این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به زندگی و آثار ژاک لوگوف
سارا محمد کمال
مقدمه:
این یادداشت، قصد دارد به شرح مختصر زندگی و آثار" ژاک لوگوف" ، مورخ نام آشنای فرانسوی که از نظریه پردازان فعال و پر کار مکتب آنال است، بپردازد. وی از مورخان نسل سومی این جنبش و شاگرد " فرنان برودل" است. در ادامه این بخش، متن مصاحبه ای نسبتا کوتاه از لوگوف، به صورت ترجمه ارائه شده است که از خلال مطالعه آن می توان، به درک ایده های اصلی نظری در مکتب آنال دست یافت. این مصاحبه -که از پرسش پیرامون نسبت مکتب آنال با تاریخ نگاری چک و اسلواکی آغاز شده و به نسبت میان مورخ و جامعه اکنونی او و تعهد اجتماعی مورخ نسبت به زمان حال جامعه اش ختم می شود-به خوبی قادر است مخاطب را با برخی شاخصه های علمی آنال آشنا سازد:
ضرورت به کار گیری نظریه هدایت کننده در پژوهش تاریخی، تکثر روش ها و موضوعات مورد بررسی، ترکیب دستاوردهای علوم انسانی در شاخه های گوناگون آن، تاثیر پذیری از متفکران گوناگون در حوزه های نظری مختلف از جمله فوکو و استروس، علاقه مندی به تاریخ خرد وبالاخره عمل گرایی و تعهد اجتماعی نسبت به جامعه معاصر مورخ، از جمله این مولفه هااست. (شاخصه های آنال: نقل به مضمون پیران: ۱۳۷۲ و متن مصاحبه با لوگوف)
مکتب آنال در فرانسه- هر چند پیروان آن دغدغه ایجاد یک مکتب را نداشته و ندارند -(پیران: ۱۳۷۲ و 1990 : Peter Burke ) در واکنشی شدید به سبک تاریخ نگاری سنتی فرانسه با ویژگی هایی چون فرمایشی بودن، خرد نگری و پرهیز از نظریه سازی و دوری از تفکر خلاق و نقادانه در بررسی منابع تاریخی شکل گرفت( پیران: ۱۳۷۲ )آنالی ها ضمن تاکید بر ضرورت کاربرد نظریه هدایت کننده در ابتدای پژوهش، تجربه پوزیتیویستی را مورد نقد قرار داده و آمادگی پذیرش ایده های نو به صورت دائمی از رشته های مختلف علوم انسانی و تاکید بر"سنتز" میان حوزه های علوم جغرافیا، روان شناسی ، انسان شناسی، قوم نگاری،جمعیت شناسی، زبان شناسی و اقتصاد و وجود دیالوگ تصحیح کننده میان نظریه و روش را وجهه همت خود ساختند. دغدغه آنال پرداختن به همین واقعیت اجتماعی تام و تمام است؛ امری که فور، برودل و بلوک آن را به نحو احسن پرورش دادند اما از نسل سوم، متفکرانی چون لوگوف آن را به سوی گرایش های خاصی چون انسان شناسی و قوم شناسی برده و زمینه نقد آنال را فراهم کردند.
نظریه پردازان نسل سوم
ژاک لوگوف
ژاک لوگوف،متولد اول ژانویه۱۹۲۴میلادی در تولون ، یکی از مورخان پرکار فرانسوی و متخصص در حوزه قرون وسطا به ویژه قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی است.
وی از جنبش پدید آمده در مکتب آنال که بر روشهای مربوط به زمان تاریخی دراز مدت( loung duree) و به کارگیری آنها درحوزه های سیاست، دیپلماسی و جنگ تاکید دارند،حمایت می کند. از ۱۹۲۷ تا ۱۹۷۷، وی ریاست مدرسه مطالعات عالی در علوم اجتماعی(EHESS) را بر عهده داشت. همچنین لوگوف، یکی از نمونه های برجسته و اثرگذار در" تاریخ جدید"- که با تاریخ فرهنگی در ارتباط است- می باشد. وی به طرح این موضوع می پردازد که " دوران قرون وسطا " تمدنی از آن خود را شکل داد که متمایز از دوره باستانی یونانی- رومی و نیز جهان مدرن است.
• زندگی
لوگوف به عنوان یکی از متخصصان فعال حوزه قرون وسطا- که شهرت جهانی نیز دارد- وارث اصلی و ادامه دهنده جنبشی است که به " مکتب آنال" شناخته می شود، مکتبی که با تلاش استاد وی، مارک بلوک پایه گذاری شد. لوگوف در ۱۹۲۷ جانشین فرنان برودل در مقام رئیس مرکز مطالعات عالی در علوم اجتماعی شد و در ۱۹۷۷ نیز، فرانس فوره جانشین او شد.
لوگوف همراه با پیر نورا ( هر دو در زمره آنالی های نسل سوم هستند) در دهه ۱۹۷۰ در " تاریخ جدید" به عنوان چهره های برجسته شناخته شدند. از آن زمان، وی خود را به مطالعات مربوط به انسان شناسی تاریخی اروپای غربی در طول دوران قرون وسطا نزدیک ساخت. او به خاطر طرح جدال هایی پیرامون نام قرون وسطا و ترتیب کرونولوژیک وقایع در آن، همچنین برجسته کردن دستاوردهاو تنوعات درون آن، به ویژه از طریق جلب توجه مخاطبین به رنسانس به وقوع پیوسته در قرن دوازدهم شهرت یافته است.
در کتاب" تولد برزخ" او که در ۱۹۸۴ به چاپ رسید، او مفهوم برزخ را به مثابه یک مکان فیزیکی تا صرفا یک حالت و وضعیت خاص، که تاریخ آن به قرن دوازدهم برمی گردد، به بحث می کشد : همان دوران اوج روایتگری سفرهای برزخی قرون وسطایی که در نمونه هایی چون" ویسیو ناگدالی" ایرلندی و نیز قصه های زائران درباره برزخ "سنت پاتریک" که دهانه غار مانند آن در جزیره ای دورافتاده در ایرلند قرار دارد، دیده می شود.
لوگوف به عنوان یک آگنوستیک( کسی که معتقد است نمی توان به خدا و آخرت معرفت پیدا کرد) نشان می دهد که مدح کنندگان و مخالفان جدی قرون وسطا هر دو در موقعیتی دور از حقیقت قرار دارند. همان طور که ذکر شد اوعقیده دارد، قرون وسطا تمدنی متعلق به خود را شکل می دهد که با روزگار یونانی- رومی و جهان مدرن متفاوت است.
در کارهای اخیر او دو اثر بیوگرافیک وجود دارد که مورد اقبال و پذیرش قرار گرفته است، یکی از آنها در ژانری قرار دارد که با مکتب آنال ارتباط چندانی ندارد: " زندگی لوئیس نهم" تنها پادشاه فرانسه که مشروعیت دینی پیدا کرد ودیگری" زندگی سنت فرانسیس آسیسی" راهب درویش مسلک ایتالیایی. ( پسر یک تاجر که درجنگی اسیر شده و تدریجا دچار تحول روحی می شود، سپس به آبادسازی یک کلیسای مخروبه پرداخته و جوانانی را به مرام خویش جذب می کند که فرقه آسیسی ماحصل آن است)
در سال ۲۰۰۴ میلادی، لوگوف موفق به دریافت جایزه دکترای افتخاری هاینکن پرایز، از آکادمی سلطنتی علوم و هنر های هلند شد.
• گزیده آثار
۱٫ زمان، کار وفرهنگ در قرون وسطا، ترجمه آرتورگلدهامر( شیکاگو و لندن : انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۸۰)
۲٫ ساخت گذشته: مقالاتی در باب روش شناسی تاریخی، ویرایش از ژاک لوگوف و پیر نورا ( کمبریج: انتشارات دانشگاعه کمبریج، ۱۹۸۵)
۳٫ پول شما یا زندگی شما : اقتصاد ومذهب در قرون وسطا، ترجمه پاتریسیا ناروم( نیویورک، کتاب فروشی زون، ۱۹۸۸)
۴٫ تمدن قرون وسطایی۱۵۰۰-۴۰۰ م ، ترجمه جولیا بارو، انتشارات بلک ول، ۱۹۸۸)
۵٫ جهان قرون وسطایی، ویرایش از ژاک لوگوف، ترجمه لیدیا. ج . کوکران( لندن: نشر پارگیت ، ۱۹۹۰)
۶٫ تولدبرزخ، ترجمه آرتور گلدهامر( آلدرشات : انتشارات اسکولار، ۱۹۹۰)
۷٫ تاریخ و حافظه، ترجمه استیون رندال و الیزابت کلامن( نیویورک: انتشارات دانشگاه کلمبیا، ۱۹۹۲)
۸٫ دانشمندان در قرون وسطا، ترجمه ترزا لوندر فاگن( آکسفورد : انتشاران بلک ول،۱۹۹۳)
۹٫ سنت لوئیس نهم، ( پاریس: نشر گالیمر، ۱۹۹۶)
.10 سنت فرانسیس آسیسی، ترجمه کریستین رون( لندن: انتشارات روتلج،۲۰۰۳)
11. تولد اروپا،ترجمه ژانت. ال. لوید ( آکسفورد ، انتشارات بلک ول، ۲۰۰۵)
• مصاحبه ای ازجوزف تنسر با ژاک لوگوف
در این مصاحبه ، مورخ تاثیرگذار فرانسوی، لوگوف،درباره رویکردهاو چالش های میان رشته ای امروزی در مطالعه تاریخ- که در حال رقابت با یکدیگر نیز هستند- سخن می گوید.صرف نظر از روش های ساختاری، وی به طور مختصر شرح می دهد که مورخان تا چه حد می توانند و یا باید فعالانه درگیر حیات سیاسی شوند.
جوزف تنسر: به رغم وجود یک دیوار آهنین، " مدرسه مطالعات عالی در علوم اجتماعی" ، جایی که شما سال ها در آن کار کرده اید، تلاش کرد تا با کشورهای بلوک شرق ارتباط برقرار کند. آثار مورخان آنال به طور قابل ملاحظه ای، تاریخ نگاری لهستان و مجارستان را تحت تاثیر قرار داد. شما چه نوعی از روابط را با کالج های چک و اسلواکی ، جایی که شما مدتی بعد از جنگ جهانی دوم را در آن گذرانده اید، حفظ کردید؟
ژاک لوگوف: در پایان دهه۱۹۵۰ ، فرنان برودل که رئیس بخش پنجم مدرسه مطالعات عالی اقتصادی و علوم اجتماعی و سردبیر نشریه آنال بود، بعد از عقد قرارداد با مسئولان دانشگاهی لهستان، توافق نامه ای را نیز با مسئولان چک و اسلواکی امضا کرده بود. خود من در۱۹۶۹ ، همراه با فرانسوا فوره ، برودل را تا ورسای و پراگ همراهی کردیم تا درباره امکان ادامه این توافق نامه بعد از حوادث دراماتیک ۱۹۶۸، آگاهی کسب کنیم. در حالی که کالج های لهستانی، درخواست ادامه یافتن این توافق نامه را داشتند و ما درلهستان با هیچ مشکل جدی مواجه نشدیم؛ کالج های چک و اسلواکی برعکس از ما خواستد تا ارتباط خود را با دانشجویان قطع کنیم.
در طول این سال ها من توانستم رابطه خود را با تعداد اندکی از مورخان چک حفظ کنم ، مثلا با فرانتیس گراس درپراگ؛ و بعدها که وی چک و اسلواکی را ترک کرد، با جوزف مکیک در باسل سوئیس با کمی دشواری، و به طور خاص با فرانتیس اسمال که بعد از سقوط کمونیسم، من دوباره با او آشنا شدم و وی باعث شد تا من جایزه" مدال پالاکی" را در پراگ(۱۹۹۲) به دست آورم. بعد از این مراسم، به براتیسلاوا( یکی از شهرهای جنوبی چک و اسلواکی)رفتم. از وقتی رابطه من با مورخان چک و اسلواکی محدود شده است، توجه من معطوف به کارهای تاریخ نگاری شده که در کشورهای اسلاویک و به ویژه در این دو کشورانجام گرفته است.
جوزف تنسر: به طرز سنتی، تاریخ نگاری،پایان قرون وسطا را در حدود قرن پانزدهم تا شانزدهم میلادی قرار می دهد و این در حالی است که مطالعات مربوط به تاریخ مدرن،معمولا با انقلاب فرانسه ( پایان قرن هجدهم)آغاز می شود. از سوی دیگر، شما پایان قرون وسطا را در قرن نوزدهم قرار می دهید. چرا؟
ژاک لوگوف: من فکر می کنم،پایان قرون وسطا از تاریخ کشف آمریکا جداست- همان حادثه مهم که نخستین جهانی شدن را پدید آورد- اما ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و شناختی غرب و سایر نقاط جهان، تغییر بنیادی را در قرون پانزده و شانزده نشان نمی دهد. قرون وسطا خود رنسانس های متعددی داشته است؛ مفهوم کارلماژ و قرن دوازده و حتی خود دوره رنسانس( نوزایی) نمونه های از این باززایی ها هستند. به نظرم می رسد که تاریخ نگاری پایان قرن نوزدهم در بدیع و نو ظهور بودن قرن شانزدهم اغراق کرده است.باید گفت حتی نهضت اصلاحات نیز گذار بنیادینی را پدید نیاورد. تغییرات واقعی با آغاز علم مدرن و عصر روشنگری در قرن هجدهم، با انقلاب فرانسه به لحاظ سیاسی و اجتماعی و با انقلاب صنعتی به لحاظ اقتصادی، پدیدارشد.
جوزف تنسر: جای شگفتی است که به رغم مفهوم گسترده ای که شما از قرون وسطا ارائه می دهید(قرن چهارم تا نوزدهم)مورخان آنال خیلی کم به مطالعه قرن نوزدهم پرداخته اند. آیا این مسئله به رعایت تقدمات شخصی و سازمانی برمی گردد یا به این خاطر است که مطالعه تاریخ مدرن اساسا با دوره قرون وسطا متفاوت است و در این بین چیزی لازم است تا رویکردهای مورخان آنال را با مطالعه تاریخ مدرن وفق دهد؟
ژاک لوگوف: تاریخ جدید که مورخان آنال به دنبال رشدوتوسعه آن بودند،از طریق بررسی قرون وسطا و بازه زمانی میان قرن شانزدهم تا هجدهم، می تواند به طرز شفاف تری نشان داده شود تا از طریق مطالعه قرن نوزدهم. هنگامی که این امر را به اسناد و مدارک عرضه می کنیم، منابع مورخان در هر دو بعد کمی و کیفی و از زمان انقلاب فرانسه به بعد، تغییر کرده و این دوره بیشتر تاریخ مدرن را نشان می دهدکه بیش از این نتوانست جایگاه خود را بیابد. از آغاز انقلاب فرانسه،دوره ای به دنبال قرون وسطا آغاز می شودکه می توان آن را دوره معاصر نامیدو شکلی از تاریخ را تولید می کندکه بسیار با آنچه آنالی های نسل اول با استادی تمام ساخته و پرداخته کردند، متفاوت است.
جوزف تنسر: به عنوان مورخی که متخصص بررسی درحوزه چارچوب های فکری ونیز قرون وسطا است، آیا عناصری از طرز فکر انسان قرون وسطایی را یافته اید که در انسان قرن بیستم یا بیست و یکم نیز استمرار پیدا کرده باشد؟
ژاک لوگوف: شما می دانید که من ازابتدا از صحبت پیرامون چارچوب های فکری، ذهنیت ها و به ویژه کاربرد آنها اجتناب کرده ام. من ایده یک انسان شناسی تاریخی را که فرهنگ مادی را به همان اندازه ایده ها، احساسات وارزشها در دایره شمول خود قرار دهد، ترجیح می دهم. ( اما در خصوص پرسش شما بایدگفت:) ایده ها معمولا تمایل ذاتی به دوام یافتن دارند، لذا این طبیعی است که حتی امروز نیز گرایش های بنیادینی را بیابیم که منشا آن به قرون وسطا بازمی گردد؛ برای مثال درمطالعات مربوط به پول، که ترکیبی از بیم و امیدها را در اروپا حاکم می کند ؛ و در ارتباط با کارکه موضوع احساساتی مبهم و در دامنه ای از عزت شغلی تا حقارت قرار می گیرد، از جمله این تمایلات بنیادین هستند.(مترجم: در واقع همین گرایش به مطالعه ردپاها(trace) امروزه از ویژگی های مهم انسان شناسی تاریخی آمریکا نیز هست)
جوزف تنسر: میان رشته ای بودن یکی از خصایص ویژه در کارهای مورخان آنال است. لوسین فور، مورخان را دعوت می کند تا جغرافی دان، حقوق دان، جامعه شناس و روان شناس شوند. مارسل موس، مشابه این دعوت را به مردم شناسان و جامعه شناسان بسط می دهد.شما به عنوان مورخ قرون وسطی،کدام یک از عناوین فوق را پذیرفتید؟
ژاک لوگوف: میان رشته ای بودن به عنوان یک شعارضروری برای مورخان حال حاضر آنال باقی مانده است و من نیز در این دغدغه سهیم هستم. البته من قادر نبودم خود را مبدل به جغرافی دان یا حقوق دان کنم، اما در اشتغال تاریخی خود اهمیت فوق العاده ای رابرای"فضا" و"قانون" قائل بوده ام؛ تا آنجا که تصور می کنم، تفاوت بنیادینی میان" جامعه شناسی انسان شناختی" مارسل موس و "تاریخ" وجود ندارد.
از سوی دیگر، من دغدغه های جدی نسبت به روان شناسی دارم، حتی روان شناسی جمعی که به نظر من بیشتر یک قلمرو ادبی است تا علمی.
جوزف تنسر: تاریخ آنال، تاریخ بدعت و شورش است. به ویژه طغیان علیه سلطه تاریخ سیاسی و نظامی ویا علیه تصور محدود و مادی گرایانه از فرهنگ وغیره. مورخان آنال ، امروز علیه چه مسائلی، دست به شورش می زنند؟
ژاک لوگوف: بحث و مناظرات رایجی که امروز توسط مورخان آنال، به آن پرداخته می شود، کمتر از سالهای میانی قرن بیستم، خشن و سخت گیرانه شده است. اما امروز ما بیشتر با یک سری"بازگشت ها"می جنگیم؛برای مثال بازگشت بیوگرافی ها( اثر سنت لوئیس من بیشتر یک ضدبیوگرافی است)بازگشت روایت تاریخی( زیرا ما بیشتر علاقه مند به ساختارها هستیم)تاریخ متداول(ما پیوسته تحت هدایت مفهوم"زمان تاریخی دراز مدت" برودل و آنچه تاریخ خردنامیده می شود، قرار داشته ایم) ما همچنان در تلاش جهت درک تاریخ دشوارجهانی هستیم.( مترجم: در اینجا به نظر می رسد ، لوگوف به رغم نسبت دادن وی به عنوان پایه گذار انسان شناسی تاریخی، با تاکید افراطی بر ساختارها و دید منفی نسبت به بیوگرافی ها دقیقا در حال جداسازی ایده خود از قرائت انسان شناسی تاریخی به سبک آمریکایی دارد و کمرنگ ساختن وجهه انسان شناسانه در کار آنال را مدنظر دارد)
جوزف تنسر: در کتاب" انقلاب تاریخی فرانسه" ،پیتر برک، از پایان مکتب آنال سخن می گوید. تکثر در روشهاو موضوعات تحقیق، در کنار شمار بسیاری پژوهش از رشته های مختلف علمی که خود را با الهامات آنال مرتبط می کنند، این امر را غیر ممکن می سازد که آنال را به مثابه یک مکتب، نهضت با مدل درک کنیم . آیا می توان از پایان انقلاب تاریخی سخن گفت؟
ژاک لوگوف: من فکر می کنم ایده پایان انقلاب تاریخی آنال، اصولا از موفقیت آن ناشی می شود. به علاوه آنال، چه در گذشته و چه امروز، خود را نه به عنوان یک مکتب و مدل بلکه به مثابه یک نهضت یا الهام دیده است و به نظر می رسد ما همواره به آنال احتیاج خواهیم داشت. ما با تعدادی مقاله مواجه هستیم که از طرف مورخانی در سراسر جهان برای ما فرستاده می شود؛ واقعیت این است که حتی تندترین مقالات نسبت به آنال نیز، هنوز نتوانسته اند یک نشریه رقیب را به راه بیندازند.
جوزف تنسر: در مقاله شما"آیا سیاست همچنان ستون فقرات تاریخ است؟" از دهه ۱۹۷۰ شما به نقش برجسته تاریخ سیاسی در تاریخ نگاری پرداخته اید . درکتاب "پنداره قرون وسطا" از دهه۱۹۸۰ ، شما دوباره این سوال را مطرح کردید اما پاسخ متفاوتی به آن دادید: مفهوم انسان شناسی سیاسی. چرا شما به تاریخ سیاسی بازگشتید؟
ژاک لوگوف: من به هیچ وجه به تاریخ سیاسی بازنگشتم. درمقاله ای که شما به آن ارجاع دادید:"آیا سیاست همچنان ستون فقرات تاریخ است" من در خصوص انقلاب در تاریخ سیاسی به سوی یک انسان شناسی سیاسی- تاریخی، به بحث پرداختم.این همان چیزی است که من برای آن تلاش کردم. به نظرم می رسد، این بحث ادامه دار است. نکته ای که باقی می ماند این است که یک انسان شناس سیاسی-تاریخی وجود دارد که نه با جامعه شناسی و نه از طریق تاریخ فاتحی که به عنوان تاریخ فرهنگی شناخته می شود، قابل جایگزینی نیست.
جوزف تنسر: آنال ، شمار زیادی از شخصیت ها را به خود جذب کرده است که در حال حاضر بیشترآنها ، مانند میشل فوکو، هرگز در مرکز این نهضت نبوده اند. آیا مفهوم "قدرت" میشل فوکو، نگرش شما نسبت به تاریخ سیاسی را تحت تاثیرخود قرار داده است؟
ژاک لوگوف : آنال تحت تاثیر متفکران و دانشندان بزرگی هچون میشل فوکو و کلود لوی استروس بوده است، اما این مکتب در علوم اجتماعی،همواره ادعای بالاترین جایگاه را برای"تاریخ"داشته است.ما با حوزه علوم اجتماعی مبادلاتی انجام داده و تحت تاثیر آن قرار داشته ایم، اماهرگز علائق بنیادین خود نسبت به"زمان" و"استمرارزمانی" را ترک نکرده ایم. ما پیوسته از این امر حمایت کرده و تلاش کردیم که یک تاریخ در حال حرکت و پویا را دنبال کنیم( مترجم: در این جا به نوعی نقد لوگوف نسبت به ساختارگرایی استاتیک، خود را نشان می دهد)
جوزف تنسر: این روزها هر چه بیشتر درباره نیاز به ساخته و پرداخته کردن قانون اساسی اروپایی بر اساس ارزش های متداول اروپا، سخن گفته می شود. شما درباره چنین قصدی چگونه فکر می کنید؟ آیا درک این امرممکن است؟ به عقیده شما، ارزش هایی که بر پایه آن بتوان اروپای اروز را ساخت، چیست؟
ژاک لوگوف: این پرسش بزرگ و دشواری است.من پرسش را به این صورت مطرح می کنم که آیا احتمال وقوع چنین توسعه ای در قانون اساسی اروپایی وجود دارد یا خیر. من در اینجا دو ارزش ضروری را می بینم که در هر حال می بایست پایه و اساس اتحادیه اروپا را شکل دهند: سکولاریسم و دموکراسی . من فکر می کنم اولین بار کوس نبرد توسط انقلاب آمریکا و سپس به طور خاص توسط انقلاب فرانسه به صدا در آمد؛ این انقلاب ها هنوز به طور کامل با"زندگی" در جوامع اروپایی در نیامیخته اند.آزادی، برابری و برادری شاید نیاز به باز تعریف داشته باشند، اما آنها باید همچنان به عنوان ارزش های بنیادین باقی بمانند و خوشبختانه ما حقوق بشر را به آنها اضافه کرده ایم. به علاوه، این ارزش ها نمی تواند محدود به تجسم اروپایی خود شوند. آنها برای بشریت ارزشمند هستند ، اما اروپا باید اگر نه یک مدل،حداقل به عنوان محرکی برای درک جهانی این ایده آل ها مطرح باشد.
جوزف تنسر: نهضت آنال، پژوهش تاریخی بر قرون وسطا را تغییر شکل داد.آیا این تغییرات، اثر خاصی بر روش آموزش تاریخ در مدارس و دانشگاه ها داشته است؟
ژاک لوگوف: این مسئله، بسیار ظریف و حساس است. مفهوم تاریخ نزد آنال، برنامه ای برای پژوهش و تولیدات تاریخ نگارانه است.دشوارتر اینکه،این مفهوم به طور خاص،یک روش آموزش در دبیرستان ها است.من همراه فرنان برودل در همایش هایی با موضوع برنامه های تاریخ در مدارس و دانشگاه ها شرکت کرده ام و ناچاراز پذیرش این نکته هستم که نتایج این برنامه هاکم و بیش یک شکست بوده است. من فکر نمی کنم ضرورت داشته باشد که این تلاش ها بر اساس سازش میان تاریخ نگاری آنال و تاریخ به عنوان آنچه در دانشگاه ها و مدارس تدریس می شود، ادمه یابد؛ اما ضروری است که برنامه درسی دانشگاه ها، مدارس ابتدایی و دبیرستان ها مورد تجدید نظر قرار گیرد.
جوزف تنسر: عموما مورخان و دانشمندان اسلواک،دیدگاه های خود را درباره جامعه به مثابه یک کل، مطرح نمی کنند؛ در حالی که فعالیت های شما هرگز خود را محدود به قلمرو پژوهش و آموزش نمی کند.آیا شما فکر می کنید چنین تعهدی(طرح دیدگاه مورخ درباره جامعه)باید به عنوان رکن طبیعی حرفه یک مورخ قلمداد شود؟
ژاک لوگوف: من تصور می کنم مورخان و دانشمندان اسلواک، به واسطه تجربیات اندوه بار دوره کمونیستی و عدم قطعیت های دوره پست کمونیستی، دچار یاس و دلسردی شده اند. به عقیده من، یک مورخ هر قدر هم که خود را با یک دوره تاریخی به طرز حرفه ای درگیر کند، ناچار است که انسان عصر حاضر و متعهد به زمان حال باشد، به این صورت که این زمان حال رادر بازتاب حرفه ای بلندمدت خود معرفی کند یا طبیعت فردی او، وی را به سوی این تعهد فعال هدایت کند ( مترجم: در اینجا باور آنال نسبت به اینکه بازسازی تام و تمام واقعیت اجتماعی اساسا در زمان حال معقول تر است به چشم می آید( نقل به مضمون پیران: ۱۳۷۲ )) به نظرم می رسد که دانشمندان حوزه قرون وسطاو همچنین خود من،خود را در زمان حال درگیر می کنیم.تاریخ باید جامعه و انتخاب های جامعه راروشن کند. مورخ نبایدموقعیت خنثی ای داشته باشد بلکه باید جایگاه خود را در یافتن حقایق حفظ کرده یا دست کم برای دست یابی به آن تلاش کند و تعهد او به حرفه اش به خودی خود،اگر با حس مسئولیت اجتماعی انجام شود، می تواند یک تعهد محسوب شود.
منبع: مصاحبه جوزف تنسر با ژاک لوگوف
"تاریخ بدعت و شورش"
سایت یورو زینeurozine
۱٫ Time; work and culture in the middle ages ; translated by Arthur Goldhammer( Chicago and London; university of Chicago press: 1980)
۲٫ Constructing of the past: essays in historical methodology : edited by Jacques le Goffand Pierre Nora ( Cambridge; Cambridge university press:1985)
۳٫ The medieval imagination; translated by Arthur Goldhammer( Chicago and London; university of Chicago press:1988)
۴٫ Your money or your life; economy and religion in the middle ages; translated by Patricia Ranum( NewYork; zone book:1988)
۵٫ Medieval civilization; 400- 1500; translated by Julia Barrow( Oxford; blackwell: 1988)
۶٫ The birth of purgatory : translated by Arthur Goldhammer(Aldershot:;scolar Press: 1990)
۷٫ History and memory; translated by Steven Rendall and Elizabeth Claman(New York;Columbia university press:1992)
۸٫ Intellectuals in the middle ages; translated by Teresa Lavender Fagman: Oxford; Blackwell:1993)
9. Saint Louis( Paris; gallimard:1996)
۱۰٫ Saint Francis of Assisi: translated by Christine Rhone ( London; routledge:2003)
۱۱٫ The birth of Europoe: translated by Janet Lloyd( Oxford; Blackwell:2005)
انسان شناسی و فرهنگ
‘