این مقاله را به اشتراک بگذارید
بررسی کتاب سه سرباز نوشته دوس پاسوس
ویل کرکلاند مترجم: حسام جنانی
امروزه بسیار دشوار است که با خواندن «سه سرباز»ِ دوسپاسوس تاثیری را که این کتاب در سال ۱۹۲۱ بر جامعه کتابخوان آمریکایی گذاشت درک کرد. چیزی که امروزه در گفتههای مهمترین سرباز داستان، یعنی جان اندروز، فردگرایی افراطی، کممایه و سادهلوحانه به نظر میرسد، در سال ۱۹۲۱ خائنانه بود. آنچنانکه دونالد پیزر در کتاب خود «به سوی سبک مدرنیستی: جان دوسپاوسوس» به ما یادآوری میکند: «جنگی که قرار بود به تمام جنگها خاتمه دهد و غرب را از شر هونها [لقب توهینآمیزی که طی جنگهای جهانی اول و دوم به آلمانها داده میشد و اشاره به قوم مهاجم هون دارد که با فرماندهی آتیلا اروپای قرن چهارم میلادی را به لرزه انداخته بود.] رهایی بخشد – جنگ مقدس – تنها سه سال قبل به اتمام رسیده بود و ایالات متحده هنوز غرق در سرخوشی حاصل از نقش دیرهنگام، اما قاطع خود در آن بود. اما آنچه که این رمان جستجو میکرد ویرانساختن اسطورهای بود که حمایت از جنگ را بر پایههای آن بنا کرده بودند. ارتش، سازوکاری شده بود برای بدلکردن انسانها به ماشینهایی بیفکر و خود جنگ نیز شریرانهترین جنبههای ذات انسانی را رها ساخته بود.»
بدون آنکه این موارد را به خود یادآوری کنیم، «سه سرباز» رمانی «مشهور» است که بعد از آنکه شروع به خواندنش کردیم احتمالا فقط از روی التزام آن را به پایان خواهیم رساند و نه بهخاطر لذت یا درک ارزش ادبیاش. رمان به هیچوجه در مورد جنگ، حداقل جنگی که در سنگرها جریان داشت نبود. داستان حول محور سه مرد بنا شده که اقشار جامعه آمریکا را نمایندگی میکنند. یکی از آنها کارمندی دونپایه، دیگری پسری روستایی و سومی تحصیلکرده دانشگاهی است. نبرد آنها بیشتر از آنکه علیه آلمانها باشد، علیه همسویی عبثی است که ارتش و کلیت زندگی مدرن از آنها طلب میکند. درحقیقت، بهرغم اینکه سه نفر هستند، اما شکایتهایشان تقریبا یکسان است که از هیجانات آشوبزده دوسپاسوس جوان برمیخیزند و درنهایت به محافظهکاری افراطی اواخر قرون وسطی ختم میشوند. روال شاقی که دوسپاسوس را به زنجیر کشیده بود او را سرشار از خشمی نومیدانه کرده بود. گذر بیپایان روزهایی بیتنوع، تحت فرمانبودن و یکنواختی تمرینها و به خطشدنهای پایانناپذیر از ذهنش میگذشتند. یا شاید هم میتوانست آزاد باشد.
آن فکر که اگر در بیمارستان روی آن ننو بماند دیگر کسی به او فرمان نخواهد داد با حالتی شادمانه به ذهنش خطور کرد. دیگر هیچکس به او نمیگفت که تفنگش را تمیز کند. دیگر لازم نبود به کسی سلام نظامی بدهد. لازم نبود خودش را طوری جلوه بدهد که خوشایند گروهبان باشد. چه بسا جراحتش آنقدر شدید بود که حتی از ارتش مرخصش میکردند. چنین فکری قلبش را دیوانهوار به تپش میانداخت. معنایش این بود که اویی که دیگر امیدی به دیدن دوستان مردهاش نداشت و بدون مقاومت در لجنزار بردگی فرو رفته بود و به جز مرگ به راه فرار دیگری از آن روال شاق فکر نمیکرد، زنده میماند. او و جان اندروز زنده میماندند.
جان اندروز آهنگسازی است که ازهاروارد فارغالتحصیل شده و بسیار حساس است و بیشتر توجه دوسپاسوس در داستان جلب او میشود، نخست وقتی که محدودیتها و سازوکار انعطافناپذیر زندگی مدرن را کشف و آزردگیاش را بروز میدهد و سپس به هنگام کشف پاریس، بعد از آتشبس موقت. حتی بعد از آتشبس موقت که از طرف ارتش بورسیه دانشگاه سوربن را دریافت میکند نمیتواند به خاطر بخت خوبی که به او رو کرده یا آنچه که بیشتر افراد آزادی بیحدوحصر میخوانند شادی کند. دلمشغول چیزی است که هنوز به آن نرسیده و چنان گرفتار ایدهآلهای خود است که نمیتواند خودش را با زندگی جاریاش وفق دهد. او را به خاطر آنکه لباس نظام را از تن به درآورده و فاقد برگه عبور است بازداشت میکنند و به یکی از گردانهای کار میفرستند. فرار میکند و با تعدادی از فرانسویان روستایی آشنا میشود، از جمله با کرجیبانی هرجومرجطلب و خانوادهاش. سرانجام مانند پروانهای که به درون آتش فرو برود به جستجوی دیگر سربازهای فراری آمریکایی در بخشهای فقیرنشین پاریس میرود و تلاش میکند در لباس یک مرد جوان فرانسوی جلوی دید مخفی شود. امید مبهمی دارد که راهپیمایی روز اول میبدل به انقلابی واقعی شود. دژبانها دستگیرش میکنند و احتمالا به خاطر فرار از خدمت به سالها زندان محکوم میشود.
مانند بسیاری از رمانهایی که در سنین جوانی نوشته میشوند، «سه سرباز» نیز خط سیر زندگی خود دوسپاسوس را دنبال میکند. آنچه که درونمایه اصلی این رمان است – بیعاطفگی جهان مدرن – در مقایسه با یاس عمیقتری که وجودگرایان به زبان میآوردند، آثار نویسندگان پس از جنگ جهانی دوم یا حتی فریادهای دانشجویان در دهه ۶۰ که برای متوقفکردن جنگ دعوت به ایستادن در مقابل هر سازوکاری میکردند، ناچیز به نظر میرسد. حداقل اینها فراخوانی برای عمل بودند نه نالههایی طولانی و تکراری. سرانجام اینکه، آنچه لذتبخشترین قسمت رمان است، یعنی توصیفات نویسنده از طبیعت، درختان، دشتها و آسمان با نثر هیجانزده و نامنسجم او تنزل داده میشود. او شاهکارش «یو.اس.ای» را ده سال بعد نوشت و به نظر میرسد که در زمان نوشتن این رمان هنوز در حال آموختن بوده. آنچنان که استنلی کوپرمن در کتاب جالبش درباره دوسپاسوس شرح میدهد: «مشکل جدی در خواندن این رمان ورود مداوم دوسپاسوس به ذهن شخصیتهاست که آشکارا بار روایی داستان را به دوش میکشد. نویسنده در میانه حرکت مدام مکث میکند، مثلا برای مشاهده مناظر، استفاده از تشبیهات رنگی و تلمیحاتی ظریف و فردی، که به ذهنی که آنها را بیان میکنند ارتباطی ندارند.» بنابراین «سه سرباز» رمان فوقالعادهای نیست. هرچند میتواند برای کسانی که به دوسپاسوس، نسل گمشده، جنگ جهانی اول و هشدار نسبت به نابودشدن فردیت در جهان مدرن و صنعتی علاقهمند هستند جذاب باشد. دلایل خوبی برای خواندن آن وجود دارد، اما کشف چرایی به جنگرفتن انسانها و چگونگی حضور در میدان جنگ و تجربیاتی که آنها را تغییر میدهد جزو آنها نیست.
* منتقد و نویسنده آمریکایی
آرمان