این مقاله را به اشتراک بگذارید
سوتلانا آلکسیویچ؛ صدای تاریخ، صدای انسان
نازلی اصغرزاده*
سوتلانا آلکساندرونا آلکسیویچ کیست؟ آلکسیویچ خود را اینگونه توصیف میکند: همه وجودش فقط «گوش» است. گوش میکند، به خاطر میسپارد، و سپس یادداشت و روایت میکند. جامعه را از ناگفتهها آگاه میسازد و از یادرفتهها را به خاطرشان میآورد.
آیا او یک روسهراس است؟ تاریخ گواهی میدهد، در روسیه، همه منتقدان سرانجام محکوماند این انگ را به جان بخرند… آنطور که آلکسیویچ خود مینویسد: «اگر نگاهی به گذشتهها بیندازیم، سراسر تاریخ کشور ما، دوران حکومت شوروی و بعد از شوروی، گورستان بیانتها و دریایی از خون است…. سخن ابدی دژخیمان و قربانیان است… و سوال ابدی من این است، چه باید کرد؟ چه کسی مقصر است؟ انقلاب، گولاک (اردوگاههای کار اجباری حکومت شوروی سابق)، جنگ جهانی دوم، جنگ افغانستان که از ملت مخفی ماند، فروپاشی امپراتوری بزرگ و اردوی عظیم سوسیالیستی، آرمانشهر گذشته و اینک چالشهای نوین که در برابر همه موجودات زنده قد علم کرده… همه اینها تاریخ ماست و موضوع کتابهای من و چرخه دوزخی من… از انسان تا انسان… اینها دستمایههای من هستند…»
با سوتلانا آلکسویچ آلکساندرونا، بهعنوان خبرنگار برجسته و جسور بلاروس آشنایی داشتم، جسور در معنایی که حتی از حضور در صحنههای جنگ ابایی ندارد و بیشتر آثارش را مطالعه کرده بودم. آلکسیویچ درحقیقت، در لفاف شوروشوق سندنویسی، نقاب از روی چهره رژیم خودکامه کشورش برمیدارد. و این به باور من مترجم که در چنین سیستم بسته (حکومت شوروی سابق) رشد کرده و سنگینی جو آن را به خوبی به خاطر دارم، جای تعمق و تامل دارد. وقتی خبر اعطای جایزه نوبل ادبی را به ایشان شنیدم، علاقهمند به مطالعه اثر شدم و هرچه پیشتر در مطالعهاش غرق میشدم، تاثیر ژرف روایتها از زبان اقشار مختلف جامعه (روستاییان، اعضای تیم پاکسازی و همسرانشان، دانشمندان، کارشناسان، مربیان، سربازان، کودکان و دیگر قربانیان و…) از واقعه هولناک انفجار راکتور شماره چهار نیروگاه اتمی چرنوبیل، پیامدهای مهلکش را بیشتر احساس میکردم که به گفته صاحبنظران هرگز پایانی بر آن نیست و از نسلی به نسل دیگری خواهد رسید. اثری که چه از حیث سبک منحصربهفرد ادبی و رواییاش (رمان- مستند، رمان اوراتوری) و چه شیوه بیان و وقایعنگاریاش، شگرف و تکاندهنده است؛ مشتاق ترجمه و معرفی اثر و این نویسنده آرمانگرا و انسانگرای بلاروس شدم. ناگفته نماند که اعطای جایزه نوبل ادبی به سوتلانا آلکسویچ، باب طبع سران حکومتی بلاروس نبود و حتی او را به هواخواهی از مخالفان در این جمهوری متهم کردند، هرچند بسیاری از صاحبنظران، او را از جنبه معرفی چهره واقعی و بالابردن وجهه بلاروس در جهان که پیش از این، فقط با فاجعه چرنوبیل و نیز نظام دیکتاتوریاش مترادف میشده، بزرگترین شانس توصیف کردهاند.
آلکسیویچ همواره خود را اپولیتیست معرفی میکند. بینش او و همه شور و شوقش در همدلی با انسان معمولی خلاصه میشود. اما قهرمانان او، همان انسانهای سادهایاند که قربانیان ماجراجوییهای نظامی، آزمایشات اجتماعی- سیاسی هستند. آنطور که خودش میگوید: «سعی من بر این است که از جمع هزاران صدا، عناصر هستی، واژهها و هر آنچه که بین واژهها و در پس واژهها نهفته است، چهره واقعی حیات را، بیکمترین تحریف یا غلو کشف و روایت کنم. دوست دارم خصلت و ذات راستین آدمی در مواجهه با ناملایمات زندگی را شناسایی و آشکار کنم.»
به باور منتقدان، دلیل اینکه آلکسیویچ در مصاحبهها و مقالههای خود نارضایتی عمیق خود را از سران خود کامه پست شوروی ابراز میکند، فقط عشق او به راستگویی و دفاع از حقایق و از سر عدالتخواهی است، نه کسب شهرت از راه جنجالآفرینی، هرچند ماهیت و ذات انسانگرایی که او از پیروانش است، جز ضدیت با دیکتاتوری نیست.
آلکسیویچ از مسئولان امور که خود نیز مامورند و معذور و همواره دچار هراس از بالادستان، و سیستم حاکم گلهمند است؛ سیستمی که برای رسیدن به اهداف غایی خود و حفظ اعتبار و وجهه جهانیاش، از قربانیکردن انسان ساده ابایی ندارد و در «صداهایی از چرنوبیل» نمونههای بارز آن را شاهدیم، دردشان را احساس و لمس میکنیم. انسانهای سادهای که دستشان از همهجا کوتاه است و بیپناه ماندهاند.
مجموعه آثار آلکسیویچ تاریخ مستندند و روح انسان دوران حکومت شوروی و بعد از شوروی را روایت میکنند. او در هر یک از آنها در قالب نوینی ظاهر میشود و اینجاست که سخنان پیامبرگونه لئو تالستوی نویسنده شهیر روس را به خاطر میآوریم: «واقعیتهای حیات بیش از آن شگفتی دارند که در پی خیالپردازی از آن باشیم.» آلکسیویچ میگوید: «غنای روح آدمی فراتر از آن است که بتوانیم همه زوایای آن را در قالب هنر و ادبیات بگنجانیم.»
«شکار ابدی گوزن شگرف» آخرین اثر آلکسیویچ است؛ کتابی درباره عشق زنان و مردان نسلهای گوناگون که حکایت زندگیشان را روایت میکنند. آلکسیویچ در این کتاب از عشق و شیفتگی مینویسد و اینبار خوی و خصلت آدمی را از زاویه دیگری زیر ذرهبین میبرد.
* مترجم روس
آرمان