این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
پیشنهاد کتاب «زنگبار یا دلیل آخر» اثر آلفرد آندرش؛ ترجمه سروش حبیبی/ نشر ماهی
دیگران
حمیدرضا امیدی سرور
هرچند که برخی از صاحب نظران براین باورند که ادبیات آلمان بعد از جنگ دوم جهانی، نثر نویسی به قدرت توماس مان نداشته؛ اما این بدان معنا نبوده که ادبیات آلمانِ بعد از جنگ نتوانسته در حد و اندازه های گذشته ظاهر شود. جنگ جهانی دوم بی شک تاثیری عمیق بر روح و روان ملتی گذاشته که در آرزوی فتح جهان بودند، اما سرانجام بلند پروازی شوم قدرتمداران آن سرزمین، نصیبی جز شکست، ویرانی و مرگ نداشت، از این سبب همه چیز باید از نو ساخته می شد، نه تنها خانه ها، خیابانها و شهرها که حتی، فرهنگ، هنر و ادبیات.
آلفرد آندرش (۱۹۱۴ تا ۱۹۸۰) به نسلی از نویسندگان تعلق داشت، وظیفه بازسازی ادبیات داستانی آلمان را برعهده داشتند. نویسندگانی که ویرانی جنگ و ابعاد گسترده آن را از نزدیک شاهد بودند و با زخم های بسیاری بر جسم و روحشان به سالهای پس از جنگ رسیدند.
آلفرد آندرش نویسنده ای برجسته بود، اگر چه ترجمه نشدن آثار او در ایران باعث شد به شهرت و اعتبار چهره هایی همچون گونتر گراس و هاینریش بل نباشد اما خالق آثاری ارزنده بود که نشان از رنج های او در دوران جنگ داشت.
رمان «زنگبار یا دلیل آخر» نیز از این قاعده مستثنی نیست. این رمان که به اغلب زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و نقش بسزایی در شهرت جهانی آلفرد آندرش داشته است؛ رمانی که خوشبختانه با ترجمه ای در خور اعتنا از سروش حبیبی به فارسی ترجمه شده و این نویسنده برجسته آلمانی و توانایی قلمش را در معرض دید مخاطبان فارسی زبان قرارداده است. (ترجمه دیگری از این کتاب سالها پیش به بازار آمد که نتوانست این کتاب را چنان که شایسته است معرفی کند)
ماجراهای این رمان در شهری بندری و پرت افتاده در شمال آلمان، روی می دهد. و از چند شخصیت اصلی برخوردار است که داستان از نگاه آنها روایت می شود، البته نه به شیوه اول شخص، بلکه به شیوه دانای کل محدود به ذهن این شخصیت ها. البته نویسنده برای پرهیز از پیچیده شدن داستان در ابتدای هر بخش نام شخصیتی که روایت در آن بخش ناظر به ذهن اوست آورده است. پسر بچه ای شیفته هکلبری فین که پدر دائم الخمرش سالها پیش در دریا غرق شده؛ ناخدای یک کشتی کوچک ماهیگیری که نماینده و تنها عضو باقی مانده حزب کمونیست منطقه است؛ کشیشی که تمام فکر و ذکرش نجات دادن مجسمه راهبی درحین مطالعه است؛ دختری که برای فرار به سوئد به این شهر بندری آمده و رابط حزب کمونیست که برای ابلاغ دستورات روسا به نماینده حزب در این منطقه با او قراری ترتیب داده است.
شاید در نگاه نخست نقطه مشترک این خطوط روایی که هر یک معطوف به زندگی یکی از این شخصیت هاست حضور در این بندر پرت افتاده و آرام باشد، اما هرچه داستان پیش می رود، شاخه های مختلف داستان به هم نزدیک شده و در هم تنیده می شوند و داستانی بسیار جذاب را می سازند. ماجراهای این رمان در ایام قدرت گرفتن حزب نازی می گذرد، که در طول رمان از آنها به عنوان «دیگران» یاد می شود.
بن مایه رمان زنگبار یا دلیل آخر؛ گریز است، گریز از خویشتن، گریز از زادگاه، گریز از حزب، گریز از سرزمین وشاید گریز از مذهب. آدمهای این داستان هریک به نوعی مترصد فرارند تا زندگی تازهای را تجربه کنند. کشیش در این رمان اگر چه خود نمیگریزد اما میکوشد مجسمه ای را که قرار است توسط «دیگران» ضبط شود، بگریزاند. آنچه این رمان را برجسته می سازد، قدرت نویسنده در به وجود آوردن اتمسفری ست که می توان در آن حضور سنگین «دیگران» را احساس کرد، بی آنکه نقش مستقیم و پر رنگی به آنها بدهد. در واقع نویسنده نشان می دهد که اگر فاشیسم هیتلری در این سرزمین رشد کرده و قدرت گرفته به دلیل خانه کردن آن در ذهن این آدمهاست، چنانکه «دیگران» همیشه حضور دارند، چه بسا خود ما نیز از «دیگران» باشیم.
ادای دین آلفرد آندرش به هکلبری فین اثر مارک تواین در ارتباط با موتیف گریز شکل گرفته که تم اصلی این رمان نیز هست، از این سبب به استفاده از آن معنای ویژه ای داده است. در واقع اشاره های پسر به هکلبری فین یک ایده بینامتنی است که باعث به وجود آمدن سطوح معنایی چند گانه در رمان می شود.
رمان با این فکر در ذهن پسرک آغاز می شود که افسوس نمی توان همانند هاکلبری فین با یک بلم به دل می سی سی پی زد و گریخت و زندگی تازه ای آغاز کرد. هاکلبری فین اگر از دست بدمستی های پدر دائم الخمر خود می گریزد، اما شخصیت های این رمان از چه می گریزیند؟ از شرایطی که بدمستی های پدر ملت آلمان یا همان پیشوای «دیگران» می کند!
این ارتباط ها و بارمعنایی شان چه تعمدی بوده باشند، چه از سر اتفاق، به جذابیت رمان افزوده است. رمان لحظه های فراموش نشدنی فراوانی دارد، همانند رویارویی کشیش محلی با ناخدای کمونیست. شخصیت هایی که هردو تلخ و ناامید شده اند چرا که می بینند توان مبارزه دربرابر« دیگران» را نداشتند . هردو شکست خورده اند. بنابراین به شدت احساس ضعف می کنند، اگر حزب آنقدر ضعیف بوده که به این راحتی مجال قدرت گرفتن به «دیگران» داده، و یا اگر مذهب چنین سست و ضعیف بوده که پیشوای مردم سرکردهی«دیگران» باشد. به این ترتیب همانقدر که ناخدای کمونیست از مرام خود دلزده است، کشیش نیز دلزده به نظر می رسد. این احساسی است که از دل زندگی واقعی خود آلفرد آندرش به عنوان یک کمونیست بازنده دربرابر نازیسم به این رمان رسوخ کرده است.
از دیگر وجوه جذاب رمان فضا سازی بکر و خوفناک آن است، خولوت بودنتی که حس هراس را به خواننده القا می کند و برجهایی که گویی ناظر و شاهد همه چیزهایی هستند که آن پایین در جریان است.
در ادبیات آلمان رمانهای زیادی هستند که به دوران جنگ و یا قدرت گرفتن نازی ها پرداخته اند، رمان حاضر نه از این سبب بلکه به دلیل نوع پرداخت آن و طراوت و جذابیت هایی که دارد، اثری منحصر به فرد و خواندنی محسوب می شود.
*این کتاب سالها پیش با ترجمه سعید فیروز آبادی و توسط سازمان تبلیغات اسلامی منتشر شده بود. ترجمه سروش حبیبی یکبار در سال ۱۳۸۷ توسط نشر ققنوس منتشر شده بود.
نقل از الف کتاب
‘