مشخصی برای انتخابشان نداشتم، اما تقریبا به تمامی شهرهایی که شخصیتها به آنجا سفر میکنند رفته بودم و از ته قلبم عاشق این مکانها هستم. سفر دوباره به این کمان همراه با لوسی و ایوان برایم جذاب بود؛ به نوعی وسوسه شدم که پس از این کارتپستالهای بیشتری برای دیگران بفرستم.
آیا ماجرای کتاب کاملا ریشه داستانی داشت؟
بله، تقریبا تمام داستان، منظورم از تقریبا همان اشارهام به ماجرای خاموشی نیویورک است، بجز آن بقیه کتاب زاده قدرت تخیلم بود؛ بعلاوه من عاشق سفر کردن هستم و همیشه دوست داشتم کتابی بنویسم که در آن شخصیتها به کشورهای مختلف میروند.
گفتید که عاشق سفر کردن هستید؛ آیا دوست دارید به ایران بیایید؟ نظرتان راجع به ایران چیست؟
اول میخواهم از تمامی ایرانیانی که این کتاب را خواندهاند تشکر کنم. واقعا از اینکه ایرانیان این کتاب را دوست داشتهاند خوشحالم. دوم میخواهم از خود شما بابت اینکه با من تماس گرفتید تشکر کنم. بهنظرم دیدن ایران واقعا جذاب خواهد بود و احتمالا یک روز به ایران بیایم.
لطفا یک کتاب دیگر به افرادی که «جغرافیای من و تو» رو دوست داشته اند معرفی کنید؟
فکر نمیکنم دیگر کتابهایم به فارسی ترجمه شده باشند، اما به آن دسته از خوانندگانی که جغرافیای من و تو را دوست داشتهاند توصیه میکنم کتاب «احتمال عاشق شدن در نگاه اول» را بخوانند و یا از ناشر بخواهند که این کتاب را هم به فارسی ترجمه کند. این کتاب راجع به دختری است که میخواهد به عروسی پدرش در لندن برود که ناگهان در فرودگاه پسری را ملاقات میکند؛ این دو در مدت پرواز باهم آشنا میشوند اما با رسیدن به لندن از هم جدا میشوند. نمیخواهم بقیه داستان را تعریف کنم، توصیه میکنم خودتان این کتاب را بخوانید.