این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
گفتوگو با مازیار میری، کارگردان فیلم «سارا و آیدا»
هشت سال تخیلاتمان را کنار گذاشتیم
هیچوقت یادم نمی رود چه کسانی از دیوار خانه سینما بالا رفتند
الهام نداف
«سارا و آیدا» هفتمین اثر سینمایی کارگردانی است که از سال ٧٩ سینما را تجربه کرده است. او در حضور ١۶ ساله خود در این عرصه، نشان داده شتابی برای ساخت فیلم ندارد و به گفته خودش تا زمانی که موضوعی درونش تهنشین نشود، سراغ ساخت آن نمیرود. سینمای میری اجتماعی است اما او تنها به طرح مسائل اجتماعی بسنده نمیکند. برخلاف بسیاری از آثار سینمای ایران، میری به پرورش قهرمان در فیلمهایش علاقهمند است و در جامعهای که اخلاق رو به زوال میرود، به مصادیق اخلاقی پایبند میماند. «سارا و آیدا» داستان رفاقتی است که در برههای روبه سراشیبی میرود، اما آرمانگرایی و مدینه فاضله کارگردان در پایان فیلم جانی دوباره میگیرد. گفتوگو با مازیار میری به بهانه حضور و نمایش فیلمش در جشنواره سی و پنجم فجر، تنها درباره «سارا و آیدا» نبود، او بعد از گذشت چهار سال از بازگشایی خانه سینما، همچنان از دوران هشتساله دولت نهم و دهم دلچرکین است، دورانی که به تعبیر این کارگردان بر سینمای ایران نیز سایه انداخت.
خیلی با فاصله فیلم میسازید، دلیلش چیست؟ فیلمنامه خوب کمتر به دستتان میرسد یا اینکه میخواهید موضوعی در شما تهنشین شود و بعد آن را بسازید؟
همیشه گفتهام علاقهمند نیستم صنعتگر شوم یعنی هر فیلمنامهای که ارایه شود، بسازم. باید موضوعی را پیدا و از آن خود کنم، آن را تجزیه و تحلیل کنم. به همین دلیل گاهی بعد از یک سال و اندی میبینم آن موضوع خاص، موضوعی که فکر میکردم، نیست. یا کهنه شده یا دیگران دربارهاش صحبت کردهاند یا فیلمهای بهتری درباره آن ساختهاند. بنابراین باید آن موضوع کاملا از آن من شود. به همین دلیل است که درباره یک طرح، موضوع یا اتفاق خاص، با دوستان فیلمنامهنویس صحبت میکنم و نظرات آنان را جویا میشوم. همانطور که پیش از این فکر کردم باید درباره قضاوت یا پنهانکاری فیلم بسازم. الان هم مدتی بود که فکر میکردم ما تا چه اندازه پای کارهایی که انجام میدهیم، میایستیم و رفاقت در زندگیمان چه نقشی دارد. به نظرم آمد مدتها است که همه ما اعم از مردم، مسوولان، مدیران کشور و… پای کارهایی که انجام میدهیم و باید بابتش خسارت پرداخت کنیم، نمیایستیم و از آنها رد میشویم. بنابراین در مقاطعی ممکن است برای ساخت فیلم زود به نتیجه برسم که البته زود برای من به معنای یکی دو سال است، ولی اینبار چهار سال طول کشید.
شما با امیر عربی رابطه خوبی دارید و با هم کار میکنید. طرح فیلمنامه متعلق به او بود یا خود شما ؟
از امیر خواسته بودم طرحهای مختلفی را که دارد، بنویسد. میخواستم ببینم دغدغههایی که خود من دارم در کدام یک از آنها شکل میگیرد. به جز امیر از یکی دیگر از دوستان فیلمنامهنویسم هم خواسته بودم درباره این موضوع بنویسد. تا اینکه امیر عربی برایم طرحی سه چهار صفحهای آورد که فکر کردم همانی است که میتوان درباره آن فکر کرد و همان دغدغهای را مطرح میکند که مدتها دارم. از زمانی که امیر طرح را فرستاد تا زمانی که پروسه ساخت شکل گرفت، حدود یک سال زمان برد. یعنی دوباره روی طرح کار و درباره آن گفتوگو کردیم. همایون اسعدیان به ما اضافه شد. هر سه درباره موضوع گپ میزدیم و امیر مینوشت. خوشبختانه او خیلی روحیه کار گروهی را دارد و همین کار گروهی را خیلی خوب و به نحو احسن به اتمام میرساند. طرح متعلق به اوست.
کار گروهی در سینمای ما خیلی معنا ندارد. نهایتش این است که معمولا زور کسی که قدرت بیشتری دارد و میتواند سرمایه بیشتری هم جذب کند، میچربد. در این فیلم چنین اتفاقی نیفتاد؟
خیر. چون واقعا نویسنده فیلمنامه امیر عربی بود اما سعی میکردیم گفتوگو کنیم، بخشی از موضوع را به چالش بکشیم. درباره ایدهها و پیشنهادهایی که من و همایون داشتیم، حرف بزنیم و امیر را در وادی فکر کردن بیشتر و چالش با خودش بیندازیم تا به نسخه بهتری برسد. اصولا سینما کار گروهی است. هرگز نمیتوانید بگویید یک فیلم فقط متعلق به کارگردان است یا فیلنامهنویس و بازیگر و… هر چقدر افراد درست سر جایشان بایستند، فیلم فضای بهتری پیدا خواهد کرد. هر چقدر هم همه اعضای گروه، موضوع و طرحی را که شما مطرح میکنید، مال خود کنند و دغدغه خودشان شود، طرح بهتری شکل میگیرد. اصولا ما در کشورمان کار گروهی نمیکنیم. در ورزشمان هم تیمهای گروهیمان مانند فوتبال و بسکتبال کمتر نتیجه میگیرند. در عوض در ورزشهای انفرادی مانند کشتی، تکواندو و… موفقتر هستیم. در اقتصاد همچنین هستیم و متاسفانه در کارهای گروهی شکست میخوریم.
فکر میکنید ریشه این انحصارطلبی و تمامیتخواهی در چیست؟ چرا همیشه میخواهیم خودمان را مطرح کنیم؟
شاید این روحیه از عادات یا سابقهمان میآید، انگار همیشه باید به تنهایی کارهایی را انجام دهیم و طاقت شکلگیری گروه را نداریم. حتی در فعالیتهای علمی هم کارهای گروهی شکل نمیگیرد. تجارتهایمان هم وقتی پای شرکا به میان آید، شکل نمیگیرد. در رفاقتهایمان همچنین است. واقعا یکی از موضوعاتی که در «سارا و آیدا» برایم مهم بود، ایستادن پای رفاقت بود. اینکه تا آخر پای یکدیگر بایستیم. معمولا در کشور ما این اتفاق کمتر میافتد. وقتی هم که شاهد رفاقت دیرینه دو نفر هستیم، به آن رفاقت حسادت و سعی میکنیم انگهایی به آنان بزنیم. این وضعیت در همه جا هست.
در سالهای اخیر یکسری مصادیق اخلاقی در فیلمهای ما خیلی مهم و برجسته شده است. این نیاز جامعه است یا سینماگران ما متوجه شدهاند جامعه در این زمینه دچار ضعف است و به سراغ آن رفتهاند؟
به نظرم هر دو اینها. دو راه برای شرایط جامعه امروز ما وجود دارد؛ یکی اینکه هر چه را وجود دارد، ثبت کنی و مدام نشان دهی چقدر جامعه دچار پاشیدگی اخلاقی شده و راهحلی هم نشان ندهی. دیگر اینکه در میان این اتفاقات بد و پاشیدگی اخلاقی، روزنههایی نشان دهی و بگویی میتواند اینگونه هم باشد. من به شکل دوم علاقهمندم یعنی هرچند قبول و باور دارم که یک پاشیدگی اخلاقی وجود دارد، اما روزنههایی هم در آن هست که میتوان به کمک آن اتفاقات خوب را پیدا کرد و حداقل با جادوی سینما خیال کرد که این اتفاقات ممکن است رخ دهد.
تاثیر سینما بر مخاطب کوتاهمدت است یا بلندمدت است ؟ ممکن است این طرح مصادیق اخلاقی در حد تلنگر باشد، چطور میشود این تاثیر را بلندمدت کرد؟
تاثیرش میتواند از یک لحظه باشد یا در حد یک تلنگر اما معتقدم با ادامه و تکرار این موضوع، میتوانیم این تاثیرگذاری را بیشتر کنیم. مدتهاست مدام نشان میدهیم جامعه بیاخلاق شده و آرمانهایش را از دست داده است. جامعه ما دچار بحرانهای سیاسی فرهنگی و اقتصادی شده و… نشان دادن اینها کمی مخاطب را پس میزند با این حال معتقدم عدهای میتوانند همچنان این کار را انجام و این وضعیت را نشان دهند. من هرگز به کسانی که صرفا این را نشان میدهند، خرده نخواهم گرفت و به آنان انگ سیاه نمایی نخواهم زد اما مدل من چنین نیست. بلکه معتقدم با همه این اتفاقات، روزنههای امیدی وجود دارد و کمکم به هم وصل و بزرگتر میشود. دیدهایم در بدترین شرایط و بدترین وضعیت بیاخلاقی این شهر، آدمها کنار دست هم قرار گرفتهاند و آرمانی بزرگ را ساختهاند. چون در وجود و ژن ما چنین چیزی هست. اگر شرایط جامعه ما به شکل و سمتی برود که کمی آرامش پیدا کنیم و آیینههای اخلاق را رو به روی خود ببینیم، شرایطمان متفاوت میشود. ما تجربه کار در یک دولت فرهنگی را داشتهایم و به نظرم در آن دوره نوع رفتارها، برخورد و حتی رانندگیمان تغییر زیادی کرده است. کسی میپرسید چرا موضوع بستن کمربند ایمنی اینقدر زود نهادینه شد؟ که در پاسخ به او گفتم جدای از تبلیغات این موضوع، گویی این طرح در دورهای درست و در دولتی فرهنگی شکل گرفت. درست است دورانی بد و ناخوشآیند را گذراندیم. دورانی که انگار بیاخلاقی و تقلب برای هر کس به یک آرمان تبدیل شد و انگار باز هم دارد شکل میگیرد. به نظرم تاثیر سینما از لحظه لحظه تا کمی نهادینه شدن روزانه میتواند رخ دهد. اما آدمها اصولا فراموشکار هستند و اگر مدام این موضوعات را به آنان نشان ندهیم، ممکن است فراموش کنند.
فکر نمیکنید قدری ایدهآلگرایی است که بین این همه آدم، شخصیتی وجود داشته باشد که به یکسری مسائل و رفاقتش پایبند باشد ؟ چون در این موقعیت باید خودمان را جای شخصیت فیلم بگذاریم و ممکن است هرکسی جای او قرار بگیرد، رفتار عکس او را از خود نشان دهد. چه باید کرد که تصمیم او واقعی و باورپذیر به نظر برسد؟
برای من هم این موضوع مطرح بود که فکر کنیم اگر من جای او بودم، این کار را نمیکردم. اما کمی که فکر کنیم، میبینیم شاید هم اینگونه نباشد. من به این فکر کردم که بگذاریم این «شاید»ها کمی بیشتر شود. اصولا علاقهمندم مدام درباره این اخلاق، بحث و صحبت شود. از گفتن نومیدیها کمی خستهام چون با آن تکرارها اتفاقی نمیافتد. باید کمی هم درباره امیدها حرف بزنیم. حتی در «سعادت آباد» هم سعی کردم در بدترین شرایط آن خانه و اتفاقاتش نشان دهم که هنوز کسی هست که گل خانه را آب دهد. بالاخره آن زندگی ادامه پیدا میکند و ما میتوانیم چارچوبهای خودمان را شکل دیگری بدهیم. من هر دو پایان را داشتم و هر دو را هم فیلمبرداری کردم اما فکر میکردم حتما مردم با اینکه ممکن است خودشان طور دیگری رفتار کنند، اما این پایان را بیشتر دوست خواهند داشت و از آن لذت خواهند برد و دلشان میخواهد تخیل کنند که بالاخره یک «سارا»یی هم در جامعه وجود دارد. به همین دلیل است که در سینمای ما قهرمان شکل میگیرد، در دورهای میمیرد و ما دوباره سعی میکنیم پیدایش کنیم. به نظرم قهرمانها دستیافتنی هستند اگر کمی برایشان تلاش کنیم. مردم فکر میکنند که دیدن قهرمان روی پرده سینما برایشان جذابتر است تا اینکه واقعیت خودشان را ببینند. به نظرم گذاشتن آینه رو به روی خودمان، حالمان را بد میکند. بنابراین هر دو پایان را هم داشتم و با چندین نفر هم مشورت کردم اما دیدم درست است که آدمها میگویند آن پایان واقعیتر است، اما همان پایان حالشان را بدتر میکند.
به نظرتان کدام پایان سینماییتر است؟
بستگی دارد راوی و سازنده آن فیلم چه کسی باشد. وقتی من میسازم، دلم میخواهد بگویم هنوز آدمهای اخلاقی وجود دارند. کس دیگری ممکن است آن نوع سینما را دوست داشته باشد. در همین مدت که فیلم دیده شده، عدهای از این پایان خوششان آمده و عدهای هم گفتند کاش پایان شکل دیگری بود، اما فیلم با همین پایان سینما و ساخته من است.
ما در دورهای قهرمان را از سینمایمان حذف کردیم. اگر یادتان باشد این اتفاق در دولت قبل و مدیریت فرهنگی پیشین بیشتر نمایان شد. اما در سالهای اخیر قهرمان به برخی فیلمهای سینماییمان بازگشته است. فکر میکنید دلیل این رفت و برگشتها چیست؟
شرایط اجتماعی و سیاسی برای ما سینماگران خیلی مهم، تعیینکننده و تاثیرگذار است. باید به عنوان سینماگر به زمانه و شرایط رو بیاوریم. در مدیریت فرهنگی دولت قبل، شرایطی برای مردم کشور به وجود آمد که به نظر شرایط متعادلی از نظر روانی و حسی و عاطفی نبود و در آن شرایط هیچکس نمیتوانست به قهرمان فکر کند، قهرمانی که بتواند شرایط را تغییر دهد. اما در کشوری مثل امریکا که سینما صنعتی بزرگ است، اتفاقا قهرمانها شرایط را تغییر میدهند. در آن هشت سال ملت دچار سرخوردگی بود و سینماگرها هم جزو همان ملتاند. آن سرخوردگی قهرمانها را کشته بود. اما الان با توجه به اینکه روزنههایی از امید در بحثهای سیاسی و اجتماعی به وجود آمده به تبع آن سینماگرها هم علاقهمندند شرایط را تغییر بدهند و فکر میکنند، میشود کارهایی کرد و قدمهایی را جلو گذاشت. در دولت فرهنگی هفتم و هشتم شرایطی بود که آدمها احساس میکردند میتوانند به راحتی تخیلاتشان را بزرگتر بکنند. این اتفاق هم برای روزنامهنگارها افتاد و هم سینماگران. روزنامههای بزرگتری چاپ میشد و وقتی بسته میشد دوباره کارشان را از نو شروع میکردند، اینبار با لوگوها، مطالب و سیاستهای جدیدتر. ما دایما در حال خلق کردن بودیم. اما در دولتی که مابین دولت هشتم و یازدهم روی کار آمد، سرخوردگی بیشتر شد و همین سرخوردگی باعث شد ما تخیلاتمان را کنار بگذاریم و فکر کنیم هیچ اتفاقی نمیافتد و فکر کنیم هر اتفاقی را باید به همان شکلی که هست، خلق کنیم. شاید این شیوه غلط باشد و شاید در شرایط سختتر باید قهرمانانمان را قویتر کنیم. اما به هر حال با حضور این دولت و وجود روزنههایی از امید، آدم فکر میکند یک کارهایی را میتواند بکند.
این حرفی که میزنید یک مقدار برای من عجیب است. اگر ما بخواهیم سینما را جزیی جدانشدنی از سیاست بدانیم پس چطور میتوانیم…
سینما بیش از هر چیز تحت تاثیر مسائل اجتماعی قرار میگیرد.
پس سینما کی میتواند داعیه این را داشته باشد که جلوتر از جامعه و سیاست قرار گرفته است؟
سینما حتما جلوتر است، سینما در آن دوره هم جلوتر بود اما ما هم از همان آدمهایی هستیم که تحت فشار شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار میگیریم. من فکر میکنم در همان هشت سال سینمای سرگرمکننده ما هم نتوانست سینمای موفقی باشد. سینمایی که جذاب نبود و نمیتوانست حال مردم را خوب کند. اگر اتفاقاتی که در آن هشت سال افتاد را مرور کنید، سینما در برهههای اجتماعی و سیاسی حضور داشت، یعنی سینماگرها حرف میزدند، گفتوگو میکردند و نقشهای خیلی مهمی داشتند. اما تولید در آن دوره، حتما تولید سرخوردهای بود. این حرف به معنای این نیست که در آن دوران فیلمهای خوب ساخته نشد، اما در همه فیلمها، امید کمتر حضور داشت. قهرمانی که بتواند شرایط را تغییر بدهد، کمتر بود. الان حافظهام یاری نمیکند که بگویم در آن دوره چه فیلمهایی بوده و چه اتفاقهایی افتاده است. فقط این را میدانم که هر زمان امید به جامعه برگشته، آدمها شکل دیگری پیدا کردند. ما هم به عنوان کسانی که داریم در این جامعه زندگی میکنیم، قطعا با تغییر شرایط امید و تلاش برای پرورش قهرمانها را در فیلمهایمان بیشتر کردیم.
بحث سانسور و ممیزی هم یکی از موانع مهم بر سر راه فیلمسازان بود.
بله خب. به نظر من سینماگرها رغبت کمتری برای کار کردن با وزارت ارشاد داشتند. خیلی از فیلمسازها در آن دوره اصلا فیلم نساختند، فکر کردند نمیتوانند فیلم بسازند. شاید به نوعی رفتند که فیلمهای دیگری بسازند، بدون مجوز کار کردند و راههای دیگری برای بیان عقایدشان پیدا کردند.
فکر نمیکنید سینماگر باید محکمتر از این حرفها باشد؟ حداقل اینکه نباید خودش راه تعامل را ببندد و ترس مواجه شدن با آدمهای مختلف را داشته باشد. سینماگر نباید شخصیت منفعلی باشد!
من معتقدم سینمای ایران بهشدت این اتفاق را در خود داشت. همان کاری که با سینمای ایران کردند اگر با رشته دیگر کرده بودند، حتما ریشهاش خشک میشد. خانه سینمای ایران را بستند، آدمهایش را به هزار و یک دلیل مورد بازجویی قرار دادند، سینماگرها را ممنوعالکار و فیلمهایشان را توقیف کردند. این اتفاق برای خانه روزنامهنگارها و نویسندگان افتاد و این خانه از بین رفت. اتفاقا سینماگرها در آن دوره در سختترین شرایط ایستادند و دوباره آن را ساختند. من اتفاقا معتقدم سینمای ایران بهشدت سینمای قویای است و واقعا از راههای سخت گذر کرده و پایدار مانده است. اگر درگیریهایی که در آن دوره اتفاق افتاد را مرور کنیم، متوجه میشویم چه اتفاقاتی افتاده است. امیدوارم مستندهایی از آن دوره باقی بماند که اتفاقات آن زمان را فراموش نکنیم. دورهای که بخشی از اهالی سینما علیه سینما عمل میکردند؛ آنها برای بسته شدن خانه سینما تمام تلاش شان را به کار گرفتند. من میتوانم به بخشیدن آن دوستان فکر کنم اما هیچوقت یادم نمیرود که از دیوار خانه سینما بالا رفتند و مدارک این خانه را برداشتند و در آن را قفل کردند. همه و همه این ضربهها میتواند هر صنفی را از هم بپاشد و از بین ببرد. سینمای ایران با قدرت ایستاد و با اتکا به خود بچههای سینما که پایدارش بودند ماند و فیلم تولید کرد. سینمای ایران همچنان با افتخار در جشنوارههای جهانی حضور دارد و خوشبختانه امسال با مردم ارتباط بیشتری پیدا کرده است و مردم متوجه این پایداری سینما هستند.
در این دوره هم این فشارها را کم و بیش داریم ولی انگار از بیرون است. ما یک فیلمهایی داریم که پروانه نمایش دارند اما نتوانستند روی پرده بروند. به نظر میرسد قدرت دولت و وزارت ارشاد در این دوره هم نمیتواند به فشارهای بیرونی غلبه کند!
هر زمان که دولت اصلاحطلب یا نزدیک به اصلاحطلب روی کار آمده، فشار بر بخش فرهنگی بیشتر شده است. فکر میکردند این بخش را میتوانند بزنند. البته که تمام مدیران فرهنگی و وزارت ارشاد آن مدیریتی که ما انتظارش داشتیم، انجام دادند، البته کامل این کار را نکردند اما در بخشهایی روزنههایی باز شد و شرایطی به وجود آمد. فشار به دولت در این دوران خیلی زیاد است، این فشار در همه حوزهها زیاد است. در حوزه اقتصادی و سیاسی که این فشار بیشتر است. بعضی وقتها فکر میکنم این دوستانی که فشار میآورند دور و بر خودشان را نگاه نمیکنند و این زمان را با پنج یا شش سال پیش مقایسه نمیکنند؟ شرایط بالطبع خیلی تغییر کرده است اما همچنان ایدهآل نیست. من معتقدم پایداری، تحمل و صبر میتواند این راه را بازتر و بازتر کند. یک بار این تجربه را داشتیم و صبر نکردیم و هشت سال تاوانش را دیدیم. به نظرم باید کمی صبر کنیم، کمی به امید اعتماد کنیم و فکر کنیم بالاخره اوضاع تغییر میکند.
به نظرتان روزی میرسد که سینمای ایران از زیر چتر دولتی بیرون بیاید؟ اصلا چنین چیزی قابل تصور هست؟
به نظرم کمکم دارد این اتفاق میافتد. بخشهای خصوصی تا اندازهای جلو آمدهاند. گاهی شرایط بدی هم برای بخش خصوصی به وجود میآید. امیدوارم این اتفاق بیفتد. سینما کمکم دارد رابطهاش را با مردم نزدیک و نزدیکتر میکند. اما به هر حال سینمای ایران عادت کرده چتر دولتی بالای سرش باشد. از وام دولتی گرفته تا اکران دولتی و شرایط ساخت دولتی. بعضی وقتها مدیران علاقهمندند این اتفاق بیفتد. تولید فیلمهای بزرگ و دولتی برای دولتها انگار به یک موهبتی تبدیل شده است. این اتفاق برای این است که خیلی جاها جواب بدهند ما این تولیدات و آمارها را داشتیم. هم دولت، هم مدیران فرهنگی و هم سینماگران باید فکر بکنند که میشود از بخش دولتی دست کشید. دولت میتواند در سینما حضور داشته باشد اما در حوزه زیرساختها وارد شود و کمکم از حوزه تولید فاصله بگیرد.
به این سمت رفتن به این معناست که یک سرمایهگذار هزینه تولید فیلم را از نهادها و سازمانهای دولتی بگیرد. یعنی باز هم بازمیگردیم به چتر حمایتهای دولتی و هیچوقت بخش خصوصی شکل نمیگیرد…
بخشی از این ماجرا به فساد مالیای برمیگردد که در مملکت ما شکل گرفته است، همان فساد اقتصادی وحشتناکی است که در حوزه سینما کمترین بخشاش را میبینیم اما در حوزههای دیگر خیلی وحشتناک است و بخشی از آن هم وارد سینما میشود. منظور من از بخش خصوصی این بخش نیست، حرفم این است که سینما خودش بتواند درآمد خودش را کسب کند. اما در یک بخشهایی دولت باید کمک کند. ما الان از یک چیزهایی محروم هستیم، از نمایش تلویزیونی محرومیم. یعنی تلویزیون آثار ما را نمیخرد و نمایش نمیدهد. خب در اینجا بخش بزرگی از سرمایه از بین میرود. قاچاق ویدیو وحشتناک و زیاد است. قطارها و اتوبوسها و هواپیماها بدون اجازه از ما فیلمهایمان را نمایش میدهند. تا دولت مقابل این ماجرا نایستد، بخش خصوصی سینما نمیتواند کامل شکل بگیرد. من به عنوان یک سرمایهگذار خصوصی که از جیب خودم باید در سینما خرج میکنم، باید امنیت داشته باشم و این امنیت را دولت باید به من بدهد. الان کاری که دولت باید بکند این است که وزارتخانههای دیگر را مجاب کند با یک پروژه سینمایی، بعد از گرفتن پروانه ساخت، همکاری کنند، اینطور نباشد هر کسی برای خودش فیلمنامه را بخواند و در مورد آن نظر بدهد. الان متاسفانه هر وزارتخانهای برای خودش شورایی دارد که فیلمنامه را در آن میخوانند و درباره آن اظهارنظر میکنند. همه اینها دستبهدست هم میدهند که من به عنوان سرمایهگذار بخش خصوصی نمیتوانم اطمینان کنم به اینکه رایت تلویزیونی، ویدیویی و نمایش در راهآهن و اتوبوس دارم و میتوانم بخشی از سرمایهام را تامین کنم. نمیتوانم دلخوش کنم اگر در سینما سود نکردم میتوانم با همین پولها، سرمایه اولیهای که گذاشتهام را برگردانم.
صادقانه بگویید وقتی شروع به ساخت فیلمی میکنید، چقدر به بازگشت سرمایهاش فکر میکنید؟
حتما فکر میکنم. من و آقای اسعدیان برای ساخت «سارا و آیدا» کاملا در حوزه بخش خصوصی کار کردیم. قطعا به این چیزها فکر میکنیم که بتوانیم حداقل گذر زندگی کنیم، نمیخواهیم به سود عجیب و غریبی دست پیدا کنیم به این فکر میکنیم که فیلمی که به ساختنش علاقهمندیم را بسازیم و بتوانیم با آن زندگی مان را بگذرانیم.
تهیهکنندهای که میگوید خانهاش را سرمایه ساخت فیلمی کرده که برای دل خودش است تا مخاطب، حرفش توجیه منطقی دارد؟
هر کسی میتواند راست یا دروغ آن چیزی که دلش را میخواهد بگوید. من وقتی دغدغه فیلمی را دارم حتما به سرمایهاش هم فکر میکنم. حتما تلاش میکنم برای اینکه فیلمنامه بهتری داشته باشم حتما سعی میکنم اکران بهتری داشته باشم و در یک دورهای تولیدی درست انجام بدهم. حتما این اتفاقات باید بیفتد اما یکسری هم هستند که اصلا بازگشت سرمایه برایشان مهم نیست و امیدوارم سینما به این سمت نرود، سینمایی سینماست که صنعت باشد، یعنی تو در عین حال باید هم حرف درست بزنی و هم بتوانی مخاطب بیشتری داشته باشی و هم راه را برای آیندهات باز کنی.
چطور فکر کردید غزل شاکری که کمتر در سینما حضور دارد میتواند از عهده نقش «سارا» بربیاید؟
به نظرم غزل شاکری بازیگر بسیار خوبی است. از طرفی علاقه داشتم بازیگری بیاید که با خودش پیشینهای نیاورد. او درستترین انتخاب و هنرمندی بسیار حرفهای است. خیلی مطالعه میکند و اطلاعات زیادی دارد.
انتخاب مصطفی زمانی چطور؟ چون در فیلم آقای اسعدیان هم حضور دارد.
حضور او برایش ریسک بود چون در این دو فیلم دو نقش متفاوت داشت. اینجاست که میشود توان بازیگریاش را دید.
جشنواره فیلم فجر برای شما چه جذابیتی دارد؟
امسال اصلا برایم جذاب نبود چون رفته رفته بیشتر به یک دورهمی شباهت پیدا کرده است. همواره در حال آزمون و خطا هستیم و این کار اشتباهی است. هر دبیر روشهای خاص خودش را به اجرا میگذارد. ما باید رقابت را کنار بگذاریم و جشنواره را به محلی برای تماشای آثار و گفتوگوی بیشتر تبدیل کنیم. ٣٣ فیلم در عرض زمانی کم باید دیده و قضاوت شود. چطور امکان دارد این تعداد نشانگر توان سینمای ایران باشد.
و سیمرغ هم ارزش خود را از دست میدهد.
بله دقیقا و این اتفاق برای مردم هم رخ داده است. من حتی برای تماشای فیلم هم علاقهای به حضور در میلاد نداشتم. باید همه فیلمهای خوب از جمله اول و هنر و تجربه و غیره کنار هم به رقابت بپردازند. باید به یک عدد مشخص ثابت برسیم که از بین بهترینهای سال انتخاب میشوند. باید دبیر قاطع داشته باشیم که فیلمها را به دلیل فشارهای سیاسی کنار نمیگذارد. اینجاست که ما به تماشای آثار مینشینیم و اتفاقا بحث هم اتفاق میافتد. اگر اینطور باشد جشنواره فیلم کن با سالی چهارهزار فیلم ارسالی باید همواره تعدادی افزایش داشته باشد.
بها دادن به فیلم اولیها را چطور میبینید؟
به نظرم برنامهای برای حذف بخشی از کارگردانان وجود دارد که اصلا کار درستی نیست. این هم به وجه سیاسی دبیر بازمیگردد که هر فردی میخواهد بگوید من تعدادی کارگردان را معرفی کردم.
در حالی که متناسب با این تعداد کارگردان فیلمنامهنویس تربیت نشده است.
در زمینه بازیگری هم همینطور. چون همه تصور میکنند کارگردان همان تیمسار است که باید به درجهاش دست پیدا کنند. مدیریت کلان فرهنگی باید نگاه کلان هم داشته باشد.
الان وقتی به آن هشت سال نگاه میکنیم و میبینیم تعطیلکنندگان خانه سینما خیلی راحت در حال فعالیت هستند و همهچیز فراموش شده، ناراحت نیستید؟
بسیار دلگیرم. ولی دوستی جمله درستی میگفت. به نظرم این سینما جای افرادی که بیانیه نوشتند و فحش دادند هم هست. اما عدهای از دیوار خانه سینما بالا رفتند که این فراتر است و اقدامات عملی در جهت خانهنشین کردن سینماگران انجام دادند. با دولت همدست شدند و به آنها گرا دادند که بعضی افراد چه میکنند یا چه نمیکنند. اینکه چنین افرادی در دولت جدید جایگاهی فراتر از گذشته دریافت کردند حرمتها را از بین برده است. به نوعی عادیسازی بالا رفتن از دیوار خانه سینما و بیکار کردن هنرمندان و این یعنی اجازه به ادامه چنین روندی.
خانه سینما در دوره جدید به نظر مانند گذشته تاثیرگذار است؟
عدهای از دوستان معتقدند هیاتمدیره فعلی توان گذشته را ندارد. ولی در دوره گذار قرار داریم و کار خانه سینما صنفی است. البته همواره بوده و قبلا هم عدهای خانه سینما را وارد فعالیتهای سیاسی کردند. به نظرم در انتخابات جدید اتفاق متفاوتی خواهد افتاد.
‘