این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
«سایه های شب» امیل زولا در ایران
مهدی یزدانی خُرّم
کسی که کوچک ترین دغدغه ای داشته باشد نسبت به جهانِ ادبیاتِ روایی قرن نوزدهم، مگر می تواند از انتشار هر اثری از امیل زولا غرق خوشی و شادکامی نشود. مخصوصا اگر این اثر یکی از مهم ترین کتاب های او باشد. زمان «سایه های شب»، رمانی که سال های سال پیش با با نام «انسان وحشی» ترجمه شده بود و البته نام اصلی اش «دیوِ درون» است. برای من که بخش مهمی از حیات فکری و ادبی ام را مدیون زولا هستم انتشار این رمان آن هم با ترجمه زولاشناسی چون علی اکبر معصوم بیگی یک اتفاق است. اتفاقی که احتمالا این رمان را به یکی از مهم ترین ترجمه های منتشر شده امسال تبدیل می کند.
زولا، زولای کبیر
امیل زولا خالق بسیاری از روندهای سبک شناختی و انسان گرایانه تاریخ ادبیات است. او در حالی در سال ۱۹۰۲ در سن نه چندان بالای ۶۲ سالگی از دنیا رفت که بسیاری قضیه مرگش را مشکوک می دانند. گرفتگی لوله بخاری اتاق خواب نویسنده و مسمومیت ناشی از استنشاق مونواکسید کربن!
زولا تقریبا بهترین آثارش را در مجموعه ای نوشت تحت عنوان «روگن ماکار» نام خانواده ای پر حاشیه و پر تعداد که این نویسنده بر اساس شخصیت های مختلف اش بیست رمان نوشت که با کتاب «ترز راکین» آغاز و با «دکتر پاسکال» تمام می شود.
این ناتورالیست پر کار اکثر تابوهای ادبی زمانه اش را شکست و حتی در ماجرای دفاع از سرگردِ یهودی دریفوس به انگلستان هم تبعید شد. جهانِ او مملو از شر است. سقوط انسان ها، یک ملت و شاید یک دوره تاریخی. امیل زولا برای فراتر رفتان از سنت های ادبی غالب زمانه خود از زبان کوچه و بازار استفاده کرد. از همان «آرگویی» که بعدها الگوی پسرِ جهنمی اش لویی فردینان سلین شد. برای همین بسیاری از طبقاتِ مدعی اخلاقِ فرانسه نیمه دوم قرن بیستم رسما او را به هرزه نویسی و وقاحت متهم می کردند. می گفتند زنانِ آبرودار نباید کتاب های او را بخوانند و نباید او را به سالن های ادبی محافظه کار راه دهند.
اما زولا فرزند پاریس نبود. او پسر یک مهندس جوانمرگ بود از ته فرانسه، از جنوب؛ اِکس آن پروانس. رفیق کودکی اش پل سزان بود که بعدها در رمانِ «شاهکار» او را به شدت رنجاند. بسیاری از مورخان تاریخ روشنفکری این داروینیستِ چاق را پدر رفتارهای روشنفکری می دانند. او دائم در حال مبارزه و نقد دوره های مختلف تاریخ فرانسه بود.
در دو رمان «شکست» و «سهم سگان شکاری» با تمام قدرت به فضاحت طبقات بالانشین دوران ناپلئون سوم حمله می کند و در «زمین» از طبقه روستایی می نویسد که برای زمین به هیچ کس رحم نمی کنند. نگاه انتقادی زولا مختص به جریانی خاص نیست. او بدنِ فرانسه را در حال فساد می بیند. بدنی که به زعم او نمی تواند از شرِ سلول های سرطانی بدخیم اش خلاص شود.
سایه های شب از چه می گوید؟
این رمان یکی از پخته ترین نوشته های او و هفدهمین جلدِ مجموعه روگن ماکار است که در سال ۱۸۸۹ در پاریس چاپ شد و مثل اکثر آثار نویسنده جنجالی، ساخت منحصر به فرد رمان داستان کشیده شدن خطِ آهن است از پاریس به لوهاور. و قصه کارمند راه آهنی که در جنون زندگی می کند. او غرایز حیوانی اش را بیش از پیش بر خود مسلط می بیند و چنان این غرایز او را در بر می گیرند که دیو درونش آزاد می شود و …
نویسنده در این رمان، شخصیتی می آفریند که بی شباهت نیست به فرانکشتاینِ مری شلی، مردی تنومند و خشن که دستش را در خون می شوید و در کنار او فساد و تعفنی که کنار این راه آهن در حالِ رخ نمودن است.
امیل زولا اعتقادی جدی به امر وراثت و تاثیرهای محیطی بر شخصیت های خود داشت. برای همین در این رمان نیز شرایط محیط داستان که خشن و در عین حال مملو از غرایز سرکوب شده است، تحت تاثیر خشونت نهفته درون قهرمانِ او متبلور می شوند. به همین دلیل جنایتی هولناک اتفاق می افتد. کشتن به شیوهای بدوی و هیجانی، کشتنی که بوی لذت و نفرت از آن به گوش می رسد و بی نهایت تکان دهنده است.
رمان «سایه های شب» چنین شاخصه هایی دارد و در عین این که یکی از درخشان ترین نوشته های خود نویسنده است، یکی از پربسامدترین شان نیز محسوب می شود از نظر تاثیری که در سال های بعدش بر ادبیات جهان می گذارد.
چه کسی می تواند انکار کند که رمان بزرگ تئودور درایزر آمریکایی یعنی «تراژدی آمریکایی» با توجه مستقیم به این رمان و اصولا جهان زولا نوشته نشده است؟ «سایه های شب» مخاطب خود را با شقه شدنِ روحی و البته جسمی انسانِ زولا روبرو می کند.
جهانی مملو از شخصیت های خبیث یا معصوم که فاصله گناهکار بودن یا نبودن شان بسیار کم است. و همین امر است که این رمان را که سال های سال بود مجوز انتشار نمی گرفت، در ایران به اتفاقی مهم تبدیل می کند برای ادبیات ما. چه اصولا درک مداوم این نویسنده برای مخاطبان و نویسندگان ادبیات ایران هم حظِ خوانشی دارد هم الهام بخش و تاثیرگذار است.
زولا متهم می کند
امیل زولا در تمام رمان هایی که نوشت به شکلی آشکار مشغول رویارویی با تکه های مختلف جامعه است. برای همین است که به رغمِ کوششی که چپ های اولیه کردند تا او را نویسنده ای صرفا سوسیالیست و انقلابی معرفی کنند ()با معیار قرار دادن رمان مهم ژرمینال) اما زولا فراتر از این مصادره به مطلوب هاست. او همان طور که در رمانی مانند «پول» به فساد عمیقی که در بورس پاریس در جریان است، می پردازد، در رمان «آسومووار» از سقوط همه جانبه کارگری حلبی ساز می گوید که الکل، او و خانواده اش را بر باد می دهد.
همین طور است مثلا نقدِ جدی اش به نقاشان امپرسیونیست که سال ها حامی آنها بود در رمان «شاهکار». در رمانی چون «نانا» عمق فساد را در زندگی زنی روسپی جستجو می کند و در «ژرمینال» است که از به تنگ آمدن کارگران معادن زغال سنگ و سرکوب شان می نویسد.
و هم اوست در «قلبِ پاریس» کاریکاتوری ارائه می دهد از روزگار پر حرص و طمع کاسیان خرده پای صنایع غذایی در اعماق پاریس. به همین دلیل است که زولا را باید روای پر شورژ روحِ فاسد و در حالِ زوالی دانست که نه تنها برای رستگاری تلاشی نمی کند بلکه مسیر سقوط خود را هم تسریع و آماده می کند و «سایه های شب» در چنین روندی یکی از عجیب ترین رمان های اوست.
فرزندِ بالزاک؟
بی تردید امیل زولا ساختمان بزرگ رمان های مجموعه روگن ماکار را با توجه به مجموعه مشهور اتوروه دو بالزاک یعنی «کمدی انسانی» بنا کرد. طوری که منتقدان پر تعدادش همواره او را مقلد صرف بالزاک می دانستند اما زولا در عین وابستگی جدی به میراث و سنت بالزاک متفاوت تر از او می اندیشید.
بالزاک هنوز امیدوار بود به رستگاری جامعه فرانسوی دوران خودش در رمان های بسیار مهمی چون «بابا گوریو» یا «چرم ساغری» با وجود این که از زوال می نویسد اما نگاه اخلاقی و امیدوارش را می توان به خوبی مشاهده و درک کرد. در حالی که زولا پا را از این پیش تر می گذارد و با استفاده از ایده های ناتورالیستی خود رئالیسم بالزاک را به نحوی اجرا می کند که در آن امید دیگر وجود ندارد.
می توان این طور نوشت که زولا جهانِ بالزاک را از اخلاق و امید خالی می کند و به جای آن واقعیتی سیاه می نشاند که زیر پوست شهرها و لایه های گوناگون اجتماع وجود دارد. از سویی زولا بی نهایت معتقد به حضور نویسنده بود در جریان های سیاسی و اجتماعی و شاید برای همین است که انبوهی مقاله نوشت برای روزنامه های زمانه اش. شاید برای همین بود که در اوج شهرت با ارتش فرانسه که نماد ملی محسوب می شد و او قبل تر در رمان «شکست» تا عمق استخوان تحقیرش کرده بود، در افتاد سرِ ماجرای دریفوس و مقاله مشهور «من متهم می کنم» را در روزنامه اورور نوشت.
زولا مدام در حال مقاومت بود و احضار امور ممنوعه به آثار و جهان روایی اش. برای همین بی تردید نمی توان او را مقلد صرف بالزاک دانست. چه او رئالیسم را چنان پروبال داد که عملا از شکل نسبتا محافظه کارانه اش خارج شد. کاری که تا حدی فلوبر نیز در آن سهیم بود. زولا نویسنده ای بی نهایت سیاسی بود و به قدرت می اندیشید و ظرفیت های آن، سقوط امپراتوری لرزان ناپلئون سوم در سال ۱۸۷۱ برای زولای در آن زمان جوان شوکی عظیم بود و در عین حال پر دستاورد. او چاقو به دست سراغ دمل های متعدد جامعه و تاریخ فرانسه رفت و چرک است که فوران می کند در رمان های او. چرکی متعفن و عمیقا انسانی که هیچ تاریخ مصرفی ندارد.
ما و امیل زولا
آثار زولا در دوره های مختلفی به فارسی ترجمه شده اند. بی تردید مشهورترین رمان او در سال های پیش از انقلاب همان ژرمینال است که به عنوان رمانی انقلابی تبلیغ می شد اما همین رمان سایه های شب نیز در اواخر دهه چهل با نام انسان وحشی ترجمه می شود و البته نایاب. رمانی که بی نهایت گرم و تکان دهنده است.
اما سونامی زولا به اواخر دهه پنجاه تا سال های ابتدایی دهه شصت باز می گردد که مترجمان بسیار کار بلدی چون فرهاد غبرایی، محمد تقی غیاثی و سروش حبیبی سراغش رفتند. در آن دوره چند ساله بسیاری از آثارش ترجمه شدند. هر چند ترجمه کتاب های او از سال ها قبل شروع شده بود اما در این سال هاست که اوج می گیرد و بعد به واسطه عریان نویسی های او متوقف می شود. بهترین آثار امیل زولا در همین دوران ترجمه می شوند؛ آثاری که سطرهای پیش تر از آنها نام بردم و بیشترشان اکنون در کهنه فروشی ها یافت می شوند.
هر چند در تمام این سال ها چندین و چند اثر از این نویسنده منتشر شده است اما توفیق آن دوران را پیدا نکردند. چه انگار نسلِ جدید مخاطبان ادبیات در ایران، کلاسیک خواندن را امری بیهوده دانستند! و این در حالی است که زولا روح نو و مدرنش را نه تنها حفظ کرده که سالی نیست آثار متفاوتی در شناختِ او به زبان های مختلف منتشر نشود.
از آثار مهم دیگری که در این سال ها از او ترجمه شد باید اشاره کرد به رمان مهم «فتح پلاسان» یا رمانِ «پول و زندگی» (که نام اصلی اش پول است). درک و خواندن نوشته های زولا وسعت دید و هیجان فکری هر مخاطبی را دو چندان می کند. در آثار او چنان با انسانی بی لفاف روبرو هستیم که به هراس می افتیم و این امری است یگانه که در هیچ کدام از نویسندگان فرانسوی هم دوره او اتفاق نمی افتد.
زولا در ایران نسبتا خوب ترجمه شد و تیراژهای چند ده هزارتایی داشت اما حالا انگار باید دوباره او را بشناسیم و از نو درکش کنیم. اتفاقی که بهترین بهانه اش می تواند خواندن همین رمانِ درخشان «سایه های شب» باشد؛ رمانی که نفسِ خواننده اش را می گیرد.
صدا
‘