این مقاله را به اشتراک بگذارید
شعر، تد هیوز و سیلویا پلات
شاهرخ شاهرخیان*
تد هیوز و گروهی از دوستان ادبیاش در ۱۹۵۶ تصمیم به راهاندازی مجله «سِینت باتولفس ریویو» برای انتشار اشعار خود گرفتند. این مجله در اولین شماره خود چهار شعر از هیوز را دربرداشت. در اینجا بود که دختری به نام سیلویا پلات این شماره مجله را خواند و اشعاری از هیوز را از بر کرد. پلات با قصد ملاقات هیوز در جشن انتشار اولین شماره مجله شرکت کرد. همانجا بود که اولین جرقههای برقراری رابطه میان هیوز و پلات زده شد. از آنجاییکه پلات خود شخصیتی ادبی بوده و میتوان گفت که اولین شعر خود را در سن هشت سالگی نوشت و تا پیش از دریافت جایزه کمکهزینه تحصیلی دانشگاه اسمیت پنجاه داستان کوتاه را قلم زده بود، شرایط را برای سوقدادن این دو نفر به سمت ازدواجی زودهنگام، آنهم تنها پس از گذشت چهار ماه از نخستین ملاقاتشان فراهم کرد. هیوز بعدها به سابقه بیماری روانی پلات، مبادرتهای بسیار او به خودکشی، بستریشدنش در بیمارستان و تکانه درمان که پلات در رمانی با عنوان «صدای گوشخراش زنگ» از آنها سخن به میان آورد، پی برد. آنها هر سپیدهدم با ایدههای شگرفی از خواب بیدار میشدند. هیوز در جایی گفت: «ما هر روز شعر میسرودیم و این کار را با تمام وجود و علاقه بسیار انجام میدادیم.»
هیوز در سال ۱۹۵۷ اولین کتاب اشعار خود را با عنوان «شاهین زیر باران» منتشر کرد. در همان سال داورهایی چون ویستان هیو آدن، استیفان اسپندر و مِریین مور اولین جایزه او را به او اهدا کردند. این اثر با استقبال بینظیری از سوی منتقدان روبهرو شد. تجانس آوایی، تسمیه صوتی، اغراق از جمله صناعت ادبی بودند که چنان تاثیری بر آثارش داشته که میتوان گفت از زمان انگلیسی میانه تا آن موقع چنین ساختاری در انگلیسی یافت نشده بود.
بنا به گفته رابرت بیشاو، شعر هیوز در این برهه با جهشی دراماتیک از مد غالب آن دوران چشمپوشی کرد. اشعار کلیشهای آن دوره بیشک از هرگونه ریسکی اجتناب میورزیدند و به سادگی با مسائل داخلی، ملموس و اندکی طعنه توام بودند. اما هیوز پیکر زبانی را میتراشید که تا حدودی به زیرساختهای شکسپیر نزدیک شود و به این نحو بنمایههای اساطیری و بنیادینی را وارسی میکرد. در این میان باید به نقش افرادی چون دیدو مرووین، لئونارد باسکین در تعلیم اساطیر به او اشاره کرد. هیوز در سال ۱۹۶۰ دومین کتاب شعرش را تحت عنوان «لوپرکال» [برگرفته از خدای چوپانها در اساطیر رم] به اتمام رساند که بعدها برایش جایزه هاثورن را به ارمغان آورد.
سیلویا پلات که از زندگی خوشایند خود در آمریکا دور شده و از بوموبر شهرستان دیوان که مکان مورد علاقه هیوز بود، خوشش نمیآمد، مقابله با حس فزاینده خودکشی را در خود دشوار دید. هیوز در سال ۱۹۶۱ تمریناتی را که با پلات انجام داده بود، به شکلی سادهتر درآورد تا سیلویا صدای واقعی شعر خود را پیدا کند و از طرفی دیگر این امر بهانهای بود تا مجموعه گفتوگویی رادیویی را تحتعنوان «در جریان ساخت شعر» (۱۹۶۷) جمعآوری کند. درحالیکه هیوز مشغول ارائه گفتوگویی در بی.بی.سی با تهیهکننده در جریان ساخت شعر بود، پلات از روی فوران حسادت همه آثار ناتمام هیوز را نابود کرد. پلات ظاهرا در اولین ماههای بعد از جابهجایی مجددشان، احساس شادی میکرد اما با پیدایش شعرهای «آریل» [دومین مجموعهاشعارش] بیش از پیش بار سرنوشت شومش سنگینتر شد. میان کسانی که به دیدن آنها میآمدند، دیوید و آسیا ویویل هم به چشم میخوردند. رفتهرفته آسیا به رقیبی برای پلات تبدیل شد. در ماه جولای ۱۹۶۲ پلات متوجه رابطه مخفی هیوز و آسیا شد که در نتیجه از هیوز خواست تا او را ترک کند. پلات در ماه نوامبر آپارتمانی را کرایه کرد. آن زمستان تا سالهای بعد ادامه داشت و او را به قعر افسردگی فرو برده و در نهایت در فوریه سال ۱۹۶۳با گاز به زندگی خود پایان داد. هیوز با دو شعر غمانگیز به نامهای «زوزه گرگها» و «آواز موش صحرایی» درد و رنج خود را از این اتفاق نشان داد. پس از آن برای سه سال سکوت ادبی اختیار کرد.
هیوز بعد از بازگشت به عرصه ادبیات در زمینه ادبیات کودکان به فعالیت پرداخت. سپس دوباره به اشعار بزرگسالان به همان سبک اولیه خود که نیروی غالب مردانه داشت، به سمت سادگی در جریان بود و از شاعران شرق اروپا الهام میگرفت، برگشت. در این میان با همکاری آسیا آثار یهودا آماچای را ترجمه میکردند. طی این سالها پدر و مادر هیوز به هیچ عنوان پذیرای آسیا نبودند و او به ناچار از آن کلبه به لندن بازگشت. جدایی از هیوز او را نیز دچار افسردگی کرد و درنهایت بعد از شش سال خودش و دختر دو سالهای که از هیوز داشت را با گاز کشت. در سال ۱۹۷۰ هیوز با کرول اورچرد ازدواج کرد. از آن پس خودش را درگیر نوشتن چندین کتاب نظم و نثر برای بزرگسالان و کودکان کرد. و همچنین به ترجمه و نوشتن نمایشنامه و ویرایش اشعار پلث پرداخت.
معروفترین مجموعه شعرش «مورتَاون» نام داشت که در این ۳۴ شعر تجربه زندگی او در زمینهای کشاورزی با پدر خانمش که زندگی در اعماق طبیعت بود را ترسیم میکرد. او در این اثر از اشعار غنایی به خشونت ناگهانی تغییر جهت داد. اشعار هیوز در کتاب «نامههای میلاد» شرحی از رابطهاش با پلات است و آنچنان روایت سادهای دارد که گویی به شکل نثر نگاشته شده است. هیوز جوایز ارزنده بسیاری را از آن خود کرد که میتوان به جایزه ادبی کاستا در سال ۱۹۹۷ برای داستانهایی از اووید، و ترجمه مسخ اشاره کرد. در سال ۱۹۹۸نیز جایزه ادبی فوروارد را برای «نامههای میلاد» به دست آورد. هیوز پنج سال پیش از انتشار «نامههای میلاد» در مصاحبه از اهمیت درک و فهم گذشته از طریق نویسندگی گفت. او در گذر سالهای سال بالاخره درصدد شکستن سکوتش درباره پلات بود. میگوید: «هنر نویسندگی دنیا را در کف دستانتان جای میدهد. اگر انجامش ندهید، بیهدف به دور خود میچرخد و مانند قطع عضوی شما را رنجور و فرتوت میکند. پس باید به سویش حمله برد و حمله برد، و اینگونه میشود که زندگیتان را پس میگیرید.»
* منتقد و مترجم
آرمان