این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
پیشنهاد کتاب/ «مردی به نام اوه»؛ فردریک بکمن؛ ترجمه حسین تهرانی؛ چشمه
کشف دوباره زندگی
حمیدرضا امیدی سرور
بیگمان رمان «مردی به نام اوه» اثر فردریک بکمن را باید پدیده چند ماه گذشته بازار کتاب ایران محسوب کرد. این جای خرسندی است که به جای بست سلرهای کم مایهای که مدتی است سر زبانها افتادهاند، لااقل با کتابی طرف هستیم که اگرچه جزو برای توده مخاطبان نوشته شده، اما در عین حال اثری ارزنده نیز هست. به عبارت دیگر اگر خواندنی و سرگرم کننده است، تنها منحصر به مخاطب عام نیست و مخاطب خاص نیز از خواندنش لذت میبرد.
تنها میماند این افسوس که ای کاش رمان حاضر و نویسنده خوش ذوقش، با ترجمه حسین تهرانی به مخاطب فارسی زبان معرفی شده بودند، چرا که در آن صورت حظ بیشتری نصیب خواننده میشد، هر چند که هنوز دیر نشده و «مردی به نام اوه» اثری هست که ارزش دوباره خوانی داشته باشد، به خصوص وقتی پای ترجمهای در میان باشد که حق مطلب را شایسته تر ادا میکند.
فردریک بکمن نویسندهای جوان است (متولد ۱۹۸۱)، با سابقه چند سال روزنامهنگاری و همچنین وبلاگ نویسی که با همان کتاب نخست خود چهره شد. فروش ششصد هزارتایی کتاب در سوئد، خیلی زود شهرت او را به آن سوی مرزهای کشورش رساند، انتشار ترجمه آلمانی کتاب که آن هم پرفروش بود، واسطهای شد برای بهتر دیده شدن کتاب که حالا کتاب به همه زبانهای مهم دنیا ترجمه شده (نزدیک سی زبان) و در سال ۲۰۱۵ هانس هولم (فیلمساز سوئدی) فیلمی هم براساس آن ساخت که اثر موفقی محسوب میشود، اما نه به اندازه خود کتاب. این فیلم از رقبای اصلی فروشنده در جشنواره های سال ۲۰۱۶ محسوب می شد که این رقابت به مراسم اسکار هم رسید.
این درست که «مردی به نام اوه» از درونمایه جذابی برخوردار است، اما بخش قابل توجهی از جذابیتهای رمان مدیون لحن روایت و سبک نویسنده در توصیف موقعیتها یا ساخت فضا و… است؛ چنین ویژگیهایی برآمده از ظرفیتهای داستاننویسی هستند و هنگامی که این اثر به مدیومی دیگر برده میشود، ناگزیر از دست میروند؛ حتی اگر فیلمساز تمام و کمال به داستان وفادار باشد. چرا که این رمان به شیوهای نوشته شده که بسیاری از ویژگیهای آن تنها در ساحت رمان ظهور و بروز پیدا میکند.
این ویژگی از همان جملات نخست کتاب خود را نشان میدهد: «اوه» مردی است که از هر کسی خوشش نیاید با انگشت اشاره جوری او را نشان میدهد که انگار آن آدم دزد است و انگشت او چراغ قوه پلیس!
یا در جایی دیگر برای نشان دادن نوع نگاه «اوه» به زندگی امروز چنین آمده: این روزها دیگر کسی نمیتواند با دست چیزی بنویسد، همانطور که کسی بلد نیست قهوه درست کند چون همه یا کامپیوتر دارند یا اسپرو ساز.
کتاب مملو از این قسم توصیفات است که در اقتباس سینمایی یا از دست میروند و یا با تغییر، لطف خود را از دست میدهند. در حالی استفاده از آنها در عین جذابیت، حسی از طنز و سرخوشی را به کالبد رمان دمیده است. جذابیت چنین لحنی، وقتی بیشتر خود را نشان میدهد که توجه داشته باشیم شخصیت اصلی آن (اوه) نه شوخ طبع که آدمی عبوس است. این پارادوکس به جذابیت بیشتر لحن روایی رمان انجامیده است و صرف نظر از کشش درونمایه اثر، پروسه خواندن آن به تجربه ای لذت بخش برای خواننده بدل کرده است.
شکی نیست که «مردی به نام اوه» کتابی است که به نیت ارتباط با عامه مخاطبان نوشته شده است؛ اما برای این منظور تبدیل به اثری عوامانه نشده است. اثری است ساده و روان که برای درک آنچه نویسنده پیش روی خواننده گذاشته، نیازی به جستجو در لایههای پنهان درونی رمان (چه از جنبه محتوا و چه از نظر فرم) نیست؛ نویسنده همه چیز را به راحتی در دسترس مخاطب قرار داده، اما با وجود این به هیچ وجه سطحی نیست. این تحسین برانگیزترین ویژگی آن است؛ چرا که اهمیت رمان در همان سادگی و دوست داشتنی بودن آن است.
گفتیم «مردی به نام اوه» در اغلب کشورها با استقبال روبهرو شده، در واقع فردریک بکمن رمانی نوشته با مخاطبی که مرز نمیشناسد، اما افزون بر این مخاطب فارسی زبان به دلیل اینکه یکی از شخصیتهای اصلی آن ایرانی است ارتباط ویژهای با کتاب برقرار میکند.
«اوه» و «پروانه» دو شخصیت اصلی این رمان هستند که به خوبی پرورش یافتهاند و بسیار پذیرفتنیاند، «اوه» نمونهای ملموس از آدمهایی است که گویی سرمای جغرافیای زیستی آنها به روابط فردی و اجتماعیشان نیز رسوخ کرده است؛ مرد میانسال عبوس و غرغروی سوئدی که تنهاست و ناتوان از همراه شدن با زمانه و دنیای پیرامون خود؛ بنابراین امید از زندگی اش رخت بر بسته و به مرگ می اندیشد.
شخصیت مهم دیگر رمان پروانه است، زنی ایرانی و مهاجر که با همسر و فرزندانش زندگی میکند؛ زنی که از سرزمینی دیگر یا دنیایی متفاوت آمده است. بنابراین هر دو شخصیت به نوعی دچار غربت و بیگانگی هستند. «اوه» با زمان غریبه است و پروانه با مکان. پروانه از فرهنگی آمده که همواره در سایه بوده، اما حالا در پی آن است که خود را اثبات کند. رابطه میان پروانه و «اوه» شور و سرزندگی را در وجود اوه برمیانگیزد. آن هم در دورانی که اوه هیچ میانهای با آن ندارد. دورانی که از نظر او دیگر هیچ چیز سرجای خودش نیست و هر چه پیشرفتهتر میشود از ارزشها بیشتر تهی شده و معلوم نیست که دنیا سر به کدامین سو دارد.
یکی از مهمترین دلایلی که موجب موفقیت این رمان شده، درک درست نویسنده از شخصیتهایی است که در داستانش خلق کرده. این باعث شده موقعیت داستانیِ آشنا شدن «اوه» و پروانه به یک ماجرای عشقی از نوع رقت انگیزش بدل نشود بلکه رابطه عاطفیِ پویایی را به نمایش گذاشته که به دگرگونی «اوه» میانجامد. پروانه اگر چه قلب «اوه» را تسخیر میکند، اما این احساس، عشق به معنای متداول و دم دستی آن نیست؛ بلکه علاقهای است که افقی تازه به روی او گشوده و به کشف دوباره زندگی نائل می شود، کشفی که امید از دست رفته را برای او به ارمغان میآورد.
یکی از نشریات آلمانی درباره این رمان نوشته اگر از این زمان خوشتان نیاید بهتر است هیچ رمان دیگری نخوانید (نقل به مضمون) این نظر بر پایه واقعیتی شکل گرفته که به شکلی فراگیر درباره این رمان مصداق پیدا میکند و آن قابلیت مجذوب کنندگی این رمان است. رمانی که همه از خواندن آن لذت میبرند و اگر کسی از خواندن چنین رمانی لذت نبرد، بیگمان از خواندن هیچ رمان دیگری لذت نخواهد برد. «مردی به نام اوه» گزینه مناسبی است برای آنها که میخواهند طعم خوش رمان خواندن را بچشند.
نقل از الف کتاب
«مردی به نام اوه»
نویسنده: فردریک بکمن
ترجمه: حسین تهرانی
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۵
۳۵۴ صفحه، ۱۹۵۰۰۰ تومان
‘
1 Comment
ناشناس
به نظر من هم ترجمه تهرانی خیلی بهتر بود. توی کتابفروشی چند صفحه اش را با ترجمه نشر نون مقایسه کردم و دیدم کلاه سرم رفته.