این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «دنیای آشنا» اثر ادوارد پی. جونز
ناتانیل ریچ*
مترجم: سارا اقبالی
یکی از چشمگیرترین و تحریکآمیزترین رمانهای مربوط به دنیای بردهداری در یک دهه پیش، رمان «دنیای آشنا»ی ادوارد پی. جونز است. مطبوعات جهان از چاپ این رمان در سال ۲۰۰۳ بسیار هیجانزده شدند و برای ادوارد پی. جونز نیز بسی پرشور و دیوانهکننده بود. منتقدان در ستایش تصویرپردازی رمان از صاحبان برده سیاه در جنوب آمریکا (پیش از جنگ داخلی) صحه گذاشتند؛ یک قارچ سمی در سرداب تاریخ آمریکایی سربرآورده بود. کمی بعد موضوع صاحبان برده سیاه بر سر زبانها افتاد، و مقداری هم مطلب در این رابطه به رشته تحریر درآمد، که رمان جونز درباره مزرعه هنری تاونسند و بردهداریاش به عنوان یک شاهکار افشاگری تاریخنگاری است. «پیداست جونز مقدار معتنابهی از پژوهش در مورد زمان و مکان این نوع زندگی به دست آورده است.» جونز درباره آزادمردی در «بوستون کلوپ» [روزنامهای در شهر بوستون آمریکا] این مطلب را نگاشته است، منتقد «یو.اس.ای تودی» [روزنامه سراسری آمریکا] قدردان این است که «رمان تاریخی» به خاطر پژوهش نویسنده به «ویترین ملالآوری» بدل نشده است. همانگونه که جونز به تندی در مصاحبههای اخیر خود اشاره داشته، از جمله ضمیمهای که در چاپ کاغذی رمان آمده، نکتهای در این تفسیر وجود داشته: او تقریبا هیچ پژوهشی در این زمینه انجام نداده است. جونز در جایی گفته: «من شروع کردم به فکرکردن به این که تمام کتابهای مربوط به بردهداری را بخوانم، اما موفق به این کار نشدم.»
در انصاف به منتقدانش، جونز سخت کار میکند تا فقدان پژوهشش را با بیان جزئیات بپوشاند، و همین مساله لعاب حقیقتنمایی به رمان بخشیده است. او برای خرید هر برده مقدار مشخصی دلار در نظر میگیرد؛ اطلاعات آماری برای منچستر، دهکدهای که اتفاقات داستان در آنجا رخ میدهد، به آثار تحقیقی معاصر و حکایتهای تاریخی در مورد پیچیدگیهای قانون بردهداری اشاره دارد. جونز در پی آن نیست که رونوشتی از آن وقایع ارائه دهد، بیان جزئیات پوشش مناسب تمام داستان است، چه جزئیات تاریخی، چه غیرتاریخی. اما فزونی آشکار بخشی از جزئیات میتوانند متزلزل باشند. درست مثل تعهد صاحبان بردگان سیاه، موج اطلاعات شبهواقعی خوانندگان را وامیدارد تا این پرسش را مطرح کنند که درباره بردهداری و نژاد چیزهایی میدانند و اینکه داستانها به قدری دهشتناکاند که ساختگی به نظر نیایند.
تعهدات زمانی با شیوههای حتی اضطرابانگیزتر در «دنیای آشنا» وجود دارد. در رمان هیچ زمان حال وجود ندارد. گرچه بسیاری از حوادث در مزرعه هنری تاونسند در سال ۱۸۵۵ رخ میدهد، جایی که بردگان عاشق میشوند و شکست میخورند، در پی گریزند و گاه نمیگریزند، و توهینها و تحقیرهای کار برای ارباب را تاب میآورند جونز به سرعت قیود تنگ آینده و گذشته را درهم میشکنند. زمین زیر پای ما همیشه لرزان است. در صحنهای تاونسند گریزی میزند به خاطرات دوران کودکی خود، یا مرگ خودش را پیشبینی میکند. در طول رمان به اندازه کافی بازگشت به عقب و نگرش به جلو وجود دارد، تا این پرسش را در ذهن خواننده ایجاد کند که رمان دقیقا در چه زمانی رخ داده است. سال ۱۸۵۵؟ یا ۱۸۸۱؟، هنگامی که دیگر مالک برده سیاه، فرن اولستن داستانهایی را برای یک روزنامهنگار کانادایی تعریف میکند همان داستانها است که «دنیای آشنا» را شکل میدهد؟ آیا رمان در زمان حال اتفاق میافتد، آیا آدم نویسندهای مثل جونز آن را روایت میکند که با پژوهش تاریخی به دست آمده؟ یا آیا ما وارد قلمرو فوق طبیعی شدهایم؟ چرا که رویای جونز نهتنها قادر است آزادانه از زمان بگذرد، بلکه به آنسوی زمان وارد زندگی پس از مرگ میشود، جایی که وی در پی روح شخصیتهای خودش است، بعد از آنکه از کالبد خود رها میشوند. ما در اینجا به طور غیرمعمول با یک راوی کلان سروکار داریم. همینطور یک راوی لغزان. خط میان گذشته و حال، خط میان حقیقت و اسطوره به هم میریزد، جونز خواننده را وامیدارد تا این پرسش را از خودش بپرسد که رمان در کجا به پایان میرسد و از کجا آغاز میشود.
در طول همان سالی که «دنیای آشنا» در ویرجینیا منتشر شده بود، جایی که حوادث رمان در آنجا رخ میدهد، یکصد عضو «فرزندان سربازان قدیمی» سرفصلهای ملی در اعتراض به بنای تندیس آبراهام لینکلن در ریچموند وضع کردند. براگدان بولینگ، فرمانده گروه ویرجینیا گفت: «من به عنوان یک جنوبی، یک قانونشکن هستم.» در ضمن، دادگاه عالی مشروعیت صلیبسوزان را در «ویرجینیا در برابر سیاهان» تصویب کرد، مادهای که توقیف یک عضو «کو کلوکس کلان» به نام «باری بلک» را به جرم سوزاندن صلیبی در اجتماع «ککک» در کارول کانتی در دستور کار خود قرار داد. و یک پژوهش «اتحادیه آزادیخواهان مدنی آمریکا» دریافت که مجازات اصلی در ویرجینیا، به طرز نامتناسبی در مورد زندانیان سیاهپوست به اجرا درآمده است. در گزارش یک فرد محکوم آمده که «در ویرجینیا، شما چه محکوم به مرگ باشید چه نباشید، باید دست به جنایت بزنید و هرکاری که لازم است باید برای نژاد خود انجام دهید.» هیچ یک از این توسعهها از روح جاری مشروعیت سرسختانه بردهداری در ویرجینیا ملهم نمیشود. اما «دنیای آشنا» این کار را کرد. داستان یک قدرت انکار داستانهای خبری یا مقالات را دارد.
«دنیای آشنا» این کارها را انجام میدهد و علاوه بر این چیز دیگری نیز انجام میدهد: آسایشهای کذب قطعیت اخلاقی را به نمایش میگذارد. هیچ جنایتکار آشکاری در «دنیای آشنا» در نسبت با دیگر سفیدپوستانی که در پی دستگیری بردگان فراریاند، وجود ندارد. تاونسند، به خاطر تمام تزویرها و ریاکاریهایش، (او خود یک برده به دنیا آمده بود.) عمیقا یک شخصیت دلسوز است؛ حتی ارباب قبلیاش، یک صاحب برده سفید که صاحب یک نوکر سیاه است، آشکار میشود تا بیشتر روشن شود خود او در اصل شناخته شود. هیچ یک از این بردهها درگیر مسائل اخلاقی نیستند. حتی در رمان بردهای به اسم پریسیلا، که زندگی را در بیرون از مزرعه تاونسند تصور میکند، ایده فرار را رد میکند: «من بیزارم از این که ندانم دیگربار در کجای جهان بودم.» جونز مطرح میکند که خطری وجود دارد، با این تصور که دنیای آشنا برای هر جایگزینی قابل پیشبینی است. قطعیت اخلاقی به خودی خود شکلی از بردهداری است.
* رماننویس معاصر آمریکایی. منبع دیلیبیست
آرمان