این مقاله را به اشتراک بگذارید
«نگاهی به ۵۰ کتاب» به مناسبت سالروز درگذشت انجویشیرازی
«تبعیدگاه خارک» روایتگر گوشهای از تاریخ است/ مُثله شدن یادداشتهای خارک پژوهشگر فرهنگ عامه
سالروز درگذشت ابوالقاسم انجویشیرازی، پژوهشگر فرهنگ عامه ۲۵ شهریور است که به همین مناسبت نقد محمدرضا آلابراهیم بر کتاب «تبعیدگاه خارک» را مرور کردیم تا یادی از این شیفته فرهنگ مردم شود.
به گزارش مد ومه به نقل از ایبنا- ۲۵ شهریورماه برابر با سالروز درگذشت ابوالقاسم انجویشیرازی، پژوهشگر فرهنگ عامه است؛ پژوهشگری که در کارنامهاش تحقیق و انتشار فرهنگ مردم جایگاه ویژهای داشت. وی سال ۱۳۷۲ روی در نقاب خاک کشید و در گورستان ابن بابویه تهران آرمید.
پیریزی برنامهای درباره فرهنگ مردم
انجوی در جوانی به فعالیت در حوزه سیاست پرداخت و در همین راستا مجلهای انتقادی و سیاسی با نام «آتشبار» منتشر کرد، اما در جریان کودتای سال ۱۳۳۲ دستگیر و به خارک تبعید شد. ثمره آن دوران در کتابی با عنوان «تبعیدگاه خارک» گردآوری شد.
«تمثیل و مثل» جزو نخستین کتابهای انجوی است و پس از آن «سفینه غزل» را در سال ۱۳۳۶ به چاپ رساند. همچنین «گل به صنوبر چه کرد؟» شامل قصههای ایرانی و «جشنها و آداب و معتقدات زمستان» را از سوی انتشارات امیرکبیر و «ریشههای تاریخی امثال و حکم» را با همکاری انتشارات سنایی منتشر کرد.
سال ۱۳۴۰ انجوی برای ارتقا سطح اطلاعات مردم از فرهنگ مردم و عامه با کمک علی دشتی و محیط طباطبایی به رادیو راه یافت و برنامهای درباره فرهنگ مردم پیریزی کرد. وی در آغاز فعالیت خود، این برنامه را به مدت نیم ساعت در هفته و با نام «احساس و اندیشه» اجرا میکرد.
کتابی که آدم را یکراست میبرد سر اصل ماجرا
این پژوهشگر از چهل سالگی به کار گردآوری اسناد و حفظ و نگهداری روایات و میراث فرهنگی مردم پرداخت. وی مرکزی را بنیان نهاد که محلی برای پژوهشهای فرهنگ عامه بهشمار میآید. عشق انجوی به فرهنگ مردم تا به جایی رسید که منزل شخصی وی در جمالآباد نیاوران پس از مرگش به موزه فرهنگ مردم تبدیل شده است.
به مناسبت سالروز درگذشت انجوی شیرازی کتاب «نگاهی به ۵۰ کتاب» تالیف محمدرضا آلابراهیم را مرور کردیم در این کتاب صفحاتی به کتاب «تبعیدگاه خارک» اختصاص دارد. آلابراهیم در این کتاب به برخی آثار نگاه کرده و با قلمی نقادانه آنها را از نظر گذرانده است. در این مجال سراغ نوشتهاش درباره کتاب انجوی شیرازی رفتهایم.
مولف درباره تاثیری که از خواندن خاطرات انجویشیرازی پذیرفته، مینویسد: «کتاب بسیار ارزشمند تبعیدگاه خارک را خواندم. بیتعارف درسها آموختم. به انسان نحوه زیستن و زندگی کردن را میآموزد. چه زیبا توصیفگر لحظههای زشت، پلید و پَلَشتِ زندگی است. بلانسبت غرقه در … سلول و بند زندان دوران ستمشاهی است ولی در عین مقاومت و صلابت، حافظ شرافت خود و دیگران است. با بسیاری از بخشهایش مختصر آشنایی داشتم و بعضا لمس هم میکردم. من از خواندن اینگونه کتابها لذت بسیار میبرم. ضمن آنکه بیاندازه هم متأثر و مستألم میشوم. این نوع کتابها دست آدم را میگیرد و یکراست میبرد سر اصل ماجرا.»
صغری کبری چیدن نویسندههای توخالی
وی در ادامه با اشاره به مقدمهچینیهای خستهکننده برخی نویسندگان آورده است: «دیگر از خواندن کتابهایی که با الفاظ بازی میکنند و با تعلیقهای تصنعی خواننده را سر کار میگذارند، خسته شدهام. دیگر حوصله صغری کبری چیدن نویسندههای توخالی را ندارم. نویسندههایی که همچون صحنهگردانها و نمایشگران مار که دو سه ساعت همه را علاف خود میکنند تا ماری که اصلا وجود ندارد، نشان بدهند، برایم دستشان رو شده است.»
درباره جزئیات نوع روایت این پژوهشگر عامه میخوانیم: «انجوی را دوست داشتم و بیشتر دوست میدارم. با خواندن این کتابش به هر صورت گوشهای از تاریخ ما، از دلاوریهای فرزندان خلقمان سخن رانده است. از ستمگریهای شاه و مزدورانش. از دوررنگیهای انساننماهایی همچون سرهنگ اکبر زند، دوست دیرین آقای جواد آتشیار (دوست انجوی) سخن به میان آمده است که او پست و مقامش را بر همه چیز ترجیح داد و دوستیها را نادیده گرفت و به آنان پشت کرد.»
آلابراهیم درباره صداقتپیشگی مولف کتاب مینویسد: «و من محو شدن امید یک زندانی را بهخوبی درک میکنم که چگونه رنگ میبازد و همچون برف در تموز آب میشود. هم خود و هم امیدش را. میهن صداقتپیشه هم که همشهری ماست. با برادرش محسن هم مدتی در دوران شاه همسلولی بودیم اما از دو جایگاه متفاوت.»
«تبعیدگاه خارک» در حروفچینی مُثله شد
در انتقاد از برخی کمبودهای «تبعیدگاه خارک» و جای خالی بعضی نکات آورده است: «چاپ کتاب را به میهن صداقتپیشه واگذار کردهاند ولی نمیدانم این همه غلط چاپی چرا؟ حیف از کتابی از انجوی است (که خود یکی از حامیان فرهنگ بود) اینگونه در حروفچینی مُثله شود. دیگر این که دلم میخواست از کریمپور شیرازی بیشتر بشنوم زیرا با انجوی تقریبا همشهری، همسن، همسلولی و هممبارز بودهاند. دیگر اینکه حقیقت از شما چه پنهان از عکسهای صفحه ۱۸۰ و ۱۸۳ خوشم نیامد.»
آلابراهیم در پایان با گلایه از برخی ویژگیهای ظاهری مینویسد: «نمیدانم چرا از ریش پروفسوری هم دل خوشی ندارم. نوعی دورنگی، ریا و مکر در آن میبینم. نمیدانم مخترع اینگونه ریش کی بوده است؟ ولی هر مبدع و مبتکری که بوده، به نظر میرسد که از یک گونه عدم تعادل روحی برخوردار بوده است.»