این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی دیگر به فیلم فروشنده ساخته اصغر فرهادی
بسط تجربه بخشش تا کجاممکن است؟
کامل حسینی
سیلی محکمی که عماد در دقایق پایانی به صورت پیره مرد می زند یادآور کدام رویداد ماندگار و پسندیده أجتماعی ما ایرانیان است؟کدامین نوع بخشش در دنیای امروزین است که "فروشنده" به دیگر زمانها و مکانها بسط می دهد؟!!!کدامین افراد و شخصیتها هستند که معمولا پیشگام می شوند و قدم اول را با تمام توهین هاو زخم زبانها تحمل می نمایند تا دری تازه بر روی نوعی دیگر از بخشیدن بگشایند؟روایت فروشنده جز دقایق اولیه کمتر فراز و نشیب دارد و بیشتر با همان ریتم کندی پیش می رود تا یک دفعه از عمق منجلاب زیست در دنیای سرمایه داری و آپارتمان های بلند ما را به جای عمیقتر این اقیانوس فروببرند که در آن پول و سپس شهوت،آثار و ثمره شوم خود به موازات عمیقر شدن لایه های اقیانوس گسترش می دهند.چندین سکانس اولیه تا حدودی حول شخصیت پردازی عماد(شهاب حسینی)می چرخد تا تماشاگران در پایان بتوانند در شناخت صحیح علت و معلول های هسته اصلی رویدادها و یافتن پاسخ ها از ان کمک بگیرند. ..این نوع شیوه پیشبرد روایت بیشتر از سبک فرهادی حکایت می کند تا نوعی کرختی و بی رغبتی که ممکن است در کاراکترها بویژه عماد دیده شود؛چنانچه خود اصغر فرهادی در یک گفت و گویی می گوید(به نقل از اعتماد):
…هم در فیلم «فروشنده»، هم در فیلم های «گذشته»، «جدایی» و «درباره الی…»، مقدمه ها طولانی اند. غالب این مقدمه ها بین٣٠ تا ۴٠ دقیقه از زمان فیلم را به خود اختصاص می دهند. طبیعتا در این نوع قصه گویی که نیاز به کاشت اتفاقاتی در مقدمه برای برداشت در ادامه فیلم هست، الزامی است که مقدمه طولانی باشد. از طرفی این نگرانی وجود دارد که مقدمه طولانی باعث کندی ریتم فیلم شود. من سعی می کنم در همین مقدمه، گره های کوچک که به اندازه گره های اصلی فیلم اهمیت ندارند، ایجاد کنم تا تماشاگر این مدت را همراه فیلم باشد.
به شیوه چیدن تار و پود شخصیت عماد در بافت روایت دقت نماییم؛از همان دقایق آغازین فیلم،اولین تار و پود وجود سرشار اخلاق مداری و جوانمردیش را بافته می شود(حمل مرد معلول و بردنش به مکان امن).او معلم است و همچنین کارگردان به دانش آموزان در قالب درس مدارس و بحث نمایش نامه و فیلم،زندگی اجتماعی و تسلیم نشدن دربرابر وضعیت ترک خورده زندگی اجتماعی سرمایه داری لجام گسیخته را تعلیم می دهد (آنجاییکه خطاب به یکی از پرسش دانش آموزان می گوید که بلی انسان گاو هم می شود اما به تدریج!!!).در تاکسی با برخورد ناشایست زن مدارا دارد.(سکوت سرشار از معنا که بعدها این سکوت را با توضیح جملاتی به انش آموزش می شکند).نقش زن یعنی رعنا هم در این تار وپود با کاموایی همزمان مکمل با عماد تنیده شده است؛از قضا این نقش عمدا و با مهارت تمام در کنار عماد چیده است یعنی او هم همگام با همسرش بازیگر تئاتر است تا روحیه بالای هنرمندانه و ظریفش تاب مقاومت در برابر فاجعه ای داشته باشد که بوی نفرت انگیز آن همزمان با افزایش ارتفاع آپارتمانها به مشام می رسد.شیوه رخ دادن تجاوز از قضا کاملا غافلگیرانه و عجیب انجام می گیرد به گونه ای که همین غفلت و غافلگیری ذهن مخاطب را به سمت سرنوشت احتمالیی می برد که زن از آن در رنج است؛چرا در را نبستین؟تقصیری در این ماجرا گریبان تو هست!!!.در مسیر پیشرفت روایت ،با کمترین پیچیدگی روایت وتعلیق ها و ابهامات مواجهیم و این مورد شاید تفاوتی عمده با دو فیلم قبلی یعنی "گذشته" و "جدایی"را برجسته تر می نماید.بگذریم از اینکه این فیلم تا چه اندازه دور یا نزدیک از نمایش نامه معروف میلر است اما فیلم نقبی می زند به موضوعی جسورانه که تا حدودی در این جامعه ما طرح آن اگر چه ممکن است قبلا در دیگر جاه ها و فیلم ها مطرح بوده باشد اما در این فیلم با زمینه سازی و شخصیت پردازی های ماهرانه دری تازه به روی موضوعی تازه می گشاید.موضوعی که ما کمتر جرأت اندیشیده به آن را داریم.ریتم بازیگری "عماد" متناسب با حالات روانیش که افسردگی و گرفتگی ناشی از وضعیت اسفناک اجتماعی و آپارتمان نشینی به طور مداوم از همان اوایل تا پایان آهسته است و بی انرژی؛بی رونق تو گویی خبر از حادثه ای عظیم تر در پیش دارد.از این بیشتر سخن درباره محتوا یا فرم آن و همچنین کمبودها و خلل های فیلم زمان زیادی می برد و تا اکنون به آن بسیار پرداخته شده است اما مایلم به مواردی اشاره نمایم که قبل از فروشنده کمتر به آن پرداخته شده است؛آن هم بخشیدن مجرم یا متجاوز در مورادی است به اصطلاح "ناموسی".در میان جوامع ایرانی بارها شاهد عفو مجرم یا بزهکار در زمینه سرقت یا حتی قتل نفس بوده ایم.بارها از بخشایندگان بابت عفو قاتل یا سارق تقدیر و تحسین روا داشته ایم اما سخت است و قابل تصور نیست که افرادی را ببخشیم که مزاحمتی را برای حریم خصوصیمان ایجاد نموده اند؛فروشنده اصغر فرهادی با یک سکانس فوق العاده زیبا با یاد آوری یک رویداد که در حافظه ما ایرانیان مانده است به همین مسئله و نوع بخشش دارد.یک بار دیگر به سیلی دقت نماییم که عماد یه صورت طرف مقابل می زند؛به نظر نگارنده یادآور سیلی مشهور مادری است که در شهر "نور" و در لحظه های پایانی به آن بسنده کرد و قاتل پسرش را بخشید تا حیاتی دوباره به قاتل وخانواده قاتل عطا نماید.فرهادی هم شاید با تلمیح به این واقعه واکنش شخصیتی بنام عماد را به شکلی مشابه باز سازی نموده است؛شخصیتی که می داند که اکنون قدرت شکایت یا بازگویی راز مزاحمت برای خانواده پیره مرد را دارد اما او در کمال قدرت،متجاوز به حریم خصوصیش تنها با یک سیلی را می بخشد تا از بروز مشکلاتی جلوگیری نماید ولی در این میان هم ما را به تامل در یک پرسش وا می دارد که روایت اصغر فرهادی از ما می پرسد؛ پرسش این است که آیا بسط تجربه بخشش به متجاوزان حریم خصوصی و یا به قول ایرانیان؛ناموسی هم ممکن است؟همانطور که حتی گاهی مثل آن مادر در شهر نور قاتل را می بخشیم،آیا آنقدر از نظر فکری و روحی آمادگی پیداکرده ایم که مزاحم حریم خصوصی را در مواردی خاص(نه همیشه و همه جا)ببخشیم؟پاسخ این پرسش را به قضاوت مخاطبان می سپارم.