این مقاله را به اشتراک بگذارید
تبریک دولتآبادی به جامعه دانشگاهی برای خارج کردن شاملو از تحریم
به گزارش مد و مه به نقل از خبرنگار ایلنا، مراسم بزرگداشت احمد شاملو با عنوان «نوروزی در زمستان» عصر دیروز (یکشنبه پنجم دی ماه) با حضور هنرمندان و اهالی قلم همچون محمود دولت آبادی، جواد مجابی، ایران درودی، علی رفیعی، فرزان سجودی، حافظ موسوی، لوریس چکناواریان و آیدا سرکیسیان (شاملو) در دانشکده علوم کاربردی دانشگاه هنر تهران برگزار شد.
محمود دولتآبادی برگزاری مراسم بزرگداشت شاملو در دانشگاه را پایان نیم قرن تحریم خواند و گفت: به جامعه دانشگاهی تبریک میگویم که سرانجام توانست شاملو را نزدیک به نیم قرن تحریم خارج کند. شایسته نیست در جامعهای که مدام به بزرگان و ادبیان فرهنگی و هنری فخر فروخته میشود و حتی دعوا بر سر مفاخر دعواهای کودکانه را شاهد هستیم یا بعضا فرصتطلبان برخی از اهالی فرهنگ را مصادره میکنند؛ نام شاملو در دانشگاه تحریم باشد.
دولتآبادی سپس آزادی را ایدهآلی دست نیافتنی دانست و متذکر شد: من آزادی را تنها یک بار و بعد از رسیدن از زندان به منزل تجربه کردم. البته در طول مسیر هم آزاد نبودم و مورد بازجویی قرار گرفتم و تازه وقتی همسر و فرزندانم را دیدم آزادی را تجربه کردم. غیر از این لحظه نه آزادی را دیدم، نه امکان تحقق دارد و و نه وعدهاش را به شما میدهم. قدرت یک واقعیت است و تلاش برای تحقق آزادی یک نگرش ایدهآلیستی. هوشیاری این است که تشخیص بدهیم در مسیر پیگیری رسیدن به آزادی یک ایدهآلیست هستیم.
خالق رمان «کلیدر» افزود: با از دست دادن هر دوست. آشنا و همراهی تغییراتی در خودم احساس میکردم اما بعد از شاملو نمیدانم دقیقا چه اتفاقی برایم افتاد. احساس میکنم آخرین داستانهایم تحت تاثیر همین خاموش شدن نور امید بعد از شاملو نوشته شده است. دوستان و همراهان برای انسان واقعا مهم هستند. شاملو نیز در تمام مسیر زندگیاش هنر و تفکرش را به روابط اجتماعی و فقدان دیگری متمرکز کرده بود. فقدان دیگری یعنی هیج ارتباط انسانی نیست و فقط خودت هستی و خودت.
دولت آبادی در توضیح بیشتر مفهوم فقدان دیگری اظهار داشت: مدتهاست در ادبیات، هنر و فرهنگ هم موضوع فقدان دیگری اهمیت پیدا کرده است. فقدان دیگری مشخص میکند که انسان بدون حضور جمعی و بدون دیگران نمیتواند زندگی کند. شاملو هم یکی از دیگرانی بود که بسیار برای من عزیز بود و هست.
او ادامه داد: شاملو به اعتبار کار، پیکار و عشق یگانه بود. یگانهای جاودانه که جان خود را بیدریغ در کار کرد. او هیچگاه آسوده نزیست و مدام در یافتن حقیقت با خودش در حال کشمکش بود. در هر سه دوره شعری شاملو جستارهایی از حقیقت انسانی به چشم میخورد هم در شعرهای اجتماعیاش و هم در شعرهای شخصی ترش. شاملو در هیچ دوره شعری از آدمی و جهانش که همان دیگری است غافل نبوده است.