این مقاله را به اشتراک بگذارید
سلطانیه؛ رویای بربادرفته
پرستو رحیمی
«روز بیست و پنجم از شوسهای که شاه عباس کبیر ساخته و هنوز بعضی از قسمتهای آن خوب مانده است به راه افتاده به جانب قافلانکوه پیش رفتیم». با این توصیف کوتاه، پای در جادهای میگذاریم که دویست سال پیش مسافر آلمانی، موریس دوکوتزبوئه در آن روانه شده است. او در دوران فتحعلی شاه قاجار به ایران آمده و از راهی یاد میکند که گویا در دوره صفوی ساخته شده است. او در سفر به ایران که یک سال به درازا میکشد، مشاهدههای خود را ثبت کرده است؛ هرچند از خودش آگاهیهایی چندان در دست نیست. بر اساس ترجمه محمود هدایت و نیز مقدمه کتاب سفرنامه او، مطلبی به قلم اگوست، فرزند دوکوتزبوئه در اینباره آمده است «نویسنده این کتاب جوانی است که اخیرا شرح اسارت خود را به دست فرانسویان منتشر ساخته، پس از مراجعت از ایران هم برای نقشهبرداری گروزینی (گرجستان روس) انتخاب شده است. اخیرا نسخه خطی این کتاب را با تقاضای طبع آن تسلیم پدر خود نموده و به طوری که عموم ملاحظه خواهند نمود، به سبک پیشینیان خود شاردن و ملکم داخل تعریف و توصیف جزئیات وضعیت ایران نشده، بلکه فقط با اجازه سفیر کبیر روسیه مشاهدات خود را نگاشته است. چون از بدو شباب در خدمات نظام بری و بحری بوده، شاید سبک انشای آن قدری خشن باشد؛ ولی مدعی است که نگارشاتش مفید و مطابق حقایقی که به چشم خود دیده است».
موریس دوکوتزبوئه به همراه سفیر روسیه در این زمان به ایران آمده و دیدههای خود را یادداشت برداشته و ثبت کرده است. بنابر آنچه مترجم کتاب بیان داشته است، پدر نویسنده به علت خیانتهایی که به وطن خود کرد، منفور ملت آلمان شد و در روسیه توطن اختیار کرد و فرزنداناش نیز در خدمت دولت روسیه به سربردند. این کتاب در ٣٠ فصل تنظیم شده است. فصلهای نخستین به شرح اتفاقات روسیه، قفقاز و گرجستان اختصاص دارند و فصل چهاردهم به بعد درباره ایران است. همچنین تصویرهایی فراوان از شهرها، بناها و اماکن گوناگون، فرهنگ، رسوم و پوشش مردم و شخصیتهای مذهبی و سیاسی در قالب طراحی، در جایجای کتاب دیده میشود که به اهمیت کتاب افزوده است. سفر موریس دوکوتزبوئه از روسیه آغاز شده است. او با گذر از گرجستان و قفقاز از راه تبریز به ایران وارد شده، پس از بازدید زنجان و سلطانیه به دربار شاه ایران میرسد. او توصیفی از زنجان و سلطانیه دارد که قابل توجه است و به لحاظ تاریخی نیز اهمیتی فراوان دارد. او زمانی وارد سلطانیه میشود که فتحعلی شاه نیز برای دیدار از این شهر و شکار در حومه آن روانه شده است. با این جهانگرد، به شهر تاریخی سلطانیه در دوره قاجار سفر میکنیم.
شهر فیروزه
نخستین توصیف دوکوتزبوئه درباره شهرهای ایران، خوشایند و تحسینبرانگیز است «زنجان شهر قشنگی است و دیوارهایش به برجهای کوچک ختم شده، در میان آن برج مربع باشکوهی است که پنجرههای چوبی سبزرنگی دارد». او هنگام گشتوگذار در میان بازار و محلههای زنجان، چهره دیگر شهر، یعنی فقر را نیز در آن میبیند «چون قرار بود چندین روز در زنجان بمانیم موقع را غنیمت شمرده و به تماشای بازاری که در نهایت فقر و کثافت بود رفتم. در تمام دکاکین مقدار زیادی فیروزه دیده میشود ولی با اینکه این سنگ محصول خاک ایران است در روسیه ارزانتر میتوان آن را تحصیل نمود. میوه در بازار زیاد بود ولی اغلب کال است فقط بهترین گلابیها را در آنجا یافتم».
قلعه دختر
نخستین ویژگی که دوکوتزبوئه از آب و هوا و طبیعت زنجان بدان اشاره دارد، بادهایی پیوسته و تند که درختان را نیز جابهجا میکرده است «پس از آنکه این راه را بدون وحشت از بادی که به گوشهای ما میخورد تماشا کردیم مجددا از همان راه مارپیچی پایین آمدیم. در سمت چپ، کوه عظیمی ظاهر شد که خرابه قلعهای به نام دختر بر آن نمایان بود. گویند بانی آن اردشیر است و چون دختری در آن محبوس بوده به نام او معروف شده است». او سپس افسوس میخورد که شاه عباس یکم صفوی بدون ملاحظه این قلعه را ویران کرده است «شاه عباس کبیر چون این قلعه بعدا مامن و ملجا دزدان و راهزنان شده و مسافرت از این کوه را خطرناک کرده بدون ملاحظه قدمت آن را خراب کرده است. هنوز دیواری از آن باقیست که به طرز زیبایی با سنگهای مطبق بنا شده. این دیوار به هوای پستی و بلندی زمین ساخته شده و در وسط آن بنای خانهمانندیست که در و پنجره ندارد و بامش ایوانی تشکیل داده، علیایحال جای عجیبی است. روی بام آن سوراخی پیدا کردم که سنگ انداختن در آن تولید سروصدای طولانی خفهای مینمود. مقدار زیادی شن و صدف آنجا یافتم و یکی از همراهان یک جفت صدف کمیاب پیدا کرد که کاملاً محجر و یکپارچه شده بود».
خارهای ملبس!
در ادامه مسیر، مشاهده صحنهای دربرگیرنده تکهپارههایی از لباسهای مندرس در میان بیابان، شگفتی این مسافر آلمانی را برمیانگیزد، به گونهای که دلیل آن را میجوید «در تعقیب همین جاده اصلی به رودخانه قزلاوزن رسیدیم که به معنی رودخانه طلاست. ابتدا از مشاهده کهنهپارههایی که میان خارهای بیابان پراکنده بود خیلی متعجب شدیم ولی گفتند که اهالی محل، این نقطه را پیر نامیده، مقدس دانند و مسافرینی که برای طی طریق ضعیف و ناتوان باشند یا احساس درد و اندوهی کنند عادتا نمازی گذارده بانضمام قطعهای از لباس خود را اینجا مینهند و در اثر این اعمال خوشحال و خرسند به راه میافتند». او چنین درمییابد که گویی گونهای آیین و سنت ویژه بدینترتیب رواج داشته است که مردم ناحیه اجرا میکردهاند.
پل معلق!
پلی روی «رودخانه طلا» کشیده شده که بوئه آن را توصیف میکند. زیبایی آن صحنه به گونهای است که او را به وجد میآورد. معماری پل به همراه طبیعت و سبزهزار پیرامون آن، از نگاه جهانگرد آلمانی به اندازهای زیبا است که جزءجزء آن را وصف کرده است؛ به تعبیر او این گمان در ببینده پدید میآید که گویی پلی معلق بر رودخانه نهادهاند «به پای کوه که رسیدیم پل باشکوهی مرکب از سه چشمه مشاهده شد که بر رودخانه قزلاوزن با سنگتراش زردرنگی بسته بودند. این پل را طاقهای عظیم قطوریست و کتیبهای بر آن منقور است که میرساند صد و چهل سال قبل یک نفر از اهالی قزوین آن را ساخته. زیر سقفهای این پل چلچله لانه دارد. متاسفانه شکافی در آن مشاهده میشود که ممکن است در آتیه موجب سقوط آن گردد. به فاصله کمی از این پل کاروانسرای خرابی مشاهده شد. چشمانداز ما فوقالعاده قشنگ و جالب توجه است بدین نحو که قلل سیاهرنگ جبال اطراف با سبزه سواحل رودخانه، الوان تند مفرحی ترکیب کرده از دور به نظر میرسد که پل در میان هوا معلق است».
سادات زنجان
سیاح آلمانی، در سفر خود به این منطقه چندان در میان مردم حضور نمییابد یا دستکم در سفرش به زنجان چندان متوجه زندگانی مردم و اصول و آداب آنها نبوده است. او اما روایتی درباره سادات منطقه دارد که البته در درستی آنها تردید میتوان داشت «سادات مردمانی هستند از اعقاب محمد [ص] که مسلمانان احترامات مخصوصی برای آنان قائلند. یک سید مختار است که هر چه میخواهد به شاه بگوید بدون اینکه هیچگونه خطری متوجه او شود. … به علاوه باید به خوبی با آنان رفتار کرده هدیهای هم تقدیمشان کنند. سید … حق دارد که نزد وزرا حتی سر سفره آنان بنشیند، خصوص وقتی که وزیر هم سید باشد».
سلطانیه یا رعیتیه!
دوکوتزبوئه پیش از آن که فتحعلی شاه به سلطانیه برسد، برای پرهیز از گرفتاری همراهی با اردوی شاهی و تجملهای آن، به شهر رفته و آثار آن را دیده و توصیفهایی جذاب از بنای باشکوه گنبد سلطانیه ارایه میدهد «روزی سوار اسب شده به سلطانیه رفتم که قبل از رسیدن اعلیحضرت داخل قصر را گردش کنم چه بعدا نمیشد. گرچه فاصله شهر تا اقامتگاه ما بیش از دوازده ورست نبود ولی چون شهر در محل مرتفعی ساخته شده تفاوت هوای آن با منزل ما خیلی است. چنانچه بدوا تصور کردم احساسات من به خطا میرود». آنچه از این بنای تاریخی در نخستین نگاه به نظر سیاح آلمانی میرسد معماری ساده برای سکونتگاهی شاهانه است «ظاهر سلطانیه نشان نمیداد که در اقامت آنجا به ما خوش بگذرد. قصر سلطنتی روی تپهای واقع و اطرافش مختصری درخت است ولی ظاهر آن نمیرساند که اقامتگاه ییلاقی سلطانی باشد، به علاوه نتوانستم باور کنم که شاه و همراهانش بتوانند در این عمارت منزل کنند. با تمام این تفصیلات فضای بیفایده زیادی در اطراف باقیست». این بیرونقی بنا، در ادامه توصیف دوکوتزبوئه خود را بیشتر مینمایاند «در عقب قصر قریهای به همین اسم وجود دارد. در دست چپ مسجد معظمی ملاحظه میشود که اطرافش را خرابههای زشتی احاطه کرده، این قسمت تنها آثار قدمت سلطانیه بود، در اطراف هم جز کوههای خشک بیآب و علف چیزی مشاهده نمیشد، در صورتیکه برای منزلگاه ییلاقی چنین منظرهای بسیار نادلپذیر است، تنها حسنی که عیوب آن را میپوشاند سلامت هوای آن و بادیست که دائم به شدت میوزد».
وی سپس میافزاید با وجود آن که بخش بیرونی بنا ظاهری شاهانه و مجلل ندارد اما بخشهای درونی آن به میمنت ورود فتحعلی شاه قاجار در دست تعمیر بوده و هنگام بازدید او کارگران درحال مرمت دیوارها و تزیینات آن بودهاند «در داخل قصر عده زیادی عمله مشغول به کار بودند و در کمال جلدی و چابکی به تعمیر در و پنجره و سفال و سفید کردن دیوار و مرمت کردن تزیینات عمارت و به عبارت آخری آنچه زیبنده مقام سلطان است اشتغال داشتند». او سرانجام نتیجه میگیرد «باری به استثنای تالار سلام که رو به دو سمت باز است جایی که لایق اطلاق لفظ قصر باشد ندیدم». این جهانگرد آلمانی دلایلی برای این نظر خود آورده است و درباره وضعیت اتاقها و سقف بنا میگوید «اطاقهای تحتانی آن عبارت از سوراخها و حجرات تنگ و تاریکی است که به وسیله در و راهروهای متعدد به یکدیگر ارتباط دارد، از راهرو مسقفی به پلکانی میرسد که از آن داخل فضای محدود به دیواری میشود و در وسط آن برجی هشت ضلعی ساخته و گنبدی بر آن نهادهاند این بنا اطاقهای متعدد و پنجره بسیار دارد».
* همه مطالب درون گیومه از کتاب «مسافرت به ایران؛ دوران فتحعلی شاه قاجار» آورده شده است.
شهروند