این مقاله را به اشتراک بگذارید
زیبایی میکشد
میلاد کامیابیان
۱- قاعده جایزه ادبی گنکور آن است که به هر نویسنده تنها یک بار ممکن است تعلق بگیرد. (قواعد دیگری هم البته دارد. مثلا یکیاش اینکه، بهخلاف جوایز ادبی داخلی، از طرف برگزارکنندگان به دوستان و آشنایان و رفقا و همپالکیها و گهگاه هم ارواح درگذشتگان پیشکش نمیشود، اما آن خود حکایت دیگری است که عجالتا ازش میگذریم.) با وجود این، رومن گاری دو بار برنده این جایزه شده: یک بار در سال ۱۹۵۶ و بار دیگر در سال ۱۹۷۵٫ چگونه؟ یک بار با نام رومن گاری و بار دیگر با نام امیل آژار، که البته هیچکدام هم نام شناسنامهییاش نبودهاند. بهجز این، گاری دو نام مستعار دیگر هم داشته و خدا میداند که اگر عمرش بیشتر به دنیا میبود –یعنی در سال ۱۹۸۰ خودخواسته به زندگیاش پایان نمیداد– باز هم برنده میشد یا نه. ماجرای زندگی گاری، از آغاز تا انتها، در جذابیت دستکمی از رمانها و داستانهای کوتاهی که مینوشت، ندارد: هنوز با اطمینان نمیتوان گفت که او متولد کجا بوده، لیتوانی یا روسیه؟ از پدرش هم اطلاع چندانی نداریم. اما میدانیم که همسر دومش جین سیبرگ بوده، بازیگر سینما، و یک سال پس از مرگ هم او بوده که گاری قید حیات را زده، با نامه خداحافظی بامزهاش: «خیلی خوش گذشت. ممنون و خداحافظ.»گاری حتما خودش هم به جذابیتهای داستانی زندگیاش آگاه بوده که دست زده به نوشتن خودزندگینامه، آن هم نه یکی: سگ سفید روایت چند سال از زندگی مشترک اوست با سیبرگ و زندگی و مرگ امیل آژار- که بعد از مرگ گاری منتشر شد- همانطور که از نامش پیداست، حکایت خلق شخصیت امیل آژار و سرکار گذاشتن منتقدان و ژورنالیستها.
۲-بسیار گفتهاند که فلان نویسنده برای خلق قهرمانان آثارش از زندگی شخصیاش الهام گرفته. درباره گاری، اما، به نظر میرسد قضیه برعکس باشد، تو گویی او با الهامپذیری از نویسنده بودنش دست به خلق زندگیاش زده، زندگیای داستانی و چندگانه. نامهای مستعار گاری، همچون نقابهایی که شرکتکنندگان در میهمانی بالماسکه «لیدی ال» (قهرمان رمانی به همین نام از گاری) به چهره میزنند و لباسهایی که به تن میکنند، به او امکان زندگی در قالبی دیگر داد. طرفه آنکه، کمی پیش از خلق شخصیت آژار و انتشار آثارش به نام او، منتقدان دوران نویسندگی گاری را تمامشده میدانستند. همانها پس از انتشار دو، سه اثر با نام جدید، زبان به تحسین این نویسنده ناشناس و گوشهگیر گشودند.
در رمانهای گاری، البته- و این را دیگر نمیدانیم خودخواسته بوده یا نه- سرنخهایی برای منتقدان تیزهوش تعبیه شده بود. در بعضی از معروفترین نوشتههای او، آشکارا، موتیف اصل و بدل و تقابلشان طرح و تکرار میشود. با چند مثال، باید این ادعا را روشنتر بیان کنیم: در لیدی ال، شخصیت اصلی که همان لیدی ال باشد یا، اگر بخواهیم نام واقعیاش را ذکر کنیم، آنت بودن، در اصل، زنی است فرانسوی که در محلهیی بدنام در پاریس به دنیا آمده و بزرگ شده. نتیجه همچو پرورشی را هم که میشود بهراحتی حدس زد. البته آشنایی تصادفی آنت با آنارشیستی جوان، آرمان دنی، او را از پای چراغ منتظر مشتری ایستادن نجات میدهد و سپس، طی فرآیندهایی که برای دانستن دقیقشان لازم است خود رمان را بخوانید، لیدی ال را به زنی اشرافی و در بالاترین تراز اجتماعی بریتانیا، مبدل میکند. زنی که در روز تولد ۸۰سالگیاش تصمیم میگیرد گذشتهاش را برای یک دوست فاش کند. در داستان کوتاه قلابی، چنان که از نام اثر هم میشود حدس زد، تقابل اصل و بدل مجددا به موتیف محوری داستان بدل میشود: آقای س، میلیاردری که خبره آثار هنری است و، دست بر قضا، خودش هم پیشینه مشکوکی داشته –یعنی از دستفروشی آغاز کرده و، با وجود ثروتمند بودن، بیاصلونسب به شمار میآید– ناگهان متوجه میشود دختر زیبایی که به همسری برگزیده، در اصل، زیبا نبوده و تمام آن وجاهت ظاهریاش نتیجه چند عمل جراحی است. لحظه تروماتیک مواجهه با این واقعیت، بهخصوص، با دانستن این امر که تخصص مرد شناخت زیبایی و تشخیص نسخه اصل آثار هنری از نمونههای بدلی بوده اثرگذارتر میشود. در واقع، صحنه آغازین داستان تصویرگر مجادله او با مرد ثروتمند دیگری است بر سر تقلبی بودن تابلویی از ونگوگ. او در مقابل خواست مرد مبنی بر تایید اصالت تابلو مقاومت میکند و سرانجام و توسط همان مرد، در پایان داستان از تقلبی بودن زیباییای که به خلوت خود آورده آگاه میشود. نتیجه هم روشن است: جدایی.
۳- تقریبا یک قرن قبل از انتشار آثار گاری، شاعری فرانسوی که وضعیت پدرش به همان اندازه پدر گاری مشکوک بوده شعری نوشته به نام «گم کردن هاله زرین». منظور شارل بودلر، نیای شاعران سمبولیست فرانسوی، است که در این قطعهشعر منثور حکایتگر برخورد تصادفی شاعری است با دوستی در مکانی بدنام. دوست شاعر از دیدن او در آنجا یکه میخورد و به طور ضمنی، او را بابت آن سرزنش میکند. در مقابل، شاعر شرح میدهد که هاله زرینش را چند روز پیش، میان گل و لای خیابانهای پاریس، گم کرده و در نتیجه، حالا میتواند همچون انسانی معمولی، یک «شهروند»، در پاریس پرسه بزند، بیآنکه نگرانیای از شناخته شدن داشته باشد. این شعر، در ترازی تمثیلی، تغییر جایگاه اجتماعی شاعر و هنرمند را در جامعه جدید نمایان میکند و در عین حال، نشان میدهد که از دست رفتن هاله زرین هنرمند برای او موجب آزادی و رهایی است، آزادی زیستن زندگی به شیوهیی که خود میخواهد و رهایی از قیودی که جامعه، به دلیل توقعی که از او دارد، بر گردهاش مینهد. شاعر هاله از دست داده بودلر نیای رومن گاری و هنرمندانی از نوع اوست که، بعدها، خود را ناگزیر از نقاب به چهره زدن میبینند تا بتوانند همچنان به خلق آثار هنری ادامه دهند. برای این، نهتنها رها کردن قید آن هاله قرون وسطایی ضروری است، که دست برداشتن از هر هویت صلب و ثابت و نامنعطف را نیز ناگزیر میکند. میل به زیبایی مرگبار است، چنانکه لیدی ال، آقای س و امیل آژار، بعدها، درمییابند.
اعتماد