این مقاله را به اشتراک بگذارید
آلخو کارپانتیه و انقلاب کوبا
ردپای گم کارپانتیه در انقلاب کوبا
جالب است که وقتی لی لاکوود روزنامهنگار آمریکایی که از چهرههای فعال در جنبشهای اجتماعی دهه شصت میلادی است و در آن دوران به پشت دیوارهای آهنی جنگ سرد برای تهیه گزارش سفر میکرد، از فیدل درباره وضع ادبیات میپرسد، کاسترو ضمن آنکه خودش را چریکی معرفی میکند که برای طیف گستردهای از ایدههای روشنفکری جنگیده، به او میگوید که ما از انتشار رمانی حمایت میکنیم که حرفی برای زدن در «جمهوری جهانی ادبیات» آنطور که کازانووا معنیاش کرده داشته باشد. البته کاسترو در آن زمان از عبارت «ادبیات جهان» استفاده میکند که مفهومی است برگرفته از تفکر گوته شاعر آلمانی. وقتی کارپانتیه (متولد ١٩٠۴) در ١٩۵٩ به کوبا بازگشت، تا در انقلاب کمونیستی همپای فیدل باشد، وضع هنر ادبیات و صنعت نشر کوبا روزهای خوبی را نمیگذراند. کارپانتیه اما تجربیات گستردهای را در حوزه هنر و ادبیات تا آن زمان پشتسر گذاشته بود، و در این دوران تبدیل شد به مشاوری روشنفکر برای فیدل در این زمینهها. او در این دوران ابتدا بهعنوان فعال در حوزه آموزش و پرورش مشغول میشود و در ساخت و تأسیس چند کتابخانه در هاوانا و سایر نقاط کوبا مشارکت میکند. سپس امکان انتشار «هیاهو در کاتدرال» یا «قرن روشنفکری» را پیدا میکند که داستان مغازهداری است که به یک سوژه سیاسی بدل میشود. این رمان تأثیر زیادی بر نویسندگان نسل «بوم» و سبک رئالیسم جادویی میگذارد و نشان از آن دارد که کاسترو درباره ایدهاش درباره حمایت از ادبیات فرهیخته تا چه اندازه صادق بوده است. پس از این اما فیدل او را بهعنوان سفیر کشور به پاریس میفرستد، جایی که آلخو تا پایان عمر در آن زندگی میکند. اما مهمترین کتابی که از کارپانتیه، در رابطه با انقلاب کمونیستی برجا مانده در سال ١٩٧٩ به طبع میرسد: «پرستش بهار»؛ که آشکارا بنا بوده تا از موسیقی استراوینسکی و سبک موسیقی مدرن در فرم و محتوا متأثر باشد. درواقع، کارپانتیه، در طول دوران کاریاش، همیشه بهدنبال نخهایی بوده است که تفکر انقلابی در روندهای سیاسی ملتهای حوزه کارائیب را با دگرسانیهای موسیقایی در موسیقی این کشورها مرتبط میکند. در «جمهوری دنیا»، او این کار را با موسیقی هائیتی و انقلاب مردم این کشور (١٨٠۴) بهعنوان اولین انقلاب ضداستعماری در این جغرافیا، انجام میدهد و نشان میدهد که حس آزادیای که پیشتر در موسیقی هائیتی بروز کرد، رفتهرفته به انقلاب سیاسی و برپایی جمهوری دموکراتیک و استقلال انجامید. او بعدتر در کتابهای «قرن روشنفکری و موسیقی کوبا» نیز بر نقش تحولات موسیقایی و ادبی بر بالارفتن دیدگاههای عمومی و دگرگونی ایدههای سیاسی انگشت گذاشت. همین نقطهنظرات هم بود که درواقع، فیدل را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ و هنر، حد بیشتری از آزادی را برای هنرمندان و نویسندگان کوبا تحمل کند چراکه بنا بر نظر کارپانتیه، این هنر و ادبیات بوده که بهعنوان مؤلفههای اصلی ساخت خودآگاهی در سوژهها باعث ایجاد احساس نیاز به تغییر سیاسی و براندازی رژیم دیکتاتوری باتیستا شده بوده. کتاب «پرستش بهار» که با نگاه به باله استراوینسکی و با همین نام نوشته شده است، بهدنبال عناصری در باله آهنگساز میرود که در لایههای مستتر اثر، تفاسیر سیاسی تازهای از مفهوم آزادی ارائه میکند. شاید از این زاویه بتوان ایدههای کارپانتیه درخصوص تحولات موسیقایی را با ایده سرپیچی و شادی ملی کریستوا همتراز گرفت و این ایده را مطرح کرد که سرپیچی از اصول و ارزشهای سنتی در موسیقی، هنر و ادبیات سبب بازشدن مرزهای آزادی و از بین رفتن تنگنظریهای جمعی و عمیقشدن جهانبینی فردی نسبت به دنیا و زندگی میشود. بهاینترتیب، میتوان گفت که کارپانتیه همواره در رمانهایش بهدنبال آن بوده تا انتزاعی از همان انقلابها را چه در هنر و موسیقی و چه در نظامهای سیاسی حوزهی کارائیب، در قالب یک فرم ادبی بازنمایی کند. از کارپانتیه تاکنون دو رمان به فارسی برگردانده شده. یکی «قرن روشنفکری» با ترجمه سروش حبیبی و دیگری «رد گم» با ترجمه ونداد جلیلی.
شرق