این مقاله را به اشتراک بگذارید
تالکین دیگر نویسنده ناشناختهای در جامعه ادبی ایران نیست
نسیم آصف
بهتازگی چاپ جدیدی از کتاب «درخت و برگ» که شامل سه داستان تخیلی از جی.آر.آر تالکین است با ترجمه مراد فرهادپور در نشر روزنه منتشر شده است. در این کتاب، که چندین سال پیش با ترجمه فرهادپور به چاپ رسیده بود، بهجز سه داستان از تالکین مقدمهای مفصل از مترجم و نیز مقالهای درباره داستان پریان هم منتشر شده است. مقدمه فرهادپور با عنوان «تالکین و ادبیات تخیلی» سالها پیش به فارسی نوشته شده و در آن زمان هنوز هیچ اثری از تالکین به فارسی ترجمه نشده بود و این نکتهای است که او در این مقاله به آن اشاره کرده و آن را از جمله دشواریهای نوشتن درباره تالکین دانسته است. در این سالها البته چندین اثر تالکین به فارسی ترجمه شدهاند و برای مثال رضا علیزاده بخشی از آثار این نویسنده را به فارسی برگردانده است و ازاینرو بهشمار نمیرود. بااینحال اما مقاله فرهادپور همچنان حاوی نکات مهم و تازهای درباره تالکین و ادبیات تخیلی است. ادبیات تخیلی از ژانرهای فرعی ادبی بهشمار میرود که شاید هنوز هم در جامعه ادبی ایران شناخت درستی از آن وجود نداشته باشد اما آثار مهم و تاثیرگذاری در این ژانر نوشته شدهاند که آثار تالکین از شاخصترین آنها بهشمار میرود. در ایران تا مدتها ادبیات تخیلی یا حتی ژانر ادبیات پلیسی و جنایی بهعنوان ژانرهایی نازل در ادبیات شناخته میشدند اما با گذشت زمان اهمیت این ژانرهای حاشیهای روشن شدند و امروز ترجمههایی قابلتوجه از ادبیات تخیلی و نیز رمانهای پلیسی در دست است. البته در ادبیات امروز غرب هر یک از این ژانرها به شاخههای فرعیتری تقسیم شدهاند و با عناوین جداگانهای شناخته میشوند اما به دلیل اینکه تعداد آثار ترجمهشده به فارسی در این شاخههای فرعی اندک است هنوز شناخت دقیقی از وجوه تمایز شاخههای فرعیتر وجود ندارد. فرهادپور در بخشی از مقالهاش به ناشناختهبودن تالکین در ایران و حتی قضاوتهای متفاوت درباره او در ادبیات غربی اشاره کرده و نوشته: «حتی در جهان انگلیسیزبان نیز قضاوت در مورد تالکین(و ادبیات تخیلی) علیالقاعده با افراط و تفریط همراه است. درهرحال، گمنامی این شاخه از ادبیات مدرن، خواهناخواه موجب سوءتفاهمهایی است که بیشک کار ترجمه و نشر اینگونه آثار را تسهیل نمیکند. قضاوت جاهلانه برخی افراد در مورد بهاصطلاح مبتذلبودن ادبیات پلیسی – جنایی یا داستانهای علمی – تخیلی که هر دو در کنار ادبیات تخیلی، از زمره ژانرهای فرعی یا حاشیهای ادبیات مدرناند، مسلما انگیزه مثبتی برای ترجمه آثار برجسته این ژانرها و تمییز آنها از خیل انبوه کتابهایی که صرفا به قصد تجارت نوشته میشوند، فراهم نمیآورد». فرهادپور در ادامه مقدمه مفصلش، به آثار تالکین و ویژگیهای ادبیات تخیلی پرداخته و کوشیده مهمترین خصوصیات این ژانر و سابقه شکلگیری آن را شرح دهد. او منشأ تاریخی ادبیات تخیلی مدرن را به داستانی از ویلیام موریس مربوط میداند. نویسندهای قرننوزدهمی که از اصیلترین نظریهپردازان سوسیالیسم تخیلی بوده و با نوشتن داستان «چاه آخر جهان» ژانر ادبی جدیدی را بنیان نهاد. «احتمالا مهمترین خصوصیت داستان موریس آن بود که همه وقایع آن در جهانی کاملا خیالی رخ میدادند و صرفنظر از برخی نشانههای کلی نظیر غیبت تکنولوژی مدرن، خواننده هیچ کلیدی در دست نداشت تا به کمک آن زمان و مکان وقوع داستان را تبیین کند. البته قصه موریس نیز همچون همه روایاتی که ابنای بشر نوشته و نقل کردهاند، عملا روی همین زمین و زیر همین آسمان تحقق مییافت. غرابت کار او نیز عمدتا از تقابل آن با ادبیات رایج زمانهاش ناشی میشد. بهتعبیری میتوان گفت تا پیش از آغاز عصر جدید، گذشته از شرححالها و متون تاریخی، همه روایتهای منظوم یا منثور، از گیلگمش و اودیسه گرفته تا هزارویکشب و شهسواران میز گرد، جملگی به جهان خیالی تعلق داشتند». بعد از این، نویسندگان دیگری راه موریس را ادامه دادند و آثاری با این ویژگیها نوشتند. کسانی مثل لرد دانسنی، اریک روکر ادیسون، جیمز برانچ کیبل، هوارد فیلیپس لاوکرافت، سی.اس.لوئیس و دیوید لیندسی. بااینحال هیچیک از این نویسندگان به شهرت و محبوبیت تالکین و آثارش دست نیافتند اما بههرحال هر یک در «تداوم، گسترش و غنیتر شدن» ادبیات تخیلی مدرن نقشی مهم داشتند. فرهادپور در بخشی دیگر از مقدمهاش درباره یکی از خصوصیات ادبیات تخیلی نوشته: «یکی از خصوصیات مشترک ادبیات تخیلی قدیمی و جدید که درعینحال بیانگر وجه تمایز اصلی آن از ادبیات واقعگرا (به مفهومی وسیعتر از رئالیسم) است، به نحوه ایجاد تعادل میان کنش و واکنش مربوط میشود. در داستانهای تخیلی، نویسنده میتواند هرگونه کنش قابلتصوری را توصیف کند. او میتواند به دلخواه خویش رنگ آفتاب را عوض کند، جانوران را به سخنگفتن و درختان را به راهرفتن وادارد، یا به میل خود حیواناتی عجیبالخلقه و مخلوقاتی هوشمند بیافریند. در ادبیات واقعگرا به عکس، حیطه کنش، محدود و عرصه کنش، بیکران است. در اینجا نویسنده دیگر نمیتواند به قوانین طبیعی و محدودیتهای تجربه بشری بیاعتنا باشد، ولی به همان اندازه که کنش قهرمانان و حوادث و ماجراهای داستانهای تخیلی، متنوع و پیشبینیناپذیر است، شخصیتپردازی و واکنش ذهنی قهرمانان رمانهای واقعگرا نیز ظریف و پیچیده است. به دلیل معنا و اهمیت فرهنگی رفتارها و شخصیتهای نوعی در همه جوامع ماقبل مدرن، و اولویت و برتری کنش بر واکنش، در داستانهای تخیلی قدیمی نشان بارزی از شخصیتپردازی یا توصیف ذهنیت فردی دیده نمیشود، حال آنکه بهواسطه نقش مرکزی ذهنیت و تجارب ذهنی در عصر جدید، ادبیات تخیلی مدرن نیز از این دستاورد رمان بیبهره نمانده است. بااینحال، در این نوع ادبی هنوز هم به قاعدهسازی، اشکال متعارض و مضامین سنتی، بیش از ظرافتها و سایهروشنهای روانی بها داده میشود». «برگ اثر نیگل»، «آهنگر و ستاره جادو» و «زاغ و اژدها» عناوین سه داستان حاضر در این کتاباند و داستان آخر اولبار توسط مهدی بهرامی به فارسی ترجمه شده بود و متن حاضر در این کتاب درواقع ویرایش همان ترجمه است.
شرق