این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
وقتی کانن دویل شرلوک را آفرید
دایره المعارف شرلوک هولمز!
مینو سلیمی
در یکی از روزهای سال ۱۸۸۵ یا ۱۸۸۶، سر آرتور کانن دویل، پزشک جوان انگلیسی- که با نویسنده داستان پیتر پن کریکت بازی می کرد و نقش زیادی در تبدیل اسکی به یک ورزش مردمی داشت و علاقه اش به فوتبال و اتومبیلرانی زبانزد بود و البته آن قدر چاق بود که نتواند بجنگد اما مهارتش طوری بود که به عنوان پزشک کشتی راهی آفریقا شود- روی یک تکه کاغذ خم شد تا شروع به نوشتن داستانش کند.
کان دویل ایده ای داشت که از خواندن داستان «جنایت های دوگانه در کوچه مورگ» نوشته ادگار آلن پو به ذهنش رسیده بود. او می خواست کارآگاهی خلق کند که مثل کارآگاه پو از «ادله اثبات جرم» برای به دام انداختن جنایتکاران استفاده کند. اما چه اسمی مناسبش بود؟ آرموند ساکر یا شرینفولد هولمز؟ کانن دویل بالاخره اسم کارآگاهاش را شرلوک هولمز گذاشت و تجربه منحصر به فدری را برای علاقه مندان به داستان های جنایی رقم زد.
خلاصه؛ اگر هنوز چیز زیادی از شرلوک هولمز نمی دانید، این مطلب را بخوانید چون به شما کمک می کند او را بهتر از گذشته بشناسید.
* شرلوک هولمز تنها شخصیت داستانی است که تا این اندازه مورد اقتباس تصویری قرار گرفته و تاکنون در ۲۲۶ فیلم ظاهر شده است. البته اگر از شخصیت دراکولا که نیمه انسان و نیمه خون آشام است بگذریم، چون دراکولا ۲۳۹ بار جلوی دوربین رفته است.
* ۷۵ بازیگر در سراسر جهان در نقش کارآگاه نابغه خیابان بیکر ایفای نقش کرده اند که از میانشان جان کلیز، جرمی آیرونز، مایکل کین، راجر مورد، چارلتون هستون، کریستوفر لی، ایان ریچاردسون، کریستوفر پلامر، جرمی برت، باسیل رتبون و بندیکت تیموتی کامبریچ از همه مشهورترند.
* «اتود در قرمز لاکی»، نخستین داستان کانن دویل در مورد ماجراهای شرلوک هولمز بود که در سال ۱۸۸۷ در سالنامه بیتون منتشر شد. او برای این داستان ۲۴ پوند دستمزد گرفت. دویل این داستان را در سه هفته نوشت و قبل از این که سردبیر بیتون تصمیم بگیرد آن را چاپ کند، مجلات بسیاری آن را برای دویل پس فرستادند.
* دومین کتاب از مجموعه شرلوک هولمز، نتیجه یک مهمانی شام با حضور اسکار وایلد در سال ۱۸۸۹ بود. در این مهمانی جوزف استودارت که در آن زمان ویراستار ماهنامه «لیپینکات» و از تحسین کنندگان اولین داستان هولمز بود، کانن دویل را قانع کرد که زودتر برای نوشتن دومین داستانش دست به کار شود. وایلد هم که در مهمانی حضور داشت به استودارت قول داد یک رمان برای انتشار در مجله به صورت پاورقی بنویسد. به این ترتیب او اولین و تنها رمانش را با نام تصویر «دوریان گری» نوشت. این رمان در سال ۱۸۹۰ و همزمان با کتاب دویل «نشانه چهار» منتشر شد.
* کانن دویل شخصتیت هولمز را جوری ساخته بود که فقط محبوب گروه خاصی از مردم یا کارآگاه خصوصی ثروتمندان نباشد. در داستان هایی که با محوریت او نوشته شده، موکلان هولمز را طیف گسترده ای از مردم تشکیل می دهند. به طوریکه ۱۹ نفر از مراجعان هولمز در داستان هایش، بورژواهای مطیع قانونی بودند که خیلی اتفاقی توی یک دردسر عجیب و غریب افتاده بودند. شانزده نفر از مراجعانش آریستوکرات یا نماینده قانون بودند که برا یمشورت در مورد یک موضوع «بی نهایت ظریف» نزد هولمز آمدند. ۱۰ نفر دیگر از کسانی که برای حل مشکلشان به خیابان بیکر مراجعه کردند، زنان تنها و ضعیفی بودند که کسی را نداشتند تا برای حل مشکلاتشان از او کمک بگیرند. ۹ نفر دیگر از مراجعان هولمز را بازرسان پلیس تشکیل می دادند که با ماجرایی لاینحل مواجه شده بودند و در شش داستان، هولمز هیچ موکلی نداشت یا موکلش آدم رذل و شروری بود.
* کانن دویل ۶۰ داستان درباره هولمز و ماجراهایش نوشت که تعداد کل کلماتشان به ۶۴۱۵۰۳ می رسد و «هیچ چیز» پرتکرارترین کلمه در این داستان هاست. جالب این که تاکنون ۲۵ هزار بار از ماجراهای هولمز اقتباس شده است.
* «نوارخالدار»، محبوب ترین، «مشکل نهایی» (قسمت پایانی فصل دوم که هولمز به دست پروفسور موریاتی کشته می شود) منفورترین و «جعبه مقوایی» جنجالی ترین داستان از مجموعه داستان های شرلوک هولمز هستند. «ماجرای پای شیطان» نیز عجیب ترین نامی بود که کانن دویل در آن زمان برای یکی از داستان هایش انتخاب کرد.
* در سال ۱۹۲۷ مجله «استرند» مسابقه جالبی ترتیب داد و از خوانندگانش خواست نام محبوب ترین داستان های شرلوک هولمز را به دفتر مجله بفرستند. آن ها همین سوال را از سر آرتور کانن دویل نیز پرسیدند و جواب او این بود: ماجرای نوار خالدار (یک داستان غم انگیز که فکر کنم در همه لیست ها باشد)، «انجمن موسرخ ها» و «ماجرای مردان رقصان» (به دلیل اصالتی که در طرح اصلیشان داشتند)، «مشکل نهایی» (به سختی می شود این داستان را کنار گذاشت که هولمز در آن با تنها دشمنش رو به رو می شود و همه از جمله واتسون را فریب می دهد و به این نتیجه اشتباه می رساند که او مرده است)، «رسوایی در بوهم» (به عنوان اولین داستان کوتاه از این مجموعه، راه را برای باقی قصه ها باز کرد و در آن دلبستگی های زنانه بیش از حد معمول وجود دارد)، «ماجرای خانه خالی» (داستانی که وظیفه توضیح در مورد ماجرای به اصطلاح مرگ شرلوک هولمز را بر عهده دارد)، «پنج هسته پرتقال» (هر چند کوتاه است اما کیفیت دراماتیک خاص خود را دارد)، «ماجرای لکه دوم» (برای طرز تلقی که از دسیسه و دیپلماسی سطح بالا دارد)، «ماجرای پای شیطان» (غم انگیز و تازه)، «ماجرای مدرسه صومعه» (حتی فقط به خاطر آن لحظه دراماتیکی که هولمز انگشت اشاره اش را به سمت دوک می گیرد، ارزشش را دارد که در این لیست باشد)، «تشریفات ماسگریو» (برای خاطرات هولمز از سال های اول زندگیش و اشارات تاریخی که باعث برتری داستان می شود) و «اسکوایرز از ریگیت» (داستانی که در آن هولمز بیشترین نبوغش را نشان می دهد).
* از سال ۱۸۸۷ تا ۲۰۱۴ حدود ۶۰ میلیون نسخه از مجموعه ماجراهای شرلوک هولمز به فروش رفته و این داستان ها حداقل به ۶۰ زبان ترجمه شده اند.
* موزه شرلوک هولمز هم در شماره B221 خیابان بیکر هست و هم نیست! اگرچه آدرس رسمی این موزه B221 است اما درواقع ساختمان این موزه بین ساختمان های ۲۳۷ و ۲۴۱ خیابان بیکر قرار دارد و به طور طبیعی- نه رسمی- پلاکش ۲۳۹ است.
*****
آدمهای دنیای داستانهای شرلوک هلمز
احسان رضایی
خودآموز خواندن شرلوک هولمز؛ یا همه شخصیت هایی که در داستان های هولمز سر و کله شان پیدا می شود، اینجا- در این مطلب- دور هم جمع شده اند.
جان اچ واتسون (متولد ۱۸۵۲)
جان اچ واتسون تنها دوست صمیمی شرلوک هولمز و راوی ماجراهای اوست. دکتر واتسون بعد از اتمام تحصیل پزشکی در لندن به ارتش رفت و به عنوان پزشک ارتش راهی هند شد که آن زمان مستعمره بریتانیا بود. در جنگ دوم افغانستان به شدت مجروح شد اما با کمک خدمتکارش زنده ماند. به لندن برگشت و از ارتش استعفا داد و مشغول طبابت شد تا این که در سال ۱۸۸۱ با شرلوک هولمز آشنا شد. این آشنایی خیلی زود به صمیمیت کشیده شود و این دو با هم خانه شماره ۲۲۱ ب خیابان بیکر را اجاره کردند. با وجود همه عادت های زشت هولمز، اما دوستی این دو محکم و ابدی است. حتی وقتی هم که واتسون ازدواج کرد، در همین خانه ماند. جز دو داستان که خود هولمز برای ما تعریف می کند، باقی ماجراهای شرلوک هولمز درواقع دفتر خاطرات واتسون است.
استرند
با این که در طول داستان ها به مقالاتی که دکتر واتسون در نشریات می نویسد اشاره شده، اما ما نام روزنامه یا مجله ای را که واتسون در آن می نوشت، نمی دانیم. خود کانن دویل، اغلب داستان هایش را ماهنامه «استرند» منتشر می کرد. اولین داستان شرلوک هولمز (درنده باسکوریل) از آگوست ۱۹۰۱ تا آوریل ۱۹۰۲ به صورت پاورقی در این مجله منتشر شد و بعد از آن هم جز دو داستان، باقی ماجراهای شرلوک هولمز، برای اولین بار در همین استرند منتشر می شد. انتشار ماهنامه استرند در سال ۱۹۵۰ متوقف شد.
آیرین آدلر (۱۸۵۸ تا ۱۹۰۳)
شرلوک هولمز از زن ها می ترسید. تنها زنی که در ذهن او جایی داشت، یک خواننده اپرای اهل نیوجرسی امریکا بود که بارها به خاطر او توی دردسر افتاد. آیرین آدلر توی پنج داستان حضور دارد و با مرگش در ۱۹۰۳، هولمز تصمیم می گیرد که دیگر کار نکند. هرچند کانن دویل وضعیت دقیق این دو نفر را مشخص نمی کند، اما ادامه دهندگان داستان های شرلوک هولمز این طور داستان را پیش برده اند که این دو دلداده چهار سال آخر عمر آیرین را زیر یک سقف زندگی کرده اند و ماجرا ختم به خیر شده است.
بازری لسترید/ بازرس گرگسن
بازرس لسترید و بازرس گرگسن، دو افسر اسکاتلندیارد هستند که هر وقت در حل یک پرونده راه را اشتباهی می روند، سراغ شرلوک می آیند. لسترید که از نظر مطبوعات معروف ترین کارآگاه اسکاتلندیارد است در ۱۳ داستان و گرگسن که شرلوک او را «باهوش ترین بازرس اسکاتلندیارد» می داند در ۴ داستان حاضر هستند. با این حال واتسون از گرگسن خوشش نمی آید و می گوید او خیلی بی عاطفه است. در مورد لسترید ظاهرا کانن دویل اسم او را از روی یکی از همکلاسی هایش انتخاب کرده و معلوم نیست با این کار می خواسته یادش را زنده نگه دارد یا از او انتقام بگیرد؟
توبی
توبی سگ پاکوتاهی است که واتسون از او بدش می آید و شرلوک هولمز برای آزمایش های سم شناسی اش از او استفاده می کند. این سگ که شرلوک معتقد است از کل نیروی پلیس لندن به دردبخورتر است، در داستان هایی که بعد از کانن دویل نوشته شده، نقش بیشتری دارد. در اصل سگ متعلق به یک همسایه است.
جیمز موریارتی (قتل در ۱۸۹۱)
جیمز موریارتی معروف ترین ضدهولمز تاریخ و تنها خلافکاری است که هوشی به اندازه شرلوک هولمز دارد. او متخصص شیمی است و هولمز به او «ناپلئون جنایت» لقب داده. آن قدر زرنگ است که واتسون هیچ وقت نمی تواند او را ببیند و فقط هولمز می تواند او را پیدا کند و سلاح مرگبارش را از کار بیندازد. موریاتی با سقوط در آبشار رایشن باخ کشته می شود. با این که فقط در دو داستان حاضر است و در پنج داستان هم به او اشاره شده، اما هولمزشناس ها معتقدند که دشمن اصلی شرلوک هولمز در کل زندگی حرفه ایش همین موریاتی بوده است.
خانم هادسون
خانم هادسون بیوه ای است که ملک شماره ۲۲۱ ب خیابان بیکر لندن به او ارث رسیده. خانم هادسون، صاحبخانه هولمز و واتسون است و به قول دکتر واتسون از این بابت رنج زیادی می کشد، چون همیشه طبقه اول خانه او پر از مراجعان نامطلوب است.
خانم هادسون وسواس تمیزی دارد سر همین، مدام با شرلوک دعوا می کند. دکتر واتسون دستپخت او را دوست دارد، اما شرلوک می گوید خلاقیت او در آشپزی محدود است. در «رسوایی در بوهم» یک بار شرلوک از صاحبخانه خودش را عنوان «خانم ترنر» یاد کرده و همین باعث حدس و گمان های زیادی شده است.
خیابان بیکر
بیکر خیابانی است در محله ماریلبون در مرکز لندن که هولمز در فاصله سال های ۱۸۸۱ تا ۱۹۰۴ در شمال این خیابان، در پلاک ۲۲۱ ب زندگی می کرد. این پلاک البته تا سال ۱۹۳۲ وجود خارجی نداشت و بعدا موزه ای برای شرلوک هولمز در آن ساختند. شرلوک از گروهی از بچه های این خیابان که آن ها را «ولگردهای خیابان بیکر» می خواند، برای جمع کردن اطلاعات استفاده می کرد.
مایکرافت هولمز
مایکرافت هولمز تنها عضو خانواده شرلوک است که می شناسیم. اسم او (مایکرافت) اسم روستای زادگاه شرلوک هم هست. مایکرافت که بسیار شبیه شرلوک است، باشگاهی با نام حکیم یونانی، دیوزن دارد که خودش هم بیشتر وقت هایش را در آن می گذارند و محل وقوع داستان «مترجم یونانی» است. مایکرافت در ۴ داستان حاضر است.
کرگدن
‘