این مقاله را به اشتراک بگذارید
به بهانه سالروز تشکیل دولت دوم محمدعلی فروغی
محمدعلی فروغی؛ ناجی پدر و منجی پسر
علیرضا صدقی
در ۱۵ آذر سال ۱۳۲۰ محمدعلی فروغی حیاتی دوباره یافت و از خاکستر دوره رضا خانی برجست و بر کیان سیاست ایران بال و پر گشود. وی که بعد از ماجرای مسجد گوهرشاد مورد غضب رضاخان قرار گرفته و از کلیه مناسب سیاسی عزل شده بود، با همکاری متفقین به خدمت شاه جوان درآمد و نخستین نخست وزیر او لقب گرفت. هر چند فروغی را نمیتوان به آسانی و سادگی تحلیل و بیان کرد، اما بیشک از کنار تاثیرات او بر ساختار سیاسی ایران نیز نمیتوان عبور کرد.
این نخستین رئیس الوزرا محمدرضا، که دومین دولت خود را تجربه میکرد، در این نوبت شرایطی به کلی دیگرگون را از سر میگذراند. همه سیاسیون منسوب به پهلوی از سایه رضا شاه به در آمده و خاندان پهلوی نیز هنوز مرعوب سرنوشت پدر بودند و از قدرتشان بسیار کاسته شده بود. همینها موجب میشد تا این پیر عرصه سیاست از قدرت و فرصت کمنظیری در تاریخ سیاسی ایران بهرهمند شود. با این اوصاف، بررسی وضعیت او و چگونگی رفتار و تصمیماتش بسیار ضروری و بایسته مینماید.
محمدعلی فروغی معروف به ذکاءالملک شخصیتی چند بعدی در تاریخ معاصر ایران است. او علاوه بر تصدی مناصب مختلف سیاسی، از شخصیت فرهنگی، ادبی و علمی نیز برخوردار بوده است. سعی
می کنیم این دو بعد شخصیتی فروغی که ظاهرا نیز در دو جلوه خدمت و خیانت نمود یافته است را بررسی کنیم.
محمدحسین پدر فروغی، از شخصیتهای فرهنگی زمان خود محسوب میشد که تحت تاثیر میرزا ملکمخان، از جمله نخستین روشنفکران در ایران بود. او یک سال پس از ترور ناصرالدین شاه روزنامه تربیت را دایر کرد که تنها روزنامه غیر دولتی بود که در ایران منتشر میشد. در این روزنامه پسرش، محمدعلی، سردبیر، مترجم و نویسنده مقالات شد. او همچنین در سال ۱۲۷۸ خورشیدی در پی بنیانگذاری مدرسه علوم سیاسی توسط مشیرالدوله به معلمی آنجا نائل شد.
همچنین از فعالیتهای در خور توجه فروغی تدریس در مدرسه علوم سیاسی بود. این مدرسه در سال ۱۳۱۷ه ق توسط دو تن از فراماسونهای معروف تاسیس شد. بسیاری از تاریخنگاران و جامعهشناسان متعهد عقیده دارند مدرسین این مدرسه و فارغالتحصیلان آن به چهرههایی در خدمت مقاصد انگلیس و آمریکا تبدیل شدند و بعد، در مصدر بسیاری از امور قرار گرفتند. بنابراین این مدرسه را میتوان در نفوذ فرهنگ غربی موثر دانست.
برخی از تاریخنگاران معتقدند فروغی حلقه واسطه نسل کهن فراماسونهای عهد قاجار(ملکمها و مشیرالدولهها) با فراماسونهای نسل بعد بود که روح فراماسونری را، از طریق قدرت و سیاست، به دوران پهلوی منتقل کرد.
محمدعلی فروغی در دو مقطع در دوره پهلوی نقش اساسی داشت. نقش اول در رویکار آمدن رضاخان است. فروغی را دارای بیشترین نقش در به قدرت رسیدن رضاخان دانستهاند. البته برخی از پژوهشگران تاریخ معاصر نقش او را بیشتر در دوره سلطنت رضاخان می دانند و روی کار آمدن رضاخان را به دیگران دستنشاندگان و عوامل استعمار مرتبط میدانند. هرچند در این صورت هم فروغی از این اتهام مبرا نیست زیرا با جریان آنها در لژ بیداری مرتبط بوده است. علی ای حال در دو بزنگاه مهم فروغی توانست پدر و پسر را بر تخت بنشاند و موقعیت آنها را تثبیت کند. جالب است بدانید این فروغی بود که نام پهلوی را که معانی آشکار ملیگرایانه و تاریخی داشت، برای این سلسله و خاندان برگزید.
او همچنین در طول دوره پهلوی اول در مشاغل و مصادر مهم همراه تنی چند از هممسلکهای خود رضاخان را که فاقد درک سیاسی بود راهنمایی و هدایت میکرد. که این راهنماییها عمدتاً با سیاستهای انگلیس همسو بود.
محمدعلی فروغی که اولین نخستوزیر رضا شاه بود، با اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در سوم شهریور ۱۳۲۰ به عنوان آخرین نخستوزیر او نیز در انتقال سلطنت به پسرش محمدرضا پهلوی نقش مهمی داشت و نخستوزیری پهلوی دوم را نیز در اولین دوره بر عهده گرفت. البته این اقدامات با سیاست انگلستان هم سو بود که در مورد مستقلبودن و در نتیجه هماهنگشدن یا فرمانگرفتن آن از جانب انگلیس تفاوت نظر وجود دارد.
دوبیتی منسوب به ملکالشعرای بهار (یا یکی از شاعران دیگر آن روزگار) این برآمدن و برافتادن رضاخان از مسند قدرت را اینگونه بیان میکند:
شاها کنم از خُبث فروغی خبرت
خون میکند این جهود ناکس جگرت
خطبهی شهی و عزل تو را خواهد خواند
زانگونه که خواند از برای پدرت
فروغی پس از برکناری رضاشاه در ۱۸ شهریور ۱۳۲۰ ضمن قبول اینکه راهآهن ایران را تحت اختیار متفقین قرار دهد تا کمکهای غرب به روسیه برسد طبق قراردادی از آنان خواست که بعد از اتمام جنگ خاک کشور را ترک نمایند. او پس از سروسامان دادن به وضع خواروبار مورد لزوم مردم، برای آگاهکردن (و شاید فریب)ِ مردم درمورد مسائل روز، در یک نطق رادیویی سعی کرد آرامش را در اوضاع مملکت ایجاد کند. او در بخشهایی از نطق خود با نصیحت و تا حدی طعن و تحقیر، مردم را به پیروی از قانون و پرهیز از خودسری و سوءاستفاده از آزادی و پند از گذشته فرا خواند و گفت:
«اگر بنا به زورگویی باشد امروز من میتوانم به زیردست خود زور بگویم اما فردا زبردستی پیدا میشود که به من زور بگوید …آنگاه آه و ناله میکند و به این ترتیب دنیا درست مصداق گفته شیخ سعدی میشود که میفرماید: ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند | داد و فریاد برآری که مسلمانی نیست.
شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریبا سی و پنج سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این سی و پنج سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید… علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمیدانستید و به وظایف آن قیام نمیکردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملی باید ملحوظ شود تخلف میکردند.»
اما این نطق نتوانست شرایط را آرام و مخالفتها را کاهش دهد. چه اینکه پس از آن، این شعر «یزدانبخش قهرمان» (داماد ملک الشعرای بهار و پسرعموی محمد قهرمان) در تهران اشاعه پیدا کرد:
اگر ز نان شکم آدمی نباشد سیر
حدیث و موعظه در وی نمیکند تاثیر
وطن به باد فنا رفته است و هموطنان
برهنهاند و پریشان، گرسنهاند و فقیر
برای ملت خود شعر خواجه میخواند
غذای روح به ما میدهد نخستوزیر
بیا که صوفی ما ترک گوشهگیری کرد
دوباره باز نموده است مکتب تزویر
چنان ریا و تظاهر نمود و شعبده کرد
که پادشاه جوان شد مرید صوفی پیر
ریا بس است و تظاهر بس است و خدعه بس است
تو عارفی، نکند عارف اینهمه تقصیر
به گرگزاده شهنشاه تاجدار مگوی
مگو گزاف و مریز آبروی تاج و سریر
که گرگزاده سرانجام گرگ خواهد شد
اگرچه مریم عمرانش داده باشد شیر
سلام ما که رساند پیام ما که برد؟
به این یهودی میهنفروش و دزد شهیر
به پشت رادیو هر شب میا و نطق مکن
که حرف مفت تو دیگر نمیکند تاثیر
همان بساط و همان کاسه و همان آش است
نکرده یک سر مو وضع مملکت تغییر
چه دولتی و چه آزادی و چه قانونی؟
کدام شاه و کدام افسر و کدام وزیر؟
به پیر صومعه گفتم ره ترقی چیست
جواب داد که بایست دزد بود و دلیر
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
تو هم به رنگ جماعت شو و بهانه مگیر
رفیق قافله بودن شریک دزد شدن
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
دروغ گوی و ریا میکن و خیانت ورز
که این سیاست و عقل است و دانش و تدبیر
رئیس دولت ما خود رئیس دزدان است
که خائنان وطن را وزیر کرد و سفیر
پس از روی کار آمدن محمدرضا شاه پهلوی، فروغی به عنوان وزیر دربار، نقش مشاور اصلی شاه بیتجربه را ایفا می کرد و همو بود که در این مقام، به عنوان «راهبرد قدرت سوم» و به عنوان کفه موازنه در برابر حضور انگلیس و روسیه، به جلب نظر آمریکا اقدام کرد و از ایالات متحده برای اقداماتی به جهت ترک مخاصمه انگلیس و روسیه در ایران کمک طلبید. شاه جدید در همان بدو ورود، به وزیر مختار آمریکا گفت که بسیار خوشوقت خواهد بود که از متحدان آمریکا باشد. این سیاست پس از نخستوزیری فروغی هم ادامه پیدا کرد و بعدها خودش به عنوان وزیر مختار ایران در آمریکا منصوب شد. و در تدارک همین بود که در ۱۴ آبان ۱۳۲۱ بر اثر حمله قلبی درگذشت.
اما سیاست و سیاستورزی تنها عرصهای نبود که محمدعلی خان ذکاءالملک را به خود مشغول کرده بود. وی دلمشغولیها و علاقهمندیهای دیگری نیز داشت که ادبیات فارسی، ترجمه و تالیف را میتوان بخشی از آنها برشمرد.
فروغی از همان آغاز فعالیتهای فرهنگیاش به ترجمه آثار فراوانی پرداخت. اولین ترجمههای وی در هفتهنامهی تربیت به چاپ رسیدهاند و کتابهای «ثروت ملل» و «تاریخ ملل مشرق زمین» از دیگر آثار او هستند. مهمترین اثر تالیفی فروغی کتاب «سیر حکمت در اروپا» است که بخشی از آن ترجمهی «گفتار در روش راه بردن عقل» اثر دکارت است. برخی معتقدند فروغی با هدف نشر فلسفه غرب و بهانزوا کشاندن فلسفه و حکمت شرق ـ بهویژه فلسفهی اسلامی ـ بهنگارش این کتاب دست زده است.
محمدعلی فروغی کتب زیادی را در رشتههای مختلف علوم انسانی، از جمله اقتصاد و حقوق، و زبانهای مختلف، انگلیسی و فرانسه، به فارسی برگرداند و در این راه بسیاری از واژگان پایه این علوم را خود برای نخستینبار در زبان پارسی ساخت و برای آنها برابرهای شایستهای یافت. ترجمههای فروغی شامل چند کتاب تاریخی، درسنامه برای مدارسی که در آنها تدریس می کرد، و چند داستان اروپایی بود.
همین واژهیابی و تلاش ستودنی وی در ارائه اصطلاحات و مفاهیم تازه و ناب بود که موجب شد تا سالها بعد از این واژه گزینیها، محمدعلی فروغی فرهنگستان ایران را تاسیس کند و ریاست آن را نیز برعهده بگیرد. فروغی پس از عزل از نخستوزیری توسط رضاخان، از ریاست فرهنگستان هم عزل شد و در این مدت «پیام من به فرهنگستان» را نوشت. او آمیختگی بیش از حد زبان فارسی با زبان عربی را خطر زبان فارسی عنوان کرد، البته با طرد کامل واژگان عربی نیز مخالف بود. بهطور مثال، برای «حتیالامکان احسان کن» عبارت «تا می توانی نیکی کن» را پیشنهاد داد. او همچنین خطر واژه های بیگانه و نامانوس را هم تذکر داد و بهطور مثال، ترکیب «از نقطهنظر» را گرتهبرداری از زبان اروپایی دانست.
فروغی همچنین مصحح چند اثر کهن فارسی مانند دیوان سعدی، حافظ، خیام و فردوسی بود. کلیات سعدی به تصحیح فروغی در عصر ما، همچنان مورد استناد و استفاده است و پس از تصحیح غلامحسین یوسفی، بهترین تصحیح است. در زمینه حافظ، فروغی با همکاری برادر خود به گزینش حافظ پرداخت و برخی اشعار که به نظر خودشان فاقد زیبایی ادبی و معنوی بودند را حذف کردند. این گزیده چیزی حدود نیم دیوان کنونی حافظ است. فروغی در چاپ رباعیات خیام با قاسم غنی همکاری کرد. همچنین فروغی با همکاری حبیب یغمایی، منتخب شاهنامه را برای دانش آموزان دوره دبیرستان آماده کرد. فروغی همچنین با همکاری حبیب یغمایی به تصحیح خمسه نظامی مشغول بود که مرگ، کار او را نیمه وا نهاد.
از فروغی کتاب های متعددی برجای مانده است. از جمله اثری با نام «یادداشت های روزانه»؛ کتاب «یادداشتهای روزانه» سفر کنفرانس صلح پاریس نوشتههای ذکاءالملک در سفر او به اروپا به همراه هیات ایرانی است. این یادداشتها با عزیمت از تهران آغاز شده و با ترک پاریس خاتمه مییابد. فروغی در این یادداشتها در تمام طول سفر کارها و وقایع هر روز را یادداشت کرده است. نویسنده در این یادداشتها به شرح وقایع، دیدهها و شنیدهها پرداخته است. کتابی که در چند ماه اخیر اهمیت تازهتری نیز پیدا کرد، زمانی که توسط دکتر غلامعلی حداد عادل، درتیرماه امسال و پس از اتمام مذاکرات هستهای، در صحن علنی مجلس به محمدجواد ظریف هدیه داده شد و نظر رسانه و اهالی مطبوعات را به خود جلب کرد. رسانهها نوشتند رئیس کنونی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، با اهدای کتاب رئیس نامی فرهنگستان به وزیر خارجه در چند خطی که برای او نوشته، توصیه کرده است تا این کتاب را برای مقایسه ایران امروز و ایران ۱۹۱۸ مطالعه کند.
سرآخر اینکه نظرات مختلفی درباره فروغی وجود دارد. برخی او را دانشمندی بزرگ میدانند، برخی فراماسونی مکار، برخی سیاستمداری واقعگرا، برخی خیرالموجودین آن عصر و برخی هم عالم بی عمل. بیشک فروغی در عرصه سیاست ضربات جبرانناپذیری بر ملت ایران وارد کرد که مصداق خیانت قرار میگیرد. تا جایی که بسیاری را گمان بر آن است که سایر فعالیتهای فرهنگی و ادبی او نیز در راستای اهداف سیاسی برای جذب استعدادهای علمی و فرهنگی و جلب نظر ادبا و فرهیختگان جامعه و نفوذ معنوی بر آنها صورت گرفته است. اما به نظر نمیرسد قضاوت در این مورد به این سادگی باشد. در برخی از آثار و اقدامات او وجهی از وجاهت و حقیقتطلبی نیز مشاهده می شود. شاید محمدعلی فروغی مرد خاکستری تاریخ ماست. و شاید عبرتی تازه و سربرگی مهم برای پژوهش درباب نسبت علم و عمل و یا ادبیات و تعهد.
و این همه از میزان تاثیرگذاری و اثربخشی او بر وجوه مختلف زیست ایرانیان نمیکاهد، در میان شخصیتهای برجسته رژیم گذشته شاید کمتر شخصیتی یافت بشود که بتواند به لحاظ اثرگذاری و وسعت وجودی با محمدعلی فروغی برابری کند. او توانست با توجه به پیشینه خانوادگی و زمینههای تربیتی خود را در موقعیتی ـ حتی در برخی مواقع ـ برتر از شاه ایران قرار دهد. بدیهی است چنین شخصیتی اشتباهات بزرگی هم خواهد داشت. اشتباهاتی که گاه حتی رنگ خیانت و وطنفروشی میگیرد. گرچه هرگز این امور به اثبات نرسیده و کماکان محمدعلی فروغی در پستوی تاریخ نهان باقی مانده است.
ابتکار
1 Comment
Saman
با تشکر از این مقاله خواندنی. نقطه ی ابهام این نوشتار مقوله خیانت های فروغی به کشور است که محل شک و شبه بسیار است. ممکن است چند مورد آن را ذکر کنید؟ با تشکر.