این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم تابستان داغ ساخته ابراهیم ایرجزاد
محمد رضا مقدسیان / اعتماد
جوشش بیدوام
«تابستان داغ» خیلی دیر، اما در نقطهای دهشتناک و تاثیرگذار آغاز میشود، به طرزی محافظهکارانه پی گرفته شده و در نهایت عجولانه پایان مییابد. گویی فیلم از ایده خوب ولی شدیدا تلخ خودش ترسیده است. «تابستان داغ» تا به اینجای کار یکی از بهترین ایدههای داستانی جشنواره بوده است. پاشنهآشیل فیلم اما همین ایده جذاب تبدیل به فیلمنامه نشده است. درواقع به نظر میرسد فیلمنامهنویس بیش از آنکه باید از ایده اصلی داستان مشعوف شده یا از منظری دیگر شاید بتوان گفت روی هسته اصلی داستانش حساب باز کرده است و در ادامه گویی با نگاهی ناشی از محافظهکاری و ترس، سراغ نوشتن فیلمنامه حول این نقطه عطف کلیدی فیلم رفته است. مقدمهچینی برای معرفی شخصیتها، نسبتشان با یکدیگر و البته گیر و گرفتها، بیش از حد بسط داده شده است و تا دقیقه ۵٠ فیلم ادامه دارد. اتفاق کلیدی فیلم میتوانست در دقیقه ٢۵ یا ٢٠ فیلم رخ دهد و باقی رخدادها حول و حوش اثرات بروز یافته و نقطه عطف کلیدی داستان سر و شکل بگیرد و تعلیق را به داستان تزریق کند. این مهم اما دیر رخ میدهد. دیر آغاز شدن فیلم تنها ایراد آن نیست. از پی این عدم توازن و تناسب در زمانبندی پردههای فیلم و چیدمان رخدادها در یک مسیر زمانبندی شده، در ادامه با چاشنی سردرگمی و محافظهکاری همراه میشود. اینجاست که موقعیتهای داستانی با تم «گفتن یا نگفتن واقعیت»، «ترس و اضطراب از در میان گذاشتن حقیقت»، «ترس از واکنش طرف مقابل بعد از شنیدن این موضوع»، «عذاب وجدان و نگرانی و کشمکش درونی شخصیتها»، «اثرات پنهانکاری»، «اثرات افشاگری»، «شیوه افشاگری و تعلیق ناشی از آن»، «مظنون بودن به اطرافیان»، «اعتماد یا عدم اعتماد»، «چشمپوشی یا پیگیری» و… که میتوانند و باید در ادامه به کار بسته میشدند در کمترین زمان ممکن جمع و جور میشوند و در پایان با تصمیم محافظهکارانه شمایلی از سر و ته هم آوردن کار را نمایش میدهند.
ترس و لرز و خامدستی سایه انداخته بر اثر، باعث خلق موقعیتهای داستانی اضافه، دیالوگهای اضافه، کنش و واکنشهای اضافه شده و در این مسیر شخصیتهای سردرگم و در نتیجه بازیهای متوسط به یکی از ویژگیهای نهچندان مطلوب کار بدل شده است. همین که یکی از بدترین بازیهای «علی مصفا» یا یکی از تکراری و بیاثرترین بازیهای «صابر ابر» و اینکه «پریناز ایزدیار» را در شمایل دختر منفعل متعلق به طبقه زیرین اجتماع با شمایلی باسمهای از فقر و بیپولی میبینیم، کافیست تا به خامدستانه بودن فیلم اشاره کرده باشیم.
«تابستان داغ» پیش از این با تکیه بر بازیگران متعدد و خوشنام و تیم فنی صاحبنام یکی از کنجکاویبرانگیزترین فیلمهای جشنواره امسال بود اما چندان شگفتیساز از آب درنیامد. متاسفانه و متحیرانه اما باید اعتراف کرد که تا به روز سوم اکران فیلمها در کاخ جشنواره، این فیلم جزو بهترین! یا کمتر بدها بوده است.
****
رضا حسینی / ماهنامه فیلم
از میان فیلمهایی که در دو روز اول سیوپنجمین دوره از جشنواره فجر در برج میلاد به نمایش درآمدند، ایتالیا ایتالیا (کاوه صباغزاده)، شماره ۱۷ سهیلا (محمود غفاری) و تابستان داغ (ابراهیم ایرجزاد) سه فیلم خوبی هستند که دستکم یک ویژگی مشترک دارند؛ اینکه همگی (در یک مورد با ارفاق!) اولین فیلمهای سازندگانشان هستند و نوید ظهور فیلمسازان خوشقریحهای را به سینمای ایران میدهند. البته این فیلمها به عنوان اولین تجربههای سازندگان جوانشان خالی از اشکال نیستند و شاید بعضی، از آنها به عنوان فرصتهای ازدسترفته یاد کنند، ولی نکتهی مهمتر این است که فیلمسازان خلاق و سینماشناسی را به ما معرفی میکنند که میتوانند در آینده با کسب تجربه به جایگاهها و افتخارهای بزرگتری دست یابند.
تابستان داغ (ابراهیم ایرجزاد) حسوحال تلفیقی جالبی از فیلم موفق سال گذشتهی سعید روستایی، ابد و یک روز، و سینمای اصغر فرهادی را در خود دارد؛ اما با این وجود میتوان گفت که فیلم روی پای خودش میایستد. بازیها، کارگردانی بهویژه از نظر فضاسازی (که بیتردید نتیجهی همکاری با یک فیلمبردار بزرگ است)، فیلمبرداری هومن بهمنش (که با رنگولعاب قابها و حتی عمقمیدانهایش بهترین نمونه در دو روز اول جشنواره بود) و موسیقی میخکوبکنندهی فیلم، دستکم اغلب تماشاگران و سینمادوستان را در اولین مواجهه میتواند مرعوب کند. از نکتههای جالبی که در نشست خبری به آن اشاره شد اینکه خانهی فیلم، حاصل کُلاژ سه خانه است و زحمت زیادی برای طراحی صحنهاش کشیده شده. بهمنش در این خصوص اضافه کرد که در فیلمبرداری هم تمام تلاش بر این بوده است که این فضاهای متفاوت یکدست و یکی به چشم بیایند. دیگر نکتهی جالب نشست خبری، اشارهی کارگردان به شرایط ایدهآل و امکانات کامل ساخت فیلم بود و اینکه دو سال زمان برد تا تابستان داغ ساخته شود (درست بر خلاف اغلب فیلمسازان که معمولاً به شرایط ایدهآلشان نمیرسند). او از همهی اعضای گروه تولید تشکر کرد.
اما بر خلاف فیلماولیهای موفق دو روز نخست جشنواره، دو کارگردان قدیمیتر، مهرداد فرید و حسین شهابی، هم در این روزها شاهد نمایش فیلمهایشان بودند که متأسفانه نتوانستند توجه خاصی را به خود جلب کنند. آزاد به قید شرط ساختهی حسین شهابی است که در سال ۱۳۹۱ با فیلم روز روشن (با بازی پانتهآ بهرام در نقش اصلی) تحسین شد و یکی از پدیدهای جشنواره – دستکم از نگاه برخی نویسندگان و منتقدان سینمایی – را رقم زد و بعد از آن هم با فیلم جمعوجور اما سنجیدهی حراج (۱۳۹۲) کارش را ادامه داد. اظهار نظر جالب توجه شهابی در دفاع از فیلمش این بود که «نمونهی این فیلم در دنیا ساخته شده، اما اولین فیلم در سینمای ایران است که به آزادی مشروط و اشتغال زندانیان میپردازد.» او در ادامه امیر جعفری را بهترین گزینه برای بازی در فیلم دانست و در جواب انتقاد به ریتم کند اثر، از تدوین مجدد و حذف ده دقیقه از فیلم خبر داد. مهرداد فرید هم در رویارویی با واکنشهای منفی به دعوتنامه ابتدا از ریسک بالای چنین پروژهای گفت و سپس با اشاره به ارزش فیلمها در گذر از آزمون زمان این طور از فیلم خودش دفاع کرد: «گنج قارون بیتردید یکی از فیلمهای ماندگار سینمای ایران است که در زمان خودش مورد تمسخر قرار گرفت. من خیلی با جشنواره به وجد نمیآیم و دوست دارم تاریخ درباره فیلمها نظر بدهد.»
خانه یا اِو که توسط یکی از پیشکسوتان عرصهِی مطبوعات سینمایی و همکار خودمان اصغر یوسفینژاد ساخته شده است، تماشاگرانش را به دو دستهِی موافق و مخالف (البته نه از نوع سفتوسختش!) تقسیم کرد. اما با توجه به زبانآذری فیلم این طور به نظر میرسد که در اکران (و البته به شرط تبلیغات و پخش مناسب) میتواند موفقیت چشمگیر و غافلگیرکنندهای را برای کارگردانش به ارمغان بیاورد. یوسفینژاد درباره این تجربه گفت: «تلاشم این بود که یک موضوع آشنا را با رنگولعابی متفاوت و روایتی تازه به تصویر بکشم. به همین دلیل از انتخاب زبان فیلم، لوکیشنها و آدمهایی از طبقههای مختلف اجتماع شروع کردم.»