این مقاله را به اشتراک بگذارید
هفتمین سالگرد در گذشت مهدی سحابی برگزارشد
بزرگداشتی برای مرد بیادعا
ندا آلطیب
جمعی از هنرمندان با همراهی خانواده مهدی سحابی در هفتمین سالگرد درگذشت او گرد هم آمدند و از مردی بیادعا سخن گفتند که شوخ طبع، ساده و بیتکلف بود. مراسم یادبود مهدی سحابی شامگاه یکشنبه ١۶ آبان ماه در شهر کتاب مرکزی برگزار شد و در آن لیلی گلستان درباره سحابی مجسمهساز، اصغر نوری درباره سحابی مترجم و سیروس علی نژاد درباره سحابی روزنامهنگار سخن گفتند.
در آغاز، اصغر نوری از سحابی به عنوان مترجمی یاد کرد که زبان نویسنده را ترجمه میکند. او مقدمهای درباره انواع ترجمه ارایه کرد و بعد از آن توضیح داد: «در ترجمه ادبی باید حس و فرم متن را بازنویسی کنیم. از این منظر ترجمه شبیه کارگردانی تئاتر است. مترجم صدای متن را میشنود و این کاری است که سحابی انجام داده چراکه او خود معتقد است مترجم در سایه است و قرار نیست دیده شود بلکه قرار است نویسنده دیده شود. »نوری به تسلط سحابی به متون قدیم و جدید فارسی و نیز زبان کوچه هم اشاره کرد. اما به گفته او، این تنها ویژگی سحابی نیست چراکه او هنرهای تجسمی را هم خیلی خوب میشناخت و تصویر کلمات را خوب میدید. او یادآوری کرد که عمده شهرت سحابی به دلیل ترجمه آثار مارسل پروست، سلین و فلوبر است و ترجمه رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» اگر بهترین ترجمه سحابی نباشد، اما مهمترین آنهاست و این به دلیل اهمیت این رمان پیچیده است که خواندنش حتی برای خوانندگان فرانسوی زبان نیز دشوار است و در تمام کشورها کمتر مترجمی جرات ترجمه آن را دارد. به باور نوری، سحابی از این دیدگاه بهترین انتخاب برای ترجمه این رمان بود چون این اثر تحلیلی درباره هنر به ویژه هنرهای تجسمی است. نوری از سحابی به عنوان مترجمی یاد کرد که نمیخواهد برای خود آبرو بخرد بلکه به سبک نویسنده توجه دارد. او سپس به دیگر ترجمههای سحابی پرداخت که شامل دو اثر فلوبر یعنی «مادام بوواری» و «تربیت احساسات» میشد. او گفت: فلوبر در «مادام بوواری» میکوشد از احساسات گرایی بپرهیزد هرچند این تلاش گاهی ناموفق است اما سحابی که به خوبی این موضوع را درک میکند، در ترجمه آن زبانی میسازد که هم تغزلی است و هم نیست و این تفاوت ترجمه سحابی با دیگر مترجمان است. نوری درباره ترجمه سحابی از سلین نیز سخن گفت و او را نزدیکترین و شبیهترین نویسنده به خود سحابی دانست: « هر دو بیادا و اصول کار میکردند و با وجود کار سخت، آدمهای شادی بودند. »لیلی گلستان دوست نزدیک سحابی نیز از او به عنوان دوستی عزیز، مترجمی درجه یک، نقاش و مجسمهسازی توانمند، روزنامهنگار و… نام برد. او در متنی که نوشته بود، به آشناییاش با سحابی اشاره کرد که در زمستان سال ۶٨ اتفاق افتاده بود: «برایم جالب بود نمایشگاهی از یک مترجم در گالری مترجم دیگری برپا شود و دعوتش کردم تا در گالری تازه تاسیس من نمایشگاهی از تابلوهایش که با موضوع ماشینهای قراضه آماده شده بود، برپا کند. سحابی در مصاحبههایش میگفت فرقی میان ماشین قراضه و دسته گل نیست. هر دو سوژه نقاشی هستند.»گلستان از دیگر ویژگیهای دوستش نیز یاد کرد: « او خود را هنرمندی فرمگرا میدانست که هیچ پیام اجتماعی ندارد و در ماشینهای قراضه نیز بیش از هر چیز یک طبیعت بیجان میدید. »او به طیف گسترده فعالیتهای دوستش هم اشاره کرد: « مهدی خیلی کارها انجام میداد و مهم این بود که همه این کارها را بینقص و کامل انجام میداد. اصلا اهل سرهمبندی کردن نبود. »گلستان که بعدتر چند نمایشگاه دیگر از سحابی برپا کرده است، گفت: «او از ماشینهای مغموم، به پرندههای خوش آب و رنگ رسیده بود که با دیدن آنها، حال خوشی به مخاطب منتقل میشد. او بهشدت از کارهای شعاری و پیامدهنده پرهیز داشت. در کارهایش صفا و صمیمیتی داشت که از صفای درونی خودش میآمد و هرگز به کسی نان قرض نمیداد. » سیروس علینژاد، روزنامهنگار نیز شرح حال روزنامهنگارانهای از او ارایه کرد: « او اصلا روزنامهنگار بود و اگر انقلاب نمیشد، روزنامهنگار میماند اما با وقوع انقلاب، دیگر ویژگیهای او آشکار شد. هرچند همیشه به روزنامهنگاری علاقه داشت و به ویژه در دورهای که در مجله پیام امروز فعال بود، خیلی پخته و سنجیده شده بود. »او از سحابی به عنوان چهرهای یاد کرد که بعد از ایرج افشار، آدمی بسیار بیادعا و در عین حال شوخ طبع و ساده و بیتکلف بود. آدمی که از نظر سیاسی، مستقل بود و اگر هم تعلقات سیاسی داشت، آن را وارد کار نمیکرد. »
علینژاد از دیگر ویژگی سحابی نیز سخن گفت: خیلی روزنامهنگاران دوست دارند شاعر یا نویسنده شوند اما او تا به آخر شیفته روزنامهنگاری بود و اعتقادش به این کار بیشتر شد و در آخر عمرش نگاه ایدئولوژیک را برای روزنامهنگار، بهشدت مضر میدانست. »
اعتماد